728 x 90

با یاد مجاهد شهید حسن غفوری غریب

مجاهد شهید حسن غفوری غریب
مجاهد شهید حسن غفوری غریب

محل تولد: مشهد
شغل:
سن: 26
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان:

 

زندگینامه شهید


شرحی کوتاه از زندگینامه حسن غفوری
 
مجاهد شهید حسن غفوری متولد مشهد 1339، دانش‌آموز سال چهارم نظری در رشته اقتصاد اجتماعی بود.
حسن از میلیشیاهایی بود که در سال 58هوادار شده و یکی از فعالترین دانش‌آموزان دبیرستان امیرکبیر مشهد بود.
حسن در اول تیر 1360، به همراه 7میلیشیای دیگر دستگیر شد، او در آن زمان در قسمت پشتیبانی انجمن دانش‌آموزان بود.
او در دادگاه به 5سال زندان محکوم شد و بیشتر دوران محکومیت خود را در زندان وکیل‌آباد مشهد سپری کرد.
حسن یکی از مقاومترین زندانیان بند بود و به این دلیل نیز بعد از پایان دوران محکومیت او را آزاد نکردند. این میلیشیای دلیر را در جریان قتل‌عام سال 67، بدار آویختند.

خاطرات


یکی از همبندان او خاطره‌یی از او نقل کرده است: در تیر سال 65از بلندگوهای بند اعلام کردند یکی از زندانیان به حکم تعزیری محکوم شده است، و حکم تا دقایقی دیگر در هواخوری بند 2از بند 5سیاسی به اجرا در می‌آید.
 
ما برای این که بدانیم چه خبر شده است به‌هواخوری رفتیم، در میان حیاط یک نیمکت تمام فلزی گذاشته بودند. بعد از مدتی حسن غفوری را میان چندین پاسدار دیدیم، در کنار آنها دادیار ناظر زندان وکیل آباد  حاجی ولی پور ، حسین قانع  جلادی که به لاجوردی مشهد معروف بود، و چند مزدور دادیار دیگرایستاده بودند، و  چند دقیقه بعد حکم تعزیر خوانده شد.
 
معلوم شد گناه حسن  این است که یکی از کتابهای سازمان را از کتابخانه زندان برداشته و خوانده است.
برای او  50ضربه شلاق حکم کردند و  حکم را مخصوصاً در هواخوری اجرا کردند، تا از بقیه زندانیان هم زهر چشم بگیرند.
حسن را   روی نیمکت خواباندند و با شلاق بافته‌شده چرمی از پشت گردن تا کف پا، پشت سرهم و محکم فرود آوردند.
اما او حتی «آخ» هم نگفت  و پس از شکنجه  از جایش بلند شد  و انگار نه انگار که اصلاً شلاق خورده است،  رو به پاسداری که او را  شلاق زد  کرد و با تمسخر گفت: «دست شما درد نکند» و به کناری رفت.
 
در خاطرات یکی دیگر از همبندان حسن آمده است:«وقتی تشکیلات درون زندان لو رفت تعدادی از بچه‌ها را برای مدت چند ماه به شکنجه‌گاه سپاه منتقل کردند که یکی از آنها حسن بود.
 
وقتی او را شکنجه‌گاه سپاه برگرداندد او را به قرنطینه و سلول انفرادی بردند و  بسیار شاداب و سر حال بود.
وقتی می‌خندید همه می‌فهمیدند که اوست و برای این که بچه‌ها را سرحال و زنده ببیند و روحیه جمعی را بالا ببرد از خودش مایه می‌گذاشت.
او همیشه می‌گفت: «آدم در قبال سازمان مسئول است، حق ندارد حتی یک خراشیدگی روی پوست بدن خودش بیندازد، چون هیچ‌کس مال خودش نیست».

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

 
 
 
 
 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/2fc252e6-4152-4439-a80f-946a6895f85b"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات