728 x 90

با یاد مجاهد شهید سکینه دلفی

مجاهد شهید سکینه دلفی
مجاهد شهید سکینه دلفی

محل تولد: آبادان
شغل:
سن: 26
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: -

 

زندگینامه شهید


مجاهد قهرمان سکینه دلفی در سال۱۳۴۴ در آبادان به‌دنیا آمد. ۱۶ساله بود که در جریان انقلاب ضدسلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد. او از جمله نوجوانانی بود که از همان اولین آشناییها با مسائل سیاسی جامعه، با مجاهدین و نام مسعود رجوی آشنا و هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران شد.

در همان سال۵۷ همراه خواهرش مجاهد خلق مریم دلفی به زیارت مزار گل سرخ انقلاب مهدی رضایی رفت.

مریم دلفی خواهر شهید می‌گوید: «با سکینه بر سرمزار مهدی رضایی عهد بستیم که تا آخرین قطره خونمون نسبت به این راه و این آرمان، یعنی سازمان مجاهدین وفادار بمونیم. سکینه بعد از اون تمام زندگی‌اش رو بر سر این پیمان گذاشت».

سکینه عشق عجیبی به مردم فقیر و زحمتکش داشت. در هر فرصتی به سراغ آنها میرفت، با آنها غذا می‌خورد، با آنها زندگی می‌کرد و با دردهایشان آشنا می‌شد. حتی در مصرف پول توجیبی خودش صرفه‌جویی می‌کرد تا برای مردم محروم بتواند غذا و لباس تهیه کند. به همین خاطر هم بین مردم، محبوبیت زیادی داشت.

در زمستان ۶۳ سکینه به‌دلیل فعالیت‌های پرریسک و بی‌وقفه خود یکبار دیگر دستگیر می‌شود. این بار دژخیمان که او را از قبل می‌شناختند با کینه بیشتری به شکنجه و آزار او می‌پردازند.

لیلا دلفی خواهر شهید، می‌گوید؛ آخوندجزایری، امام جمعه وقت اهواز به دژخیمان سفارش کرده بود: ”خونش را بمکید و بگذارید همان‌طوری جان بدهد“ همین کار را هم با سکینه کردند و نصف خون بدنش را کشیدند.

در حالی‌که به‌لحاظ جسمی در وضعیت وخیمی قرار داشت و وزنش به ۳۴ کیلو رسیده بود او را آزاد کردند تا تا شاید از طریق تعقیب او به سایر همرزمانش دسترسی پیدا کنند.

در ۴ فروردین ۶۶، سکینه در مسیر پیوستن به سازمان مجاهدین در منطقه مرزی، در سنندج دستگیر شد. مدتی او را در زندان سنندج نگه داشتند و سپس به اوین منتقل نمودند.

به گفته خواهرش مریم دلفی خبر دستگیری سکینه را ۱۴ماه بعد به خانواده‌اش اطلاع دادند. او را به مدت ۹ماه در قفسهای کوچک نگه داشته بودند طوریکه وقتی از قفس بیرون آمده بود دیگر نمی‌توانست روی دو پای خودش بایستد. پاهایش از زانو سیاه شده بود.

به گفته خواهر دیگرش لیلا دلفی؛ یکی از پاسدارها که شاهد شکنجه‌های سکینه بود می‌گفت: ”سکینه همه بازجوها رو درمونده کرده بود. او رو با اتو سوزوندن و ناخنهاش رو کشیدن. اما او هیچ چیزی نگفت. ”

در سال ۶۷ در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در بندی که سکینه به‌همراه حدود ۳۵۰نفر زندانی دیگر بودند، همه را جمع کردند. آخوند جزایری و عبداللهی وارد بند می‌شوند و می‌گویند:“ باید موضع بگیرین، این طرف خمینی و اون طرف هم رجوی. کدوم طرفی هستین؟ ”

در حالی‌که سکوت همه جا رو فراگرفته بود، صدای شعارهای سکینه از انتهای بند بلند می‌شود که فریاد می‌زد:“ مرگ بر خمینی، درود بر رجوی و زنده باد آزادی ”.

با دیدن این صحنه پاسدارها بر سر سکینه می‌ریزند و او رو کشان کشان می‌برند. بعد از او هم بقیه مجاهدین زندانی یکی بعد از دیگری شعار می‌دهند و موضع خودشان را در جبهه رجوی اعلام می‌کنند.

نهایتا در مرداد ۶۷ سکینه را در حالی که ۲۶سال داشت بدار آویختند.

لازم به توجه است که در بند ۳۵۰ نفره‌ای که سکینه قهرمان حضور داشت جز یک نفر بقیه را اعدام کردن.

خاطرات


خاطرات مریم دلفی خواهر شهید سکینه دلفی:

 بعد از انقلاب، با این‌که امکاناتمون خیلی کم بود ولی سکینه خونه‌مون رو به یکی از مراکز چاپ و پخش نشریه مجاهد توی اهواز تبدیل کرده بود. به‌طوری‌که این فعالیت‌های گسترده، باعث شد که به‌زودی مورد شناسایی فالانژها و چماقدارهای رژیم قرار بگیره. اسفند ۵۹ بود که پاسدارها و کمیته‌چیها به‌صورت مسلحانه به خونه‌مون حمله کردن. که البته توی این جریان من و سکینه تونستیم فرار کنیم.

در فاصله‌یی که ارتباطش با سازمان قطع بود یک لحظه آروم و قرار نداشت. شعارنویسی، پخش اعلامیه، پاشیدن رنگ روی عکسهای خمینی، افشاگری در بین مردم و … جزء کارهای ثابت اون بود. یادمه یکبار بهم گفت: ”مجاهد باید ثانیه‌هایش را به هم بدوزد. ”

خواهر مریم رو خیلی دوست داشت. می‌گفت: ”مریم و مسعود به‌طرز شگفت‌انگیزی شبیه به هم هستند. مریم برای ما پیام جدید داره و صحبت‌هاش نو هست. آرزو دارم دست مریم رو بگیرم و به او بگم که چه خوب شد تو اومدی و مسعود رو توی این راه یاری کردی. نه تنها او، بلکه همه ما رو کمک کردی تا بتونیم مبارزه با دژخیمان آخوندی رو تا پیروزی نهایی ادامه بدیم. ”

روزی که قرار بود راه بیفته، خیلی خیلی خوشحال بود. می‌گفت حاضرم هر سختی رو توی این راه تحمل کنم. تمام آرزوم اینه که فقط برای چند ثانیه هم که شده، مسعود و مریم رو ببینم. بعد از اون هر اتفاقی برام بیفته دیگه مهم نیست.

فقط توی یک مورد ناله سکینه بلند می‌شد و بازجوها می‌فهمیدن که بیشترین رنج و عذاب رو تحمل می‌کنه و اون هم زمانی بود که مجاهدهای دیگه رو جلوی او شکنجه می‌کردن. اونموقع بود که فریاد می‌زد: ”من رو شکنجه کنید. هر کاری می‌خواهید با من بکنید ”

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


-مجاهد شهید سکینه دلفی

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

 

 

 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ec05d633-1162-4775-908d-bf3c51087296"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات