728 x 90

با یاد مجاهد شهید محمد (امیر) غلامی

مجاهد شهید محمد (امیر) غلامی
مجاهد شهید محمد (امیر) غلامی

محل تولد: تهران
شغل: معلم ، داروشناس
سن: 30
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 2-5-1362
محل زندان: -

زندگینامه شهید


مجاهد شهید محمد غلامی در ۲۸مرداد سال۳۲ در تهران بدنیا آمد، او در سال۵۰ در کنکور در رشتهٔ داروسازی، دانشگاه اصفهان قبول شد و در رشته دارو سازی دکترا گرفت.

او در دانشگاه با دانشجویان هوادار مجاهدین آشنا شد و از آن پس دل به مجاهدین سپرد، و در جریان انقلاب ضدسلطنتی از دانشجویان فعال و مبارز دانشگاه اصفهان بود که همواره در تظاهرات شرکت می‌کرد و نقش پیشتاز در اعتراضات علیه شاه خائن راداشت.

وی همزمان اعلامیه‌ها و کتاب‌های مجاهدین را در میان دانشجویان مبارز پخش می‌کرد و آنها را نسبت به آرمان انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا می‌ساخت.

بعد از انقلاب به‌طور مستقیم با سازمان در ارتباط بود، و با برخوردهای انقلابی‌اش بسیاری از افراد فامیل از جمله براداران و خواهرش را شیفته مجاهدین و راه آنها کرد و افراد فامیل نیز اور ا آموزگار خودشان می‌دانستند.

پس از ۳۰خرداد۶۰ محمد با سازمان در ارتباط بود و فعالیت‌های انقلابی‌اش را علیه رژیم خمینی ادامه تا تا سرانجام در ۷مهر سال۶۱ دستگیر شد.

یکی از همرزمانش به روحیه شاد و با صفای محمد در زندان اشاره می‌کند و در این رابطه می‌گوید: «محمّد صدای گرم و خوبی داشت در زندان برایمان می‌خواند و شعر هم دکلمه می‌کرد. «سرنوشت» اسم یکی از شعرهایی بود که همیشه می‌خواند، او به این شعر علاقهٔ زیادی داشت و تمام احساساتش را در واژه واژه‌های آن می‌ریخت».

محمد پس از ماهها شکنجه و مقاومت در برابر دژخیمان خمینی روز ۲مرداد سال۶۲ به‌شهادت رسید و با عهدش به خدا و مردم و سازمان محبوبش وفا کرد و جاودانه شد.

یکی از بستگانش در مورد دستگیری محمد می‌گوید: «وقتی محمّد را دستگیر کردند، ۳-۴ ماه ملاقات نداشت و اصلاً به ما جواب درستی نمی‌دادند که کجاست؟! من از وقتی دستگیرش کردند دیگر ندیدمش. چون فقط به پدر و مادر و به خواهر و برادرهای بالای ۴۰سال ملاقات می‌دادند. تا این‌که بعد از آن معلوم شد و کم کم همه چیز را فهمیدیم.

فردای روزی که خبر اعدام او را شنیدیم، پدر و مادرم رفتند اوین مزدوران به آنها شماره قبری در قطعهٔ ۹۷ ردیف ۵۴ شمارهٔ ۳۰ را دادند. آنها از اوین رفته بودند پزشک قانونی، بعد بهشت زهرا… وقتی برگشتند خانه، همهٔ فامیل جمع بودند.

پدرم می‌گفت جرم بچه‌ام این بود که زیر بار ظلم خمینی نرفت، جلوی گلوله‌های خمینی رفت ولی زیر بار زورش نرفت، مرد بود و شهامت داشت. مادرم هم بلند گریه می‌کرد و دیگر هیچ چیز حالیش نبود و هر کس می‌آمد، بنا می‌کرد به رسواکردن خمینی و دار و دسته‌اش. چند روز بعد هم که برای تحویل گرفتن وسایل برادرم رفت، آنجا هم کوتاه نیامد».

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/46feee5b-6f36-437e-af18-dcf4b3808cb8"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات