زندگینامه شهید
غلامعلی در سال ۱۳۳۶، در روستای قادیکلا بزرگ در یک خانواده محروم بهدنیا آمد. وی دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه قادیکلا گذراند، اما بهدلیل محدودیتهای مالی، قادر به ادامه تحصیل نبود و برای تأمین هزینه معیشت خانواده مجبور شد کارگری پیشه کند.
او که طعم تلخ فقر و محرومیت را از کودکی چشیده بود و نسبت به عامل اختلاف طبقاتی در جامعه: حاکمیت شاه خائن، آگاهی داشت، در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، در قیام و تظاهراتهای مردم علیه دیکتاتوری فاسد پهلوی شرکت فعال داشت.
غلامعلی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، درمان دردهای مردم و جامعه ایران را در راه و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران یافت و بهعنوان هواداری پرشور در تشکیل انجمن جوانان مسلمان؛ هواداران سازمان، در قادیکلا، نقش مهمی ایفا کرد.
وی بهدلیل اخلاق و منش مردمی و انقلابی، در میان اهالی محل از احترام و محبوبیت خاصی برخوردار بود. بههمین دلیل، پس از شروع جنگ ضدمیهنی، از آنجا که مورد اعتماد مردم بود، مسئولیت جمعآوری کمکهای مردمی شامل مواد غذایی و انواع امکانات برای آوارگان جنگ و ارسال آنها به مناطق جنگی را بهعهده گرفت.
در اردیبهشت سال ۶۰، پاسداران جنایتکار خمینی، با توجه به گستردگی هواداران سازمان در قائمشهر، آنها را مورد حمله و هجوم قرار دادند که در جریان این جنایت سبعانه، دو تن از خواهران مجاهد به نامهای سمیه نقرهخاجا و رؤیا رحیمی بهشهادت رسیدند و غلامعلی نیز که به دفاع از خواهران پرداخته بود، توسط مزدوران، از ناحیه سر مجروح گردید. تأثیر اجتماعی این درگیری در محکومیت جنایت چماقداران حکومتی و مظلومیت مجاهدین بهحدی بود که تلویزیون استانی رژیم مجبور شد روز بعد، این درگیری را پوشش دهد و اقدام به پخش مصاحبه با چندتن از هواداران مصدوم و مجروح سازمان از جمله غلامعلی بنماید. خبرنگار صدا و سیمای رژیم که از افشاگریهای غلامعلی به ستوه آمده بود از وی پرسید: «تو اینجا در قائمشهر چکار میکردی که سرت شکسته و بخیه خورده است؟» غلامعلی پاسخ داد: «اینجا محله من و خانه من است. بهتر است از آنهایی که از شهرهای دیگر آمده و خواهران ما را شهید کردهاند، بپرسید از کجا اعزام شدهاند و هدفشان از آمدن به قائمشهر چه بود؟».
مزدوران رژیم از شجاعت و صراحت وی خشمگین شده و کینه بهدل گرفتند.
غلامعلی در جریان برگزاری تظاهرات بزرگ و سراسری سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، برعلیه سرکوب آخرین قطرات آزادی توسط حکومت خمینی، جزو اکیپهای حفاظت از تظاهرات در تهران بود.
وی پس از برگزاری تظاهرات، به قادیکلا بزرگ برگشت و بهفعالیت خود ادامه داد.
روز ۷ تیر ۱۳۶۰، روز انفجار مقر حزب جمهوری در تهران، پاسداران و کمیتهچیها در همه شهرها اقدام به حمله و هجوم وحشیانه به هواداران سازمان نمودند. در بعدازظهر همان روز در قادیکلا، غلامعلی در محاصره مزدوران رژیم افتاد و به زندان منتقل گردید.
زندانبانان جنایتکار در زندان به او گفتند که علت دستگیریش همان مصاحبه تلویزیونی و افشاگری علیه مأموران حکومتی است و از وی میخواهند که طی یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کند که آن حرفها را در مصاحبه قبلی، تحت تأثیر شرایط زده است و به نوعی ابراز ندامت کند. آنها اضافه میکنند که اگر او مصاحبه و ندامت را نپذیرد، اعدام خواهد شد.
غلامعلی، دلیرانه دست رد به سینه مزدوران زده و نه تنها درخواست مصاحبه را نمیپذیرد، بلکه بهعنوان اعتراض، دست به اعتصاب غذا میزند. با گذشت ۱۰ روز از اعتصاب غذا، حال وی رو به وخامت میگذارد و مزدوران به ناچار او را همراه با دو پاسدار به بیمارستان میبرند. وی در بیمارستان طی یک طرح هوشمندانه و پیچیده، اقدام به فرار میکند و به زندگی و فعالیت مخفی روی میآورد.
غلامعلی در سال ۱۳۶۳، تلاش کرد که همراه با تعدادی دیگر از هواداران سازمان در گیلان، از کشور خارج شده و به نیروهای سازمان در نوار مرزی غرب بهپیوندد، اما در مسیر رفتن به منطقه مرزی اکیپ آنها، مورد تهاجم مزدوران رژیم قرار گرفت که تعدادی دستگیر شدند، اما غلامعلی موفق به خروج از صحنه شد و به تهران رفت تا به سازمان وصل شود، اما موفق نشد.
بار دیگر در سال ۱۳۶۵، همراه با تعدادی از هواداران سازمان، برای پیوستن به سازمان، اقدام به خروج از کشور نمود، که باز هم موفق نشد.
سرانجام، غلامعلی پس از چند سال تلاش مستمر، در سال ۱۳۶۶، موفق به خروج از کشور و وصل مجدد به سازمان محبوبش گردید.
در آبانماه همان سال، برای انجام مأموریتی جهت انتقال تعدادی از هواداران سازمان به قرارگاههای ارتش آزادیبخش، به ایران بازگشت، اما در مسیر بازگشت، توسط نیروهای جنایتکار رژیم، دستگیر و بلافاصله به زندان قائمشهر منتقل گردید و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت.
غلامعلی این مجاهد سرموضع، در برابر همه فشارها و شکنجهها دلیرانه مقاومت کرد و داغ دادن قطرهای اطلاعات را به دل شکنجهگران و بازجویانش گذاشت و نهایتاً در آبان ۱۳۶۶پس از ۴۸ ساعت شکنجه مستمر، قهرمانانه بهشهادت رسید و به کاروان عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست.
برادر کوچکتر غلامعلی، مجاهد شهید اصغر فلاحی نیز در فروردین ۱۳۶۰، در حمله فالانژها به میزکتاب هواداران سازمان در روستای قادیکلا بزرگ، به ضرب چاقو بهشهادت رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید