زندگینامه شهید
بهزاد اهل نهاوند و متولد ۱۳۴۰ بود. از همان دوران نوجوانی ذهنی جستجوگر برای شناخت آزادی داشت. در رژیم دیکتاتوری شاه در حالی که ۱۳سال بیشتر نداشت، بهدلیل فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شد و حدود یک ماه در زندان بود. بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و پس از مدت کوتاهی به یکی از فرماندهان عملیاتی تبدیل شد.
وصیت نامهیی از این مجاهد پرشور بهجا مانده که در بخشی از آن چنین نوشته است:
«احسب الناس ان یترکو ان یقولو امَنا و هم لا ینفقون
آیا مردم پنداشتهاند اگر بگویند ایمان آوردیم رها شوند و آزمایش نمیشوند؟
سالهاست که در کتابها و در حرفهای روزمره صحبت از شهید و شهادت، حسین و یاران با وفایش است، مدتهاست که هر کس دم از انقلابی بودن میزند ولی خدا در آیه فوق میگوید حرف کافی نیست ما شما را آزمایش میکنیم؛ شما را با واقعیت سرسخت مبارزه دست به گریبان میکنیم و آنوقت مشخص میشود که حق کی و باطل کیست؟
«فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان آنگونه شود پدید که نامرد و مرد کیست؟»
قریب سه سال است که خمینی و دارو دسته ارتجاعیش به انواع طرق راه را بر انقلاب خلق زحمتکش ایران میبندد، سه سال است که با سؤ استفاده از ناآگاهی عده اندکی از مردم خود را حامی و رهرو راه خدا و خلق جا میزنند ولی عاقبت چون کوه یخی آب شدند، عاقبت این سیل خروشان خلق است که بنیاد ارتجاع را میکند و آنها را به گوشهیی پرتاب میکند. در قاموس مجاهد شهادت نقطه شروع مرحله کیفی بعد از جهان مادی بحساب میآید، من همیشه آرزو کردهام که به یاران و برادران عقیدتیام بپیوندم. در جنگ با کهن دوستان کیمیای گرانبهای به وحدت رسیدن با کل جهان نهفته است پس چه باک از رنج.
ارابه تکامل با شتاب دم افزون به سوی اوج رهایی به پیش میرود و این سد کنندگان راه خدا و خلق هستند که نهایتاً زیر چرخهای عظیم ارابه له شده و به سویی پرتاب میشوند در جریان این حرکت روشن خواهد شد که حامیان خلق و خائنین به خلق چه کسانی هستند. من به همه برادران و خواهران مجاهدم وصیت میکنم که حتی لحظهای درنگ نکنند. مگر ممکن است شب پایدار بماند؟ مگر تکامل دروغ است؟ جهت فرو ریختن زشتیها و رشد خوبیهایتان عجله کنید، انقلاب کنید. ارتجاع رفتنی است این را همه سلولهای مرده و به خون خفته ما شهدا گواهی میدهند
هر آنکس عاشق است از جان نترسد نه از کندو نه از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
بهزاد به همراه یاران دیگرش به نامهای کامران رفیعی و هاشم صالحی در ۷ تیر سال ۶۲ دستگیر شد و همان ساعتهای اولیه دستگیریاش تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. حاکم ضد شرع محمد سلیمی (از جنایتکاران قتلعام۶۷) به او حکم حتی الموت (شلاقزدن تا مرگ) داد. جلادان خمینی قبل از اعدام جهت به تسلیم کشاندنش، او را تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی قرار دادند و حتی او را به تیمارستان منتقل کردند اما این مجاهد مقاوم با ایستادگی، شکنجهگران را شکست داد و نهایتاً او را بهمراه کامران رفیعی و هاشم صالحی در سحرگاه ۱۰ خرداد سال ۱۳۶۳ در محوطه دادگاه همدان با جراثقال بهدار کشیدند. پیکر این مجاهد دلیر در گورستان شهر نهاوند به خاک سپردند.
بهزاد به هنگام شهادت پسری ۱۰ ماهه داشت.
آمد
دستش به دستبند بود
از پشت میله ها
اما
یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست
چیزی نگفت
رفت
اکنون اشباح از میانهٔ هر راه می خزند
خورشید
در پشت پلکهای من اعدام میشود
مجاهد شهید بهزاد افصحی
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید