زندگینامه شهید
اشرف احمدی در سال ۱۳۲۰ در تهران به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا اخذ دیپلم ادامه داد. وی از همان دوران جوانی با مسایل سیاسی آشنا شد و فضای سیاسی خانواده و جنایات دیکتاتوری شاه در کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق کبیر و حادثه ۱۵خرداد ۴۲ و کشتار مردم معترض تهران توسط نیروهای سرکوبگر شاه وی را به این فکر واداشت که باید مسیر و راهی مناسب برای مقابله با این نظام فاسد و وابسته پیدا کرد.
تا آن که با علنی شدن سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۰ وی گمشده خود را یافت و از همان سال از طریق مجاهد شهید فاطمه امینی در ارتباط با سازمان قرار گرفت.
بخش عمده دفاعیات مجاهدین در بیدادگاه نظامی شاه خائن از جمله دفاعیات مسعود رجوی، ناصر صادق و محمد بازرگانی را اشرف که در جلسات دادگاه شرکت میکرد به بیرون منتقل کرد.
از جمله فعالیتهای وی برقراری رابطه بین مجاهد شهید مجید شریفواقفی در بیرون زندان با برادر مسعود در داخل زندان بود.
سرانجام بهدنبال همین فعالیتها بود که در تابستان ۵۴ توسط ساواک دستگیر شد و در حالیکه باردار بود و با وجود بیماری شدید قلبی، زیر شدیدترین فشارها و شکنجههای ساواک قرار گرفت. این زن قهرمان مجاهد خلق در برابر این شکنجهها و فشارها قهرمانانه ایستاد.
اشرف پس از عبور سرفرازانه از این دوران سخت در بیدادگاه شاه خائن به ۱۵سال زندان محکوم شد. در رابطه با فعالیتهای وی و دوران زندانش در زمان شاه خواهر مجاهد سهیلا صادق نوشته است:
«از زمان آغاز جنبش انقلابی مسلحانه در برابر رژیم شاه و بعد از دستگیری اولین گروههای مجاهدین و فداییها که مبارزه حول دفاع از زندانیان سیاسی در ابعاد وسیعی مطرح شد، در میان خانوادههای زندانیان سیاسی اشرف احمدی از فعالترین زنانی بود که نقش مهمی در راهاندازی و هدایت تجمعها و حرکتهای اعتراضی خانوادهها داشت.
در آن زمان اشرف در جلسات دادگاه شرکت میکرد و همیشه از تأثیراتی که از آن جلسات گرفته بود، بهخصوص از نقش خاص برادر مسعود صحبت میکرد.
اشرف با تضادهایی روبهرو بود که موانع جدی برای ورود هر زنی با آن شرایط، در مبارزه فعال سیاسی به حساب میآمد.
برای یک زن خانهدار با دو بچه کوچک و مبتلا به بیماری قلبی بهخودی خود تحرکنداشتن و فعالیت نکردن امری طبیعی و عادی مینمود.
اما ما درست خلاف این را شاهد بودیم و بهعبارت دیگر اشرف در هر مقطعی از کار و فعالیتش در رابطه با سازمان با انگیزه انقلابی فوقالعاده بالایی قدم به صحنه میگذاشت و در این مسیر هر بهایی را که لازم بود، با جان و دل میپرداخت.
او یک زندگی سراسر تلاش و مایهگذاری را بهخاطر اعتقاداتش و قدمگذاشتن در راه مبارزه بهجان خرید.
بهیاد ندارم که اشرف در مقابل انواع فشارها و ناملایماتی که با آن مواجه میشد، حتی یکبار زبان به شکوه و شکایت گشوده باشد.
استقبال کردن از سختی و مشکلات از ویژگیهای برجسته او بود. اشرف در بسیاری از فعالیتهای آن دوران نقش اساسی داشت، از تبادل مدارک و مطالب بین زندان و بیرون گرفته تا راهاندازی تظاهرات اعتراضی خانوادههای زندانیان سیاسی در بازار تهران و قم در پاییز سال ۵۰ و شبکه وسیع ارتباطی و خبری خانوادهها که در آن دوران یکی از امکانات خوب و فعال مبارزاتی بود.
اشرف از همه امکانات بهخوبی استفاده میکرد، در سالهای ۵۰تا ۵۴خانوادههای مجاهدین شهید و زندانی هر هفته پنجشنبهها جلسه هفتگی داشتند.
این جلسات ظرف بسیار مناسبی برای آشنایی و برقراری ارتباط هواداران مجاهدین با سازمان یا جمعآوری کمکهای مالی برای مجاهدین بود.
یکی دیگر از محصولات این جلسات، تشکیل یک شبکه فعال خبری متشکل از خانوادههای زندانیان بود، این شبکه در مقابل توطئه رژیم شاه که با متفرق کردن زندانیان سیاسی میخواست با جو انقلابی زندانها تحت تأثیر مبارزه مسلحانه مقابله کند، قادر بود ظرف چند روز اخبار زندانهای شیراز و مشهد و تهران و تبریز را به هم منتقل کند.
مجاهد قهرمان فاطمه امینی از مسئولان و گردانندگان این جلسات بود، و اشرف شهید هم همراه با فاطمه همواره نقش برجستهیی در راهاندازی این برنامهها داشت.
بعد از مخفی شدن فاطمه، اشرف کماکان با او ارتباط داشت و از این طریق توانست اخبار، اطلاعات و امکانات زیادی به سازمان برساند»
خواهر مجاهد فاطمه رضایی که در زندان کمیته مشترک ساواک و زندان قصر با اشرف همبند بوده چنین نوشته است:
«ارتباط اشرف با سازمان برای ساواک مشخص شده بود و مقاومت او در مقابل شکنجهها و ایستادگیاش در دفاع از سازمان، جلادان ساواک را بهشدت عصبانی کرده بود و خشم و غضب عجیبی نسبت به او داشتند.
در مورد بیماری قلبیش هیچ رسیدگی وجود نداشت و در دادگاه هم اشرف را به ۱۰سال زندان محکوم کردند.
در فضای آن سالها بهرغم تمام فشارها، اشرف با جدیت و استواری در دفاع از سازمان چه در برابر ساواک و چه در برابر جریان راست ارتجاعی موضع روشنی داشت.
مهمترین عنصر زندگی او استواریش در مقابل شکنجهها و فشارها بود، عنصری که دقیقاً از علاقه شدید و ایمان استوارش به برادر مسعود سرچشمه میگرفت».
سرانجام اشرف مانند سایر مجاهدین به همت خلق قهرمان ایران در سال ۵۷ از زندان آزاد شد. وی بلافاصله در ارتباط با سازمان، با تمام قوا وارد تظاهرات و خیزش مردمی علیه شاه خائن شد.
پس از پیروزی انقلاب در ستاد مجاهدین در تهران به فعالیتش ادامه داد اما از آنجا که دچار بیماری حاد قلبی بود و در این رابطه بهدلیل جراحی مدتها بستری بود، در فاز سیاسی عمدتاً در کارهای پشیبانی شرکت داشت و از هیچ کوششی در این رابطه دریغ نمیکرد.
اشرف بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی در حالیکه بهخاطر شدت بیماریش در خانه بستری بود، در یورش پاسداران در مرداد۶۰ دستگیر شد.
مقاومت اشرف در برابر شکنجهها و دوران سخت زندان زبانزد همرزمانش بود.
یکی از همبندیهای وی در زندان اوین نوشته است: «. . در اواخر پاییز سال۶۰، اشرف در اتاق خیلی معروف ۴بالا در بند۲۴۰ بود، آنجا اتاقی بود که تمامعیار از زندانیان مقاوم تشکیل شده بود.
علاوه بر حساسیتی که بهطور عام روی اتاقهای زندانیان مقاوم یا سرموضع وجود داشت، لاجوردی بهطور مضاعف نسبت به اتاق ۴حساسیت داشت و دلیلش هم حضور اشرف بود. حساسیت علنی لاجوردی از یکطرف و مواضع جدی اشرف از طرف مقابل شرایطی ایجاد کرده بود که باید مسائل امنیتی را رعایت میکردیم که چیزی لو نرود.
هرکس از بازجویی برمیگشت نمیتوانست پیش اشرف برود، چون اگر میفهمیدند که اشرف چه رابطهیی در بند دارد فشارها بهطور مضاعف روی او و روی کل زندانیان زیاد میشد.
بیشتر قرارها با اشرف برای رد و بدل کردن نتایج بازجوییها و اخبار در دستشویی یا حمام یا در ساعت خاموشی و استراحت صورت میگرفت. اشرف طوری عمل میکرد که از خودش ردی باقی نگذارد،
روح مقاومت در مقابل دژخیم اساسیترین درسی بود که اشرف در زندان به دیگران منتقل میکرد.
هر کدام از بچهها را که برای اعدام میبردند، اشرف برای خداحافظی نزد او میرفت و کسی نمیدانست که اشرف موقع خداحافظی با بچههایی که برای اعدام میرفتند چه میگفت.
اما همه آنها بعد از خداحافظی با اشرف خوشحالتر و شادابتر بودن، اشرف در بین تمام خواهران مجاهدی که در زندان بودند، سمبل فروتنی و تواضع بود.
آخرین روزی که در اوین باهم بودیم و من از آنجا به قزلحصار منتقل شدم، اشرف گفت اگر آزاد شدی یا فرار کردی حتماً به منطقه پیش بچهها برو و سلام ما را هم برسان و بگو که شب و روز برایتان دعا میکنیم.
اگر هم در زندان ماندی یک چیز را فراموش نکن، آدم فقط با نام و یاد یک رهبر میتواند زیر شکنجه تا آخر مقاومت کند.
اگر میخواهی راه بچههایی را که رفتند ادامه بدهی، راهش این است که همیشه مسعود را در قلبت داشته باشی.
موقع آخرین وداعمان باز تکرار کرد که آن سفارش مرا فراموش نکنی!»
خواهرانی که با او در زندانهای خمینی بودهاند از نقش مؤثر او در گسترش مقاومت در زندان بسیار گفتهاند. یکی از فصلهای درخشان زندگیش مصاف با توطئه پلید لاجوردی است.
سرجلاد اوین تلاش کرده بود از طریق همسرش او را زیر فشار بگذارد که از مواضع سازمان و بهخصوص دفاع از مسعود دست بردارد. اشرف در مقابل این توطئه لاجوردی ایستاد و قاطعانه بر مواضعش استوار ماند.
یکی از خواهران مجاهد که مدتی در زندان اوین با اشرف قهرمان همبند بوده نوشته است: «بیان کردن شخصیت اشرف احمدی و مقاومت، صلابت، ایمان و فروتنی او در کلمات نمیگنجد.
اشرف برای همه ما در زندان قوتقلب و راهنمای مجربی بود، علاوه بر بیماری قلبی در زندان دچار بیماری کلیه شد، اما در مقابل دژخیمان مثل کوه ایستادگی میکرد. اشرف بیشتر دوران زندانش را در سلولهای تنبیهی گذراند، لاجوردی که بهخوبی او را از زمان شاه میشناخت، بهدلیل آنکه اشرف در زندان محور مقاومت بچهها شده بود، از او کینه عمیقی بهدل داشت.
لاجوردی بنا بر شم ضدانقلابی خودش خوب فهمیده بود که اشرف دستکم در بند ۲۴۰بالا محور و خط دهنده مقاومت است، اما آنچه دست لاجوردی را در مورد اشرف میبست، هوشیاری اشرف بود که باعث شده بود لاجوردی هیچ دلیل و مدرکی نداشته باشد»
سرانجام این مجاهد قهرمان در جریان قتلعام زندانیان مجاهد در مرداد سال ۶۷ همراه با یاران دیگرش سربدار شد.
احمد احمدی برادر اشرف از شهدای قهرمان مجاهد خلق است که در سال ۵۴ زیر شکنجههای ساواک بهشهادت رسید.
همچنین علی احمدی برادر دیگر اشرف نیز از شهدای مجاهد خلق است که در بهمن سال ۱۳۹۱ در قرارگاه لیبرتی بر اثر موشکباران مزدوران رژیم ولایت فقیه بهشهادت رسید
تا آن که با علنی شدن سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۰ وی گمشده خود را یافت و از همان سال از طریق مجاهد شهید فاطمه امینی در ارتباط با سازمان قرار گرفت.
بخش عمده دفاعیات مجاهدین در بیدادگاه نظامی شاه خائن از جمله دفاعیات مسعود رجوی، ناصر صادق و محمد بازرگانی را اشرف که در جلسات دادگاه شرکت میکرد به بیرون منتقل کرد.
از جمله فعالیتهای وی برقراری رابطه بین مجاهد شهید مجید شریفواقفی در بیرون زندان با برادر مسعود در داخل زندان بود.
سرانجام بهدنبال همین فعالیتها بود که در تابستان ۵۴ توسط ساواک دستگیر شد و در حالیکه باردار بود و با وجود بیماری شدید قلبی، زیر شدیدترین فشارها و شکنجههای ساواک قرار گرفت. این زن قهرمان مجاهد خلق در برابر این شکنجهها و فشارها قهرمانانه ایستاد.
اشرف پس از عبور سرفرازانه از این دوران سخت در بیدادگاه شاه خائن به ۱۵سال زندان محکوم شد. در رابطه با فعالیتهای وی و دوران زندانش در زمان شاه خواهر مجاهد سهیلا صادق نوشته است:
«از زمان آغاز جنبش انقلابی مسلحانه در برابر رژیم شاه و بعد از دستگیری اولین گروههای مجاهدین و فداییها که مبارزه حول دفاع از زندانیان سیاسی در ابعاد وسیعی مطرح شد، در میان خانوادههای زندانیان سیاسی اشرف احمدی از فعالترین زنانی بود که نقش مهمی در راهاندازی و هدایت تجمعها و حرکتهای اعتراضی خانوادهها داشت.
در آن زمان اشرف در جلسات دادگاه شرکت میکرد و همیشه از تأثیراتی که از آن جلسات گرفته بود، بهخصوص از نقش خاص برادر مسعود صحبت میکرد.
اشرف با تضادهایی روبهرو بود که موانع جدی برای ورود هر زنی با آن شرایط، در مبارزه فعال سیاسی به حساب میآمد.
برای یک زن خانهدار با دو بچه کوچک و مبتلا به بیماری قلبی بهخودی خود تحرکنداشتن و فعالیت نکردن امری طبیعی و عادی مینمود.
اما ما درست خلاف این را شاهد بودیم و بهعبارت دیگر اشرف در هر مقطعی از کار و فعالیتش در رابطه با سازمان با انگیزه انقلابی فوقالعاده بالایی قدم به صحنه میگذاشت و در این مسیر هر بهایی را که لازم بود، با جان و دل میپرداخت.
او یک زندگی سراسر تلاش و مایهگذاری را بهخاطر اعتقاداتش و قدمگذاشتن در راه مبارزه بهجان خرید.
بهیاد ندارم که اشرف در مقابل انواع فشارها و ناملایماتی که با آن مواجه میشد، حتی یکبار زبان به شکوه و شکایت گشوده باشد.
استقبال کردن از سختی و مشکلات از ویژگیهای برجسته او بود. اشرف در بسیاری از فعالیتهای آن دوران نقش اساسی داشت، از تبادل مدارک و مطالب بین زندان و بیرون گرفته تا راهاندازی تظاهرات اعتراضی خانوادههای زندانیان سیاسی در بازار تهران و قم در پاییز سال ۵۰ و شبکه وسیع ارتباطی و خبری خانوادهها که در آن دوران یکی از امکانات خوب و فعال مبارزاتی بود.
اشرف از همه امکانات بهخوبی استفاده میکرد، در سالهای ۵۰تا ۵۴خانوادههای مجاهدین شهید و زندانی هر هفته پنجشنبهها جلسه هفتگی داشتند.
این جلسات ظرف بسیار مناسبی برای آشنایی و برقراری ارتباط هواداران مجاهدین با سازمان یا جمعآوری کمکهای مالی برای مجاهدین بود.
یکی دیگر از محصولات این جلسات، تشکیل یک شبکه فعال خبری متشکل از خانوادههای زندانیان بود، این شبکه در مقابل توطئه رژیم شاه که با متفرق کردن زندانیان سیاسی میخواست با جو انقلابی زندانها تحت تأثیر مبارزه مسلحانه مقابله کند، قادر بود ظرف چند روز اخبار زندانهای شیراز و مشهد و تهران و تبریز را به هم منتقل کند.
مجاهد قهرمان فاطمه امینی از مسئولان و گردانندگان این جلسات بود، و اشرف شهید هم همراه با فاطمه همواره نقش برجستهیی در راهاندازی این برنامهها داشت.
بعد از مخفی شدن فاطمه، اشرف کماکان با او ارتباط داشت و از این طریق توانست اخبار، اطلاعات و امکانات زیادی به سازمان برساند»
خواهر مجاهد فاطمه رضایی که در زندان کمیته مشترک ساواک و زندان قصر با اشرف همبند بوده چنین نوشته است:
«ارتباط اشرف با سازمان برای ساواک مشخص شده بود و مقاومت او در مقابل شکنجهها و ایستادگیاش در دفاع از سازمان، جلادان ساواک را بهشدت عصبانی کرده بود و خشم و غضب عجیبی نسبت به او داشتند.
در مورد بیماری قلبیش هیچ رسیدگی وجود نداشت و در دادگاه هم اشرف را به ۱۰سال زندان محکوم کردند.
در فضای آن سالها بهرغم تمام فشارها، اشرف با جدیت و استواری در دفاع از سازمان چه در برابر ساواک و چه در برابر جریان راست ارتجاعی موضع روشنی داشت.
مهمترین عنصر زندگی او استواریش در مقابل شکنجهها و فشارها بود، عنصری که دقیقاً از علاقه شدید و ایمان استوارش به برادر مسعود سرچشمه میگرفت».
سرانجام اشرف مانند سایر مجاهدین به همت خلق قهرمان ایران در سال ۵۷ از زندان آزاد شد. وی بلافاصله در ارتباط با سازمان، با تمام قوا وارد تظاهرات و خیزش مردمی علیه شاه خائن شد.
پس از پیروزی انقلاب در ستاد مجاهدین در تهران به فعالیتش ادامه داد اما از آنجا که دچار بیماری حاد قلبی بود و در این رابطه بهدلیل جراحی مدتها بستری بود، در فاز سیاسی عمدتاً در کارهای پشیبانی شرکت داشت و از هیچ کوششی در این رابطه دریغ نمیکرد.
اشرف بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی در حالیکه بهخاطر شدت بیماریش در خانه بستری بود، در یورش پاسداران در مرداد۶۰ دستگیر شد.
مقاومت اشرف در برابر شکنجهها و دوران سخت زندان زبانزد همرزمانش بود.
یکی از همبندیهای وی در زندان اوین نوشته است: «. . در اواخر پاییز سال۶۰، اشرف در اتاق خیلی معروف ۴بالا در بند۲۴۰ بود، آنجا اتاقی بود که تمامعیار از زندانیان مقاوم تشکیل شده بود.
علاوه بر حساسیتی که بهطور عام روی اتاقهای زندانیان مقاوم یا سرموضع وجود داشت، لاجوردی بهطور مضاعف نسبت به اتاق ۴حساسیت داشت و دلیلش هم حضور اشرف بود. حساسیت علنی لاجوردی از یکطرف و مواضع جدی اشرف از طرف مقابل شرایطی ایجاد کرده بود که باید مسائل امنیتی را رعایت میکردیم که چیزی لو نرود.
هرکس از بازجویی برمیگشت نمیتوانست پیش اشرف برود، چون اگر میفهمیدند که اشرف چه رابطهیی در بند دارد فشارها بهطور مضاعف روی او و روی کل زندانیان زیاد میشد.
بیشتر قرارها با اشرف برای رد و بدل کردن نتایج بازجوییها و اخبار در دستشویی یا حمام یا در ساعت خاموشی و استراحت صورت میگرفت. اشرف طوری عمل میکرد که از خودش ردی باقی نگذارد،
روح مقاومت در مقابل دژخیم اساسیترین درسی بود که اشرف در زندان به دیگران منتقل میکرد.
هر کدام از بچهها را که برای اعدام میبردند، اشرف برای خداحافظی نزد او میرفت و کسی نمیدانست که اشرف موقع خداحافظی با بچههایی که برای اعدام میرفتند چه میگفت.
اما همه آنها بعد از خداحافظی با اشرف خوشحالتر و شادابتر بودن، اشرف در بین تمام خواهران مجاهدی که در زندان بودند، سمبل فروتنی و تواضع بود.
آخرین روزی که در اوین باهم بودیم و من از آنجا به قزلحصار منتقل شدم، اشرف گفت اگر آزاد شدی یا فرار کردی حتماً به منطقه پیش بچهها برو و سلام ما را هم برسان و بگو که شب و روز برایتان دعا میکنیم.
اگر هم در زندان ماندی یک چیز را فراموش نکن، آدم فقط با نام و یاد یک رهبر میتواند زیر شکنجه تا آخر مقاومت کند.
اگر میخواهی راه بچههایی را که رفتند ادامه بدهی، راهش این است که همیشه مسعود را در قلبت داشته باشی.
موقع آخرین وداعمان باز تکرار کرد که آن سفارش مرا فراموش نکنی!»
خواهرانی که با او در زندانهای خمینی بودهاند از نقش مؤثر او در گسترش مقاومت در زندان بسیار گفتهاند. یکی از فصلهای درخشان زندگیش مصاف با توطئه پلید لاجوردی است.
سرجلاد اوین تلاش کرده بود از طریق همسرش او را زیر فشار بگذارد که از مواضع سازمان و بهخصوص دفاع از مسعود دست بردارد. اشرف در مقابل این توطئه لاجوردی ایستاد و قاطعانه بر مواضعش استوار ماند.
یکی از خواهران مجاهد که مدتی در زندان اوین با اشرف قهرمان همبند بوده نوشته است: «بیان کردن شخصیت اشرف احمدی و مقاومت، صلابت، ایمان و فروتنی او در کلمات نمیگنجد.
اشرف برای همه ما در زندان قوتقلب و راهنمای مجربی بود، علاوه بر بیماری قلبی در زندان دچار بیماری کلیه شد، اما در مقابل دژخیمان مثل کوه ایستادگی میکرد. اشرف بیشتر دوران زندانش را در سلولهای تنبیهی گذراند، لاجوردی که بهخوبی او را از زمان شاه میشناخت، بهدلیل آنکه اشرف در زندان محور مقاومت بچهها شده بود، از او کینه عمیقی بهدل داشت.
لاجوردی بنا بر شم ضدانقلابی خودش خوب فهمیده بود که اشرف دستکم در بند ۲۴۰بالا محور و خط دهنده مقاومت است، اما آنچه دست لاجوردی را در مورد اشرف میبست، هوشیاری اشرف بود که باعث شده بود لاجوردی هیچ دلیل و مدرکی نداشته باشد»
سرانجام این مجاهد قهرمان در جریان قتلعام زندانیان مجاهد در مرداد سال ۶۷ همراه با یاران دیگرش سربدار شد.
احمد احمدی برادر اشرف از شهدای قهرمان مجاهد خلق است که در سال ۵۴ زیر شکنجههای ساواک بهشهادت رسید.
همچنین علی احمدی برادر دیگر اشرف نیز از شهدای مجاهد خلق است که در بهمن سال ۱۳۹۱ در قرارگاه لیبرتی بر اثر موشکباران مزدوران رژیم ولایت فقیه بهشهادت رسید
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید