728 x 90

با یاد مجاهد شهید زهرا عفری نژاد

مجاهد شهید زهرا عفری‌نژاد
مجاهد شهید زهرا عفری‌نژاد

محل تولد: آبادان
شغل: -
سن: 27
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: -

 

زندگینامه شهید


آنان دلیرانه بر تاریکی تاختند و با قلب‌های شریفشان بر تمامی ظلمت فریاد زدند. در جاپای عبورشان باغ‌های بنفشه در هر صبح بهار آیات حضور آنان است! که پس از سرمای سرد سرد زمستانی همواره می‌روید

پس از انقلاب ضد‌سلطنتی سال۱۳۵۷ زهرا هم جزو دخترانی بود که گمشده‌اش را یافته بود و با حس عالی می‌توان کاری انجام داد به سازمان مجاهدین پیوست و با شور و شوق میلیشیایی به فعالیت پرداخت. میلیشیای دانش‌آموزی سازمان مجاهدین پرشورترین و فعالترین و جوانترین طیف وصل شده به سازمان بود که بی‌قرار و آرام فقط برای پیشبرد اهداف سازمان مورد حمایتش سر از پا نمی‌شناخت و مجاهد شهید زهرا عفری‌نژاد ۱۷ساله سال سوم تجربی‌، جز این نبود.

میلیشیای دانش‌آموزی علاوه بر فعالیت اجتماعی و سیاسی می‌بایست بهترین دانش‌آموز نیز باشد و زهرا نیز جزو دانش‌آموزان موفق دبیرستان بود. شور و شوق ناشی از وصل به سازمان محبوبش باعث شده بود که بی‌محابا به فعالیت بپردازد و بی‌ترس و بیم خط و خطوط سازمان را پیش ببرد.

هیچ‌کدام از همکلاسی‌های زهرا یادشان نمی‌رود روزی را که سپاه پاسداران به دبیرستان آنها برای دستگیری زهرا حمله کرد و با چه قشونی برای دستگیری یک دختر نوجوان لشگرکشی کرده بودند، وقتی مزدوران پاسدار و بسیجی که میمون وار از در و دیوار مدرسه بالا و پایین می‌رفتند صحنه‌های غریبی از آنان نبود صحنه عجیب اوج صلابت میلیشیای مجاهد خلق بود که تمامی رعب و وحشت حاکم شده را به چالش می‌طلبید و بی‌ترس و بیم سربلند و سرفراز در مقابل آنان ایستاده بود وقتی که جسم کوچک او را زنان معاویه توی ماشین انداختند، سکوتی که در پس عبور او حاکم شد، دیگر ناشی از ترس نبود زیرا که زهرا تمامی قامت ترس را واژگون کرده بود.

در زندان شکنجه‌های دژخیمان بر او تأثیر عکس می‌داد و خودشان می‌گفتند که انگار روی این یکی کارگر نیست از دست او خسته شده بودند و گفتند اگر زهرا مصاحبه کند و سازمانش را محکوم کند آزاد خواهد شد و او خندیده بود که خلقم مرا آزاد می‌کند.

پس از تشکیل ارتش آزادیبخش و اعلام بیرونی آن و سلسله عملیات ارتش در داخل کشور جان تازه‌یی در کالبد زجر کشیده زندانیان دمیده شد و زندان فجر اهواز هم از این خبر مستثنی نبود. آنها خیلی ارتش را تصور می‌کردند ”هان گفته بودیم ارتش خلقی به‌پا می‌کنیم میهن خود را رها می‌کنیم- ارتش خلقی به‌پا شده است“

این یعنی همه امید یک زندانی در بند که زنان زندانی اهواز و آنهایی که زهرا با آنها در ارتباط بود را به هم پیوند می‌داد. خیلی وقتها تلاش می‌کردند فعالیت‌های زنان رزمنده ارتش آزادی را تصور کنند.

زندانبانان ابله‌تر از آن بودند که بفهمند، چرا زنان زندانی بیشتر تلاش می‌کنند لباس‌های سبز و روسری سرخ داشته باشند. مگر دژخیم معنی وصل را می‌داند؟؟ سالهای زندان عبور کرد و زهرا آتش عشق فروزانش به وصل روزبه‌روز صیقل بیشتری یافت تا روزی که به او حکم آزادی دادند، آزادی مشروط، آزادی با معرفی هفتگی، ... . .

زهرا وقتی از زندان بیرون آمد ۲۶ساله بود. از همان ابتدا دست بکار شد اول سراغ همبندی‌های سابقش رفت که به هم قول و قرار داده بودند و همگی با تلاش زیاد میزانی پول تهیه کردند و راهی شدند، مسیر سخت و طولانی بود و به‌خصوص برای ۱۴ دختر جوان بسیار شبهه بر‌انگیز و بسیار غیرعادی می‌نمود ولی آنها بر این مسأله فائق آمدند زیرا که شوق وصل بیشتر از بیم و ترس می‌نمود، ”خود راه به آنها می‌گفت که چون باید رفت“ و آنان سر از پا نشناخته در مسیر روان بودند.

چند روز بعد هجوم پاسداران به منزل زهرا خبر از وقوع فاجعه می‌داد زهرا و یارانش در مرز دستگیر شدند، مادرش وقتی برای ملاقات زهرا به زندان فجر اهواز رفت می‌گفت بسیار شکنجه شده بود دختر جوان و شاداب من به‌مثابه پیر زنی می‌نمود ولی برق چشمانش باز هم از ادامه دادن مسیر خبر می‌داد.

زهرا به همراه همان ۱۳تن از دوستانش در قتل‌عام‌های سال۱۳۶۷روز ۶مرداد، در زندان فجر اهواز حلق‌آویز شدند. به مادر خاکی را نشان دادند و گفتند که زهرایش آنجاست...

سلام بر زهرا و سیزده نفر از یارانش در روز ۶مرداد سال۱۳۶۷ که با یارانشان در ارتش آزادیبخش برای رهایی میهن جان فدا کرده و سر بدار شدند.

روحش شاد و یادش گرامی باد...

خاطرات


«زندگی بدون مجاهدین برای من معنا ندارد».
«یا بدون قید و شرط مرا آزاد می‌کنند یا توسط خلقم آزاد می‌شوم».
خاطراتی حماسی از مجاهد شهید زهرا عفری نژاد
اشتیاق سوزان برای وصل 
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
آنها که دوران قطع از تشکیلات و مبارزه انقلابی را تجربه کرده‌اند، خوب می‌دانند که سخت‌ترین دوران زندگی مبارزاتی آنان دوران قطع است.
مجاهد شهید زهرا عفری نژاد از میلیشیاهایی بود که بارها سناریوی پیوستن مجدد خود به مجاهدین در خارج از زندان را در ذهن مرور کرده بود.
 
او به‌محض آزادی از زندان، به این فکر افتاد که به هر قیمت دوباره به سازمان بپیوندد، پدر زهرا چند روز بعد از آزادی او از زندان با دیدن اشتیاق وافرش برای پیوستن به سازمان، به او می‌گوید: «چه عجله‌یی داری؟ تو که تازه از زندان آزاد شده‌یی»
زهرا در پاسخ می‌گوید: «زندگی بدون مجاهدین برای من معنا ندارد».
 
این میلیشیای پرشور در حالی که زخمهای شکنجه‌ها را بر پیکر داشت یکدم از تلاش بازنماند ، و تا آنجا پیش رفت که حین خروج از کشور مورد شناسایی قرار گرفت و بیشتر از پیش به زیر شکنجه‌های وحشیانه کشیده شد.
بعد از مدتها محرومیت از ملاقات  وقتی مادر زهرا موفق به دیدار کوتاه با او می‌شود، در این رابطه به یکی از دوستان می‌گوید: «آنقدر او را شکنجه کرده بودند که وقتی او را دیدم چهره‌اش خیلی شکسته شده بود طوری که انگار نه زهرا آن دختر جوان من می‌باشد».
 
در ملاقات دیگر  دژخیمان  به خانوادهٴ او فشار می‌آورند تا زهرا را وادار به ندامت کنند و یکی از آنان  فریبکارانه می‌گوید:«اگر زهرا مصاحبه کند، آزاد می‌شود».
پدر زهرا یکبار از او می‌پرسد: «چرا مصاحبه نمی‌کنی؟ زهرای قهرمان پاسخی حماسی و تکاندهند‌ه می‌دهد: «یا بدون قید و شرط مرا آزاد می‌کنند یا توسط خلقم آزاد می‌شوم».
مادرش گفته است: «زندانبانان از او خیلی وحشت داشتند،طوری که در بین آنها به زهرا لجوج مشهور بود. او با هر بار شکنجه مصمم‌تر می‌شد و ایمانش به حقانیت راهش افزون می‌گشت».
درود بر او روزی که‌زاده شد، روزی که قدم به مبارزه نهاد و روزگار وصل خویش را بازجست و در این مسیر سرفرازانه به‌شهادت رسید.

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

 
 
 
 
 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ba33e037-1fe0-4a83-a7e0-f5e412c810d3"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات