زندگینامه شهید
محمد حاجی حسینی در یکی از روستاهای اراک به دنیا آمد. از آنجا که که در یک سالگی پدرش را از دست داد، بهدلیل وضعیت نابسامان معیشتی خانواده، از سن هفت سالگی هنگامیکه از مدرسه باز میگشت، مجبور بود همدوش دیگر اعضای خانواده، کار کند. در این دوران بود که وی بهمعنای واقعی با فقر و محرومیت و اختلاف طبقاتی آشنا شد.
محمد در حالیکه ۹ سال بیش نداشت، بههمراه خانواده، بهدلیل وضعیت اقتصادی نابسامان، به تهران مهاجرت کرد و در تهران به تحصیلاتش همزمان با کار ادامه داد و موفق به گرفتن دیپلم شد.
در سال ۱۳۵۶ با مسایل سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و پس از آن وی که ظلم و ستم نظام فاسد شاه را بر مردم محروم از نزدیک لمس کرده بود، به قیام مردم ایران علیه نظام سلطنتی پیوست و فعالانه در تظاهراتها شرکت داشت.
در این دوران وی با تشکیل یک هسته از دوستانش، اقدامات ایذایی متعددی را علیه نیروهای سرکوبگر شاه و امکانات آنها، با موفقیت به انجام رساند.
محمد بعد از پیروزی انقلاب به یکی از گروههای آن زمان بهنام آرمان مستضعفین پیوست، اما از آنجا که این گروه پاسخگوی آمال و آروزهای وی برای مبارزه با ارتجاع حاکم و تحقق آزادیهای بهدست آمده از انقلاب ضدسلطنتی برای مردم نبود، در ابتدای سال ۱۳۶۰، به سازمان مجاهدین که در عمل بهحقانیت مواضع و آرمانهای آزادیخواهانه آن پی برده بود، روی آورد و فعالیتش را در ارتباط با سازمان شروع کرد.
در آن زمان وی دوران سربازی را میگذراند و مشخصاً در سال ۱۳۶۰ در پست نگهبانی کاخ سعدآباد خدمت میکرد.
در پاییز ۱۳۶۰ وی بهدلیل هواداری از سازمان تحت تعقیب قرار گرفت. بههمین دلیل سربازی را رها کرد و به زندگی و مبارزه مخفی روی آورد.
وی که در واحدهای عملیاتی مجاهد خلق سازماندهی شده بود، اولین مأموریتش را در همان کاخ سعدآباد با موفقیت پیش برد و پس از آن چندین مأموریت موفق دیگر را نیز انجام داد.
یکبار در خیابان سهروردی، یکی از واحدهای گشت رژیم به ماشین واحد عملیاتی که محمد عضو آن بود، شک میکند و به آنها ایست میدهد، از آنجا که بهدلیل ترافیک و راهبندان خودروی آنها، توان جابهجایی نداشت. این واحد سه نفره از خودرو پیاده میشوند. محمد بهصورت پیاده اقدام به ترک صحنه میکند و دو نفر دیگر با مصادره یک ماشین، موفق به ترک صحنه میشوند.
محمد در حین فرار در درگیری با مزدوران رژیم از ناحیه پیشانی مجروح میشود و در حالیکه تمام صورتش خونی شده بود، به خانهیی در همان حوالی وارد میشود. اهالی خانه وقتی متوجه میشوند که وی مجاهد خلق است. از او استقبال کرده و صورتش را پانسمان میکنند.
محمد سپس با ترک آن خانه به خانهیی دیگر میرود که آنجا نیز با استقبال گرم آنها روبهرو میشود و مادر خانواده پس از رسیدگیهای لازم به وی، او را تا چند خیابان دورتر از منطقه همراهی کرده و به این ترتیب محمد موفق میشود به سلامت از این صحنه خارج گردد.
وی در بین همرزمانش به عشق وافرش به مردم محروم و انضباط آهنین در انجام مسئولیتها و مأموریتها شناخته میشد.
ایمان عمیق وی به راهی که انتخاب کرده بود در جملاتی که از او به یادگار مانده است بهخوبی دیده میشود:
- «همیشه جریانهای را با حق به سنجید، نه با پیروزی و اگر جریانی حق بود، باید همه چیز را در راه آن داد. اگر چه آن جریان موقتاً هم شکست بخورد. کما اینکه حرکت امام حسین در زمان خودش ظاهراً شکست خورد».
- «بعضیها فکر میکنند مبارزه تنها تا زمانیست که انسان میتواند شلیک کند، در حالیکه زندان هم خود ادامهٔ مبارزه است و شهادت هم خود اوج مبارزه است».
سرانجام این مجاهد جسور و دلیر در روز ۷ خرداد ۱۳۶۱ هنگام تردد برای انجام مأموریتی، به محاصره پاسداران خمینی درآمد و در یک درگیری نابرابر، به دست آن جانیان، قهرمانانه بهشهادت رسید و به خیل عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست.
دژخیمان وحشتزده خمینی نه تنها پیکر پاک شهید را به خانوادهاش تحویل ندادند، بلکه حتی محل دفن وی را نیز به آنها نگفتند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید