728 x 90

با یاد مجاهد شهید امیرهوشنگ احمدی

مجاهد شهید امیرهوشنگ احمدی
مجاهد شهید امیرهوشنگ احمدی

محل تولد: مشهد
شغل: کارگر,
سن: 28
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 14-6-1363
محل زندان: -

زندگینامه شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


به نقل از یکی از مجاهدان اشرفی:

بهار سال۱۳۶۱ بود که امیر هوشنگ احمدی را به سلول ما که سلول هفتم در راهرو هفتم بند ۲۰۹ بود آوردند این راهرو که از ۸ سلول تشکیل شده بود و سلول اول آن حمام بود با نام راهرو سرخ که در ابتدای راهرو نوشته شده بود معروف بود.

امیر هوشنگ را از زیر هشت به سلول آوردند و مانند همه مجاهدین، بدلیل شکنجه‌های زیاد، پاهایش تا زانو باندپیچی شده و سیاه شده بود.

حالش خیلی خیلی بد بود و از شدت ضربات و تعداد کابلهایی که خورده بود مرتب حالت تهوع داشت. در همین حال بود که پاسدار بند آمد توی سلول و وضعیت او را دید و از او پرسید چند عملیات داشتی که امیر هوشنگ گفت هفت تا و پاسدار پرسید چند تا موفق و امیر هوشنگ در جواب گفت چهار تا و چون حالش بد بود او را به بهداری بردند.

بعد از چند روز که او را آوردند و حالش بهتر شده بود و مقداری به او رسیدگی کردیم و از او پرسیدم که چطوری دستگیر شدی و امیر هوشنگ گفت یک سر رفته بودم خونه مون که پاسداران ریختند و دستگیر شدم. امیر هوشنگ احمدی بچه ونک بود و جثه کوچک و تو پری داشت با موهای فر و چهره گندمی که برایم خیلی دوست داشتنی بود.

بعد از چند روز آمدند و او را صدا کردند و بردند. فکر کردم برای اعدام برده‌اند و وقتی حدود بیست روز طول کشید دیگه فکر کردم حتماً اعدامش کرده‌اند ولی یک روز دیدم در سلول باز شد و امیرهوشنگ که قابل شناسایی نبود و فقط از پیژامه آبی که هنگام رفتن پایش بود را وارد سلول کردند و وقتی چشم‌بندش را برداشت خیلی تعجب کردم که چرا این‌قدر در اینمدت لاغر و ضعیف شده و نای ایستادن سر پاهایش را نداشت و در صحبت کردن هم خیلی با بی‌حالی صحبت می‌کرد و بعد از مقداری رسیدگی به او سؤال کردم امیرهوشنگ چی شده این‌قدر ضعیف شده‌ای و چه بلایی سرت آورده‌اند که در جوابم گفت از روزیکه من را از سلول بردند تا الآن هر روز، روزی دو مرتبه از من خون می‌گرفتند برای جبهه و دیگه امروز گفتم نمی‌توانم دیگر و مجبور شدند مرا به سلول بیاورند. 

سعی کردیم با آب و قند مختصری که بود به او رسیدگی کنیم و بعد از مدتی مقداری حالش بهتر شد تا این‌که فکر کنم در اوایل تابستان ۱۳۶۱ بود که او را برای همیشه از سلول ما بردند و یاد و چهره خندانش همیشه در یاد و ضمیرم باقی ماند و شکی نداشتم که عنقریب اعدام خواهد شد و به صف طولانی شهیدان مجاهد خلق که بر آرمانشان پای فشردند و جاودانه شدند پیوست.

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9cc1fb7c-6128-4903-b58a-3b6962ec5d7f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات