زندگینامه شهید
پریوش در سال ۱۳۴۱، در جنوب شهر تهران متولد شد. پدر او در بازار میوه و ترهبار کار میکرد. پریوش که از دوران کودکی طعم تلخ رنج محرومیت و فقر را چشیده بود وقتی وارد دبیرستان شد، همواره در پی راهی برای رفع این نابرابری بود در جریان انقلاب ضدسلطنتی بر علیه دیکتاتوری شاه فعالانه شرکت داشت. در جریان همین فعالیتها بود که با نام سازمان مجاهدین آشنا شد و پس از انقلاب ضدسلطنتی، نهایتاً گمشده خود را در راه و آرمان سازمان مجاهدین خلق یافت و از سال ۱۳۵۸ در قسمت دانش آموزی وارد فعالیت در ارتباط با سازمان شد.
یکی از همرزمان دوران دبیرستان پریوش در مورد رفتار و منش وی در ایام تحصیل اینطور نوشته است: «با پریوش در دبیرستان کمال در جوادیه آشنا شدم. دختر بسیار ساده و جدی بود. در سال ۵۸ هوادار سازمان شد و از همان ابتدا فعالیت خود را بهطور مستمر و پیگیر دنبال میکرد. او از هر وسیله و امکانی استفاده میکرد تا بتواند به سازمان برای رسیدن به اهداف آزادیخواهانهاش کمک کند».
از آنجا که وی از دانشآموزان برجسته و زرنگ مدرسه بود، همین امر باعث شده بود برای فعالیتهای سیاسیاش در ارتباط با سازمان با مشکلاتی از جانب خانواده مواجه شود. اما وی که راهش را پیدا کرده و انتخابش را کرده بود، هرگز از کار و فعالیت و دفاع از مواضع سازمان کوتاه نیامد.
وی بهعنوان میلیشیایی پرشور و رزمنده در تمامی فعالیتهای سازمان تا قبل از سی خرداد شرکت داشت.
پس از سی خرداد و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی وی به فعالیتهایش در ارتباط با سازمان ادامه داد تا آن که در روز ۷ مهر ۱۳۶۰ توسط پاسداران خمینی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
پریوش پس از دوران بازجویی و شکنجه در بیدادگاه رژیم آخوندی به ۷ سال زندان محکوم شد و در اسفند سال ۱۳۶۰ به زندان قزلحصار منتقل گردید.
یکی از همبندیهای وی در رابطه با روحیه رزمنده و بالای این زن مجاهد خلق در زندان قزلحصار اینطور نوشته است: «یادم هست در اسفند ۶۰ بود که از بند ۲۴۶ پایین زندان اوین، اسامی یکسری افراد را خواندند که من و پریوش و عدهیی با هم بودیم. همه ما برای گذراندن محکومیت به قزلحصار منتقل شدیم. از همان ابتدا حاج داوود رحمانی نسبت به پریوش کینه خاصی داشت چرا که او خیلی با صراحت و شجاعت خاصی صحبت میکرد. حاج داوود جنایتکار، برای ریختن حقد و کینه خود پریوش را به بند ۸ تنبیهی برد. پریوش با روحیه بسیار بالایی که داشت خیلی خوب در میان همبندان خود درخشید. در شبهای قزلحصار در سلولهای انفرادی، که بیش از ۲۶ نفر را در آنجا جای میدادند، پریوش همیشه یکی از نفراتی بود که به سایرین روحیه میداد و جو اختناق و توابسازی را که حاج داوود تلاش داشت در آنجا حاکم کند، به هیچ میپنداشت و وقعی نمیگذاشت.
در زندان با وجود انواع شکنجههای وحشیانه و حتی مبتلا شدن به بیماری گال، هیچگونه اطلاعاتی به رژیم نداد.
در همان زمان خائنین مزدور او را اذیت میکردند و خطاب به پریوش دلاور میگفتند تو گالی هستی. آنها میخواستند کاری کنند تا نفرات کمی با او باشند ولی او با روحیهای سرشار و با صلابت خاص مجاهدی خود در پاسخ به مزدوران میگفت: آره درسته همان بیماری که حضرت ایوب هم در زندان گرفت. پریوش از این پاتکی که هر بار بهنحوی، به توابین و مزدوران میزد مسرور بود و میخندید».
سرانجام این زن پاکباز مجاهد خلق بهدلیل استواری و پایداریش بر مواضع سازمان، در حالیکه چند ماه بیشتر از پایان محکومیتش نمانده بود، در جریان قتلعام ۱۳۶۷ همراه با هزاران مجاهد سر موضع دیگر سربدار شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید