728 x 90

با یاد مجاهد شهید امیرحسین حسینی

مجاهد شهید امیرحسین حسینی
مجاهد شهید امیرحسین حسینی

محل تولد: تهران
شغل:
سن: 25
تحصیلات: دانش آموز
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان:

 

زندگینامه شهید


«پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»

مجاهد شهید امیرحسین حسینی در سال۱۳۴۲ در تهران متولد شد. در دوران دانش آموزی با مجاهدین آشنا شد و مبارزه خود را در این بخش آغاز کرد.

وی در سال ۶۰ دستگیر شد و به زندان اوین منتقل گردید. امیرحسین در دوران اسارت در زندان، جسور و در حفظ روحیه رزمنده خود و شاداب نگه‌داشتن فضای زندان نقش بسیار فعالی داشت تا آنجا که بارها مورد شکنجه‌های مختلف قرار گرفت و مشخصاً پاسدار دژخیم حلوایی از وی دل خونی داشت. نهایتاً این مجاهد قهرمان در مرداد ۶۷ همراه با سایر سربداران مجاهد خلق در زندان اولین به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و جاودانه شد.

 

خاطرات


مجاهد خلق حسن ظریف از شاهدان قتل‌عام سال۶۷، در کتاب خود «رمز ماندگاری» خاطره‌یی از شهید امیرحسین در سال۱۳۶۶ در زندان اوین نقل کرده که گویای شخصیت این مجاهد قهرمان است:

«روزی پاسدار مجید حلوایی وارد سالن۵ شد. همان‌طور که جلوی سلول ۱۱۰ ایستاده بود بلند بلند با محمدرضاکریمی صبحت می‌کرد، حرفهایش تهدیدآمیز بود. کم کم همه در سالن دور او جمع شدیم تا ببینیم چه خبر است؟گفت:

شنیده‌ام تعدادی از شما صبح برای دادیاری رفته بودید و اتهام خودتان را «مجاهدین» گفته اید! من، همین‌جا به همه‌تان اخطار می‌کنم. گفتن این کلمه جرم است! گفتن کلمه مجاهدین، ۷۵ضربه کابل دارد.

همینکه این حرف را زد، همهمه و اعتراض همه‌مان بلند شد. هرکس چیزی می‌گفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت:

اسمم امیر حسین حسینی ست و اتهامم مجاهدین خلقه. حالاهرکاری می‌خواهی بکنی بکن.

چشمهای حلوایی داشت از حدقه در می‌آمد و با خشم به او نگاه می‌کرد. محمدعلی خیراندیش هم از عقب‌تر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه. .

دور او شلوغ شد و هردم صداهای اعتراضها بیشتر می‌شد. هرکس چیزی می‌گفت. همین که حلوایی این صحنه را دید. به‌سرعت به طرف خروجی بند رفت. به امیر حسین و محمد علی هم گفت بیایید دفتر. بعد از این‌که این دو نفر به بیرون بند رفتند، همه توی راهرو ایستاده بودیم و محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. سر و صدایی شنید و دستش را به علامت سکوت بلند کرد، همه ساکت شدیم. داشتند وسیله‌ای فلزی را جابه‌جا می‌کردند. صدای داد و قال حلوایی، پاسدار ابراهیمی و اسماعیلی شنیده می‌شد. تخت شکنجه را درست پشت در بند گذاشته و آنها را یکی‌یکی به تخت بستند و به هر کدام هفتاد و پنج ضربه کابل زدند.

هر دو آنها‌، مدتی که زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد. امیرحسین را که از تخت باز کردند، با صدایی بلند، از موضع بالا و مسلط گفت: ”کارِتون تموم شد؟ ”

پاسدار ابراهیمی گفت: ”آره، تمومه. حالا برو تُو بند. “

امیر حسین هم گفت: ” پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه!”

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/fc740b7c-1105-4059-ad74-e070dd694aea"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات