زندگینامه شهید
یوسف هیبدی در سال ۱۳۳۱، در شهر اهواز به دنیا آمد. او بهدلیل شرایط وخیم اقتصادی که در آن قرار داشت تحصیلات خودش را کامل نکرد و بهعنوان کارگر مکانیک مشغول به کار شد.
وی که طعم تلخ محرومیت و فقر را در دیکتاتوری شاه خائن، از نزدیک لمس کرده بود، در جریان انقلاب ضدسلطنتی، فعالانه شرکت داشت.
یوسف پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، جذب راه و آرمان آزادیخواهانه سازمان مجاهدین خلق ایران شد و از آن پس، در کنار کارش، در ارتباط با بخش کارگری سازمان در مسجد سلیمان فعالیت میکرد. شرکت او در برنامههای سازمان از جمله فعالیتهای تبلیغی برای معرفی اهداف سازمان و افشاگرانه علیه سیاستهای سرکوبگرانه حاکمیت اخوندی، چشمگیر بود.
بهدلیل شخصیت و منش مردمیاش، همواره از محبوبیت و احترام همرزمان و دوستانش برخوردار بود.
پس از تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه سراسری بر علیه ارتجاع خمینی ضدبشر، یوسف به شکل علنی به فعالیتهای خود ادامه داد و بارها، شجاعانه با مزدوران رژیم درگیر شد.
مدتی پس از تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، وی پس از یک درگیری با پاسداران، همراه با مجاهد شهید محمود اسدی، در اصفهان مورد شناسایی قرار گرفت ولی توانست از آن صحنه خارج شود. اما متعاقبأ، در محل کارش در مسجد سلیمان، مورد هجوم مزدوران خمینی قرار گرفت و پس از مقاومتی قهرمانانه، بازداشت شد.
رژیم ضدبشری در آن سالها، در روشی جنایتکارانه، برای اعمال حداکثر فشار و شکنجه بر برخی از زندانیان سیاسی، در خبرهای جعلی مدعی بهشهادت رسیدن آنها میشد. بدین ترتیب خانواده زندانی، با تصور اینکه فرزندشان در درگیری یا در زندان بهشهادت رسیده است، دیگر تلاشی برای مراجعه به زندان، یافتن محل اسارت او برای ملاقات با وی نمیکردند. از طرف دیگر، بازجویان و شکنجهگران نیز، با دست باز و بدون هیچ محدودیتی، حداکثر فشار و شکنجه را بر زندانی اعمال میکردند.
رژیم در مورد یوسف نیز از همین ترفند ضدمردمی استفاده کرد.
رژیم خمینی، همچنین در آن سالها، برای اعمال فشار حداکثر و کشتار بیسر و صدای زندانیان سیاسی، آنها را بهعنوان زندانی خطرناک، از زندانهای شهرستانها به اوین و گوهردشت منتقل میکرد. یوسف نیز از جمله زندانیان سر موضع بود که رژیم در حالیکه خبر جعلی شهادتش را منتشر ساخته بود، از مسجد سلیمان به زندان اوین منتقل کرد.
یوسف در مدت ۷ سال اسارت در زیر شدیدترین شکنجهها قرار داشت.
سرانجام، یوسف بهدلیل ایستادگی بر مواضع مجاهدیش در جریان قتلعام ۱۳۶۷، پس از تحمل سالها فشار و شکنجه، در بیخبری خانوادهاش، همراه با هزاران زندانی مجاهد سر موضع دیگر، سربدار شد.
شایان ذکر است که دژخیمان برای پوشاندن جنایات هولناکشان در قتلعام ۱۳۶۷، پیکر مجاهدین اعدام شده را، با عجله و دستپاچگی و بهصورت جمعی، در گورستان خاوران، در چالههای کمعمقی که برای دفن پیکر آنها ایجاد میکردند به خاک میسپردند.
یک هموطن شریف که برای بزرگداشت مرگ عزیز درگذشته خود در اواخر مرداد ۱۳۶۷، به گورستان خاوران رفته بود، بهطور اتفاقی با پیکر مجاهد شهید یوسف هیبدی که نیمی از آن در بیرون خاک قرار داشت مواجه شده و از آن عکس میگیرد. این عکس طی چند مرحله به دست سازمان میرسد و در سالهای بعد، توسط خانواده یوسف شناسایی میشود. تا آنزمان خانواده یوسف تصور میکردند که فرزندشان در سال ۱۳۶۰، در درگیری با پاسداران بهشهادت رسیده است.
خاطرات
بهنقل از یکی از مجاهدان اشرفی:
در سال۲۰۱۹ در یکی از آکسیونهای فرانسه بودیم. دیدم خانم جوانی و مادرش نزد من آمدند و از شهدا گفتند و بعد معلوم شد که بهایی هستند و در ایران زندگی میکنند و برای دیدن برادرش به فرانسه آمده بودند. آنها میدانستند که این آکسیون مجاهدین هست و آگاهانه شرکت کرده بودند ولی از دوربین دوری میکردند.
خواهرش وقتی عکسهای خاوران را دید و عکس یوسف هیبدی که مقداری از صورتش معلوم هست را دید، گفت اسم این جوان یوسف هیبدی است. به او گفتم مگر تو آنها میشناسی؟
وی گفت: اواخر تیرماه بود که پدرم تازه درگذشته بود و هفته بعد که ما برای زیارت به مزار رفتیم؛ برادرم که اکنون در فرانسه است به من گفت که مقداری دورتر را نگاه کن ببین چه چالههای عمیقی کندهاند. اینها تا یک هفته پیش در این مکان نبودند.
بعد به خواهرش میگوید که من شب برمیگردم شاید میخواهند این زمینها را منطقه صنعتی بکنند و ما باید در جریان باشیم. وی ادامه داد، ساعت ۲۱۰۰ برادرم به مزار برگشت و در ساعت ۳۰۰صبح که زنگ زد، گفت که با ماشین خاور تعداد زیادی آدم را دیدم که دارند داخل چالههایی که از قبل کنده بودند میریزند. الآن در را باز کن که من بر میگردم تا مادر متوجه نشود که من بیرون بودم.
وی گفت: برادرم وقتی برگشت تا صبح نخوابید و صبح اول وقت دوباره به مزار برگشتیم و او این عکس را از یوسف و دست و پاهایی که در بیرون از خاک مانده بودند گرفت. بعد از آن ما مادرم را آماده کردیم که سر مزار پدر برویم و ببینم چه اتفاقات دیگری افتاده است. اما دیگر آن اطراف را نگهبان گذاشته بودند و بیشتر ما نتونستیم ببینیم.
ولی برادرم که بیشترین دوستهایش از مجاهدین بودند و توانست این تصاویر را به آنها برساند.
او با دیدن این صحنهها مثل دیوانهها شده بود و بهشدت از این رژیم متنفر شده بود و همه جا آشکارا فحش و افشاگری میکرد.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
مجاهد قهرمان یوسف هیبدی
مردی دگر از سلالهٴ عشق
بر هیبت مرگ و دار خندید
سیمای شرف ز برج بیداد
بر هیبت ننگ و عار خندید