728 x 90

با یاد مجاهد شهید سعید جلالی

مجاهد شهید سعید جلالی
مجاهد شهید سعید جلالی

محل تولد: -
شغل: -
سن: 20
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 27-3-1364
محل زندان: -

زندگینامه شهید


سحرگاه روز دوشنبه ۲۷خرداد ماه سال۶۴ شش تن از فرماندهان و اعضای هسته‌های مقاومت مجاهد خلق در سیاهچال اوین، به‌دستور مستقیم خمینی جلاد تیرباران شدند.

این شهدای سرافراز در زمره‌ٔ پاکباخته‌ترین فرماندهان و رزمندگان هسته‌های مجاهد خلق بودند که طی فعالیت‌های انقلابی چند ضرباتی بر پیکر پوسیده رژیم خمینی وارد ساختند، و سرانجام با کارنامه درخشان انقلابی خود را با خون خود امضا نمودند و به عهد و پیمانشان با خدا و خلق وفا کردند.

همه‌ٔ این رزمندگان دلاور خلق که از سوابق درخشان مبارزاتی برخوردار بودند، از اوایل سال۶۴ در اسارت به‌سر می‌بردند و تحت شدیدترین شکنجه‌های وحشیانه‌ٔ دژخیمان خمینی قرار داشتند. اما سینه‌های پر رازشان هرگز برای دشمن خدا و خلق گشوده نشد.

مفهوم شهادت قهرمانانه این جنگاوران و دلاوران مجاهد خلق که با عشقی بی‌پایان به مردم و سازمان و به‌ویژه به رهبری آن به میدان مبارزه شتافته بودند، چیزی جز استمرار و گسترش مقاومت و استواری و پایداری برای سرنگونی دشمن ضدبشری نبود.

مجاهد شهید سعید جلالی در نامه‌یی که چند ماه قبل از شهادتش برای برادر مجاهد مسعود رجوی نوشت، شرح حال و اعتقاد و عشق بی‌پایانش را به مسعود چنین بیان می‌کند:

بنام خدا

و

بنام خلق قهرمان ایران

سلام برادر و فرماند‌ه کبیرم مسعود‌. امیدوارم حالت خوب باشد مطمئن هستم که از کار طاقت‌فرسای انقلاب خسته نیستی و هنوز طاقتت هم‌چون کوه و هم‌چون تکامل رو به فزونی است‌.

برادر و فرمانده‌ٔ کبیرم ـ مسعودجان آرزوی دیدارت را سخت داشتم، فکر می‌کنم همه برادرانم آرزوی دیدارت را دارند‌.

وقتی با بچه‌ها صحبت می‌کردم همه خوشحال بودند که روزی در تهران در مقابل تو همراه با صف‌های طویل مجاهدان و رزمندگان خلق رژه خواهند رفت و پیروزی انقلاب را جشن خواهند گرفت‌. واقعاً که چه روز پر شکوهی است‌.

برادرم مسعود جان‌، حال بیش از هر زمان رفتن تو را به خارج درک می‌کنم، مسئولیتی را که بر دوش داری کوچکتر از آنم که بدانم ولی واقعاً اهمیت و بزرگی این کارت را درک می‌کنم‌.

اما می‌خواستم یک چیز را بگویم اگر چه می‌دانم آنرا می‌دانی و بر آن آگاهی‌. و آن این بود که به مردم‌، به نسل فردا‌، به خلق دلیر ایران به جهانیان بگویید ما اول مجاهد خلقیم‌. اعتقادی داریم‌، آرمانی داریم و آرزو‌هایی داریم‌... به آنهایی که می‌گویند ما رزمندگان... بدون نام و نشان هستیم بگویید که نه آنها مجاهد خلقند‌. آنها می‌جنگند و خودشان هم می‌توانند ثمره زحماتشان را به‌خوبی تحویل خلقشان بدهند. اگر تا دیروز رزمندگان تاریخ فقط جنگجو بودند ولی امروز ما (سازمان ما) خود نیز قادر خواهد بود که کشور ما را اداره کند‌. ما رزمندگی میرزا و ستارخان دلیر را داریم ولی فکر و قدرت آن را هم داریم که مملکتمان را اداره کنیم‌.

برادرم مسعود‌، امروز دوباره با عشق به آینده روشن به امید ر‌هایی خلقمان با یاد سردارمان موسی با یاد‌ اشرف زنان‌ اشرف و با یاد تمامی‌ شهدا و اسرای قهرمان خلق‌. با یاد میلیشیایی که در سرمای زمستان۶۰ در زیر ماشین در خیابان‌ها‌... . در بیابانها و در خرابه‌ها می‌خوابیدند‌. با یاد میلیشیایی که از سرما زیر پل یخ زده بود، با یاد هر آنچه رنج و وراثت تاریخ است که بر دوش ماست، با این امید‌ها و با این آگاهی به نبرد می‌رویم‌.

می‌رویم تا به مردم بگوییم خمینی رفتنی است و انقلاب پیروز است‌. می‌رویم تا همه ما رزمنده‌هایی باشیم که جان بر کف در مقابل خمینی ایستادند‌.

اما نگرانی که تا دیروز داشتم که بعد از ما نخواهد گذاشت کسی بر ثمره خونهای ما بینشیند، می‌دانم که تو هستی و چه سختی و پایداری‌.

فرمانده بزرگم مسعود آرزوی دیدارت را سخت دارم، روزی را که به تهران بر می‌گردی‌. روزی که برای خلق دوباره در تهران سخنرانی خواهی کرد‌، چه زیباست‌. از امروز این روز را می‌بینم‌.

مسعود جان نسل فردا درباره ما چه خواهند گفت‌. انشاءالله که بتوانیم در عمل جوابگوی آنها باشیم‌.

مسعود جان به امید دیدارت در تهران

محسن

۶۳/۶/۱۲

 

مجاهد شهید سعید جلالی از فرماندهان جسور هسته‌های مجاهد خلق بود، وی در سال۱۳۴۴ در خانواده‌ای محروم و زحمتکش در مسجد سلیمان بدنیا آمد.

وی از کودکی درد محرومیت و فقر را با گوشت و پوست خود لمس کرد و پس از کسب آگاهی‌های سیاسی و مبارزاتی به‌علت و ریشه این محرومیتها و نابرابربها پـِی‌برد، و فعالانه در قیام بر علیه رژیم وابسته پهلوی شرکت جست‌.

او که با امید به برقراری حاکمیتی مردمی و برپایی آزادی و برابری قدم به میدان مبارزه علیه رژیم شاه گذاشته بود‌، پس از پیروزی قیام به ماهیت مرتجعین حاکم و ناتوانی تاریخی آنها در برآورده ساختن اهداف انقلاب پی برد، و در کشاکش وقایع بعد از پیروزی قیام با جستجو در میان نیروهای مختلف‌، سرانجام گمشده خود را در آرمانهای توحیدی و انقلابی مجاهدین یافت، و فعالیت انقلابی خود را در رابطه با سازمان آغاز کرد‌.

سعید در تظاهرات تاریخی سی خرداد شرکت کرد و در جریان درگیریها توسط مزدوران پاسدار دستگیر و به‌شدت مضروب گردید، اما به‌رغم شدت جراحات وارده با جسارتی کم نظیر با پاسداران خمینی در خیابان درگیر شد و از چنگ آنان گریخت‌.

بعد از سی خرداد سال۶۰ سعید به‌دلیل قاطعیت و سایر ویژگی‌های بارز انقلابی‌اش به عضویت یکی از هسته‌های مجاهد خلق درآمد‌.

در پانزدهم مرداد ماه۶۰ توسط پاسداران ضدخلقی دستگیر شد‌، در زندان به‌دلیل شناسایی او توسط یکی از خائنین به بند مربوط به اعدامی‌ها منتقل شد‌، اما در روز قبل از اعدامش بر اساس یک طرح دقیق و حساب شده به همراه برخی دیگر از همرزمانش از زندان فرار کرد‌.

وی درباره‌ٔ دوران زندان نوشت: «زندان دوران بزرگی برایم بود‌. روزهای اعدام روز‌هایی بود که توانستم خودم را به‌لحاظ فردی آزمایش کنم‌. روزهای سختی بود‌. لحظات اعدام بچه‌ها و فراخوانی آنها توسط مزدوران‌، لحظات آخرین دیدارها‌، آخرین نگاهها‌، در توانم نیست که آن لحظات را بیان کنم...

این لحظات را هیچگاه نمی‌شود در غالب کلمات توصیف کرد‌، چهره‌های مظلومانه و اما امیدوارکننده‌ٔ «داریوش و علی»، قد‌ِ برافراشته و استوار‌ِ «ناصر» هم‌چو کوه و تک‌تک بچه‌ها را که یاد می‌آوردم‌، گفتم ای کاش نمی‌بودم و این صحنه‌ها را نمی‌دیدم‌.

ای کاش هنگام دستگیری شهید می‌شدم و این‌چنین شکنجه‌هایتان را نمی‌دیدم‌. اما امروز خوشحالم که مانده‌ام تا انتقام آنها را بگیرم‌. با آنها پیمان بستم تا ر‌هایی خلقمان هیچگاه لحظه‌ای هم کوتاه نیایم‌».

بعد از فرار از زندان و پیوستن به سازمان و یادگیری آموزش‌های لازم به‌دلیل صلاحیتها و شایستگی‌های فراوانی که سعید از خود نشان داد‌، فرماندهی یک هسته مقاومت در تهران به او واگذار شد‌.

در تهران وی یکی از جسورترین و قاطع‌ترین فرماندهان هسته‌های مقاومت مجاهد خلق بود، و چندین فعالیت انقلابی انجام داد.

فرمانده محسن کنیه و نفرتی عمیق نسبت به دشمن ضدخلقی داشت و در تمامی فعالیت‌های انقلابی‌اش قاطع و شجاع بود.

از سایر ویژگی‌های انقلابی مجاهد شهید سعید جلالی صداقت‌، انتقادپذیری و حل شدگی بالای تشکیلاتی او بود. .

از خصوصیات برجسته سعید هم عشق و علاقه‌ٔ زیاد او به رهبری سازمان بود‌. سعید در ابتدای یک گزارش راجع به‌عملیات در تاریخ ۲۶بهمن‌ماه ۶۳ با ابراز مسرت فراوان نسبت به اعلام همردیفی خواهر مجاهد مریم رجوی نوشت: «رشد و ارتقاء ایشان موجب افتخار و سرافرازی همه‌ٔ ما شد و مشت محکمی‌ بود بر دهان همه‌ٔ آنهایی که با علم کردن مسأله‌ٔ زن در اسلام در دیدگاه مجاهدین می‌خواستند ضربه به سازمان و ایدئولوژی اسلام انقلابی بزنند‌. باز هم از خدا موفقیت‌های هر چه بیشتر برای ایشان و دیگر خواهران و برادرانمان می‌خواهیم و امیدواریم بتوانیم شاگردان خوبی برای ایشان و سازمان باشیم‌».

سرانجام در تاریخ۲۷فروردین‌ماه سال۶۴ مجاهد قهرمان سعید جلالی در شرایطی که رژیم ددمنش خمینی به‌دلیل ضربات مهلکی که از رزمندگان مجاهد دریافت کرده بود همه‌ٔ نیروها و امکانات نظامی و امنیتی و اطلاعاتی‌اش را بکار‌ انداخته بود؛ توسط مزدوران خمینی جلاد دستگیر شد‌.

سعید دلیر پس از تحمل شکنجه‌های قرون‌وسطایی دژخیمان خمینی در زندان اوین در حالی‌که سینه پر از رازش هرگز برای دشمن گشوده نشد؛ به همراه ۵تن دیگر از همرزمانش در سحرگاه۲۷ خرداد ماه به جوخه‌ٔ اعدام سپرده شد و با قلبی مالامال از عشق به خدا و خلق و ایمان به پیروزی انقلاب نوین مردم ایران به‌شهادت رسید‌.

مجاهد شهید سعید جلالی قبل از شهادتش‌، در وصیت‌نامه‌ٔ پرشوری که دو روز قبل از دستگیری نوشته بود سرنگونی رژیم و ر‌هایی مردم و میهنمان را این‌گونه توصیف کرده بود:

«از رژیم خمینی چیزی نمی‌گویم چون از هم‌اکنون او را تمام شده می‌دانم و از حالا سال‌های خوش و آزادی و ر‌هایی ایران فردا را می‌بینم‌. در آن روز اگر چه نیستم ولی از هم‌اکنون آن روزها را می‌بینم‌».

یادش گرامی‌

------------------

وصیتنامه مجاهد شهید سعید جلالی

وصیتنامه مجاهد شهید سعید جلالی

وصیت‌نامه مجاهد شهید سعید جلالی

بنام خدا

و

بنام خلق قهرمان ایران

و با یاد تمامی‌ شهدا و اسرای قهرمان خلق

اینجانب سعید جلالی فرزند جهانگیر متولد۱۳۴۴ در شهر مسجد سلیمان بدنیا آمده‌ام و امروز۶۳/۱/۲۱ در سن۱۸ سالگی وصیت نامه خود را در حالی که صحیح و سالم هستم می‌نویسم‌.

من مسلمان و معتقد به ایدئولوژی و آرمان توحیدی مجاهدین خلق ایران هستم و برای ر‌هایی انسان و رسیدن به جامعه‌ٔ بی‌طبقه‌ٔ توحیدی در این دوره تاریخی هم‌چون تمام مبارزین و مجاهدین تاریخ علیه جور و ظلم زمانه بپاخاستم و به ندایی که ما را به ر‌هایی می‌خواند لبیک گفتم‌.

ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا‌... . پروردگارا همانا ما شنیدیم بانگ دهنده‌ای را که بانگ می‌داد برای ایمان که ایمان آرید به پروردگار خویش پس ایمان آوردیم‌.

تا به امروز در پناه رهنمودهای ایدئولوژیکی‌مان گام برداشتیم و آنچه را که در توان داشتم در راه رسیدن به جامعه‌ٔ بی‌طبقه‌ٔ توحیدی که آرمان همه‌ٔ مستضعفین و محرومین جهان است خالصانه و مخلصانه در طبق اخلاص گذاشتم‌.

گرچه نتوانستم به‌خوبی جوابگوی انتظارات سازمان و مردمم باشم ولی امیدوارم با شهادتم این انتظارات را جواب بدهم‌.

از رژیم خمینی چیزی نمی‌گویم چون از هم‌اکنون او را تمام شده می‌دانم و از حالا سال‌های خوش و آزادی و ر‌هایی ایران فردا را می‌بینم‌. در آن روز اگر چه نیستم ولی از هم‌اکنون آن روزها را می‌بینم‌.

توصیه‌ای را که برای بچه‌ها داشتم این است که قدر روابط خودمان را بدانید و سوره‌ٔ حجرات را هر چند بار که می‌توانید بخوانید و عمیقاً به آن بیندیشید‌.

هر وقت این سوره را می‌خواندم سخت‌ترین لحظات زندگیم همان وقت بود (و) تنم را می‌لرزاند و از خدا طلب آمرزش و رحمت در قبال گناهانم می‌کردم‌.

برای خانواده‌ام وصیتی که داشتم این بود که بعد از مرگ من ناراحت نباشید و مبادا بی‌تابی کنید‌. مبادا کاری کنید که دشمنان ما خوشحال شوند‌، مبادا به‌خاطر شهید شدن من از زندگی خود بمانید‌.

پدر و مادر عزیزم اگر نتوانستم دین پدر و مادری شما را ادا کنم مرا ببخشید، می‌دانم که چه زحمتهایی برای بزرگ شدن من کشیدید‌.

ولی خوب می‌دانید که در مقابل وظیفه‌ای که به عهده‌مان بود و می‌بایست به آن جامه عمل بپوشانیم‌.

دیگر مجبور بودم شما را رها کنم ولی می‌دانید که سخت در اشتباهند آنهایی که فکر می‌کنند ما نمی‌خواهیم در میان خانواده‌هایمان باشیم‌.

نه‌. ما می‌خواهیم ولی امروز در مقابل جنایاتی که خمینی می‌کند مجبور شده‌ایم خانواده‌هایمان را رها کنیم تا بتوانیم به پیکار علیه این رژیم ضدبشری بپردازیم‌.

مادر و پدر عزیزم مطمئنم مرا درک می‌کنید پس سلام و درود خدا بر شما باد‌. سلام و درود خدا بر تمامی‌ صابرین باد‌.

پیش بسوی جامعه‌ٔ بی‌طبقه‌ٔ توحیدی

زنده باد خلق ـ زنده باد آزادی ـ درود بر رجوی

سعید جلالی ۶۳/۱/۲۵

نامه مجاهد شهید سعید جلالی به خانواده

نامه مجاهد شهید سعید جلالی به خانواده

بنام خدا

سلام پدر و مادر و خانواده‌ٔ عزیزم امیدوارم که حالتان خوب باشد و با توجه به وضعی که وجود دارد صبر و تحمل خودتان را حفظ کرده باشید‌.

پدر جان و مادر عزیزم می‌دانم که مدت‌هاست که خبری از من ندارید‌، و شاید هم فکر کرده‌اید که شهید شده‌ام‌. بهرحال می‌بخشید که حتی خبر سلامتی‌ام را هم به شما نداده‌ام‌. می‌دانم که شما وضعیت مرا دقیقاً درک می‌کنید‌.

پدر عزیز و مادر گرامی‌ام‌، بودن در میان شما اگر چه برای من یک آرزوست و مهر گرم شما را فراموش نکرده‌ام ولی خودتان می‌دانید که در حال حاضر باید آرزو‌های فردی و خانوادگی را کنار گذاشت‌.

چرا که امروز با این جنایات خمینی دیگر نمی‌شود زمین نشست‌. خودتان می‌بینید زجر و بدبختی مردم را‌.

خودتان می‌بینید که مردم چگونه به تنگ آمده‌اند و ندای کمک می‌دهند، می‌بینید از موقعی که خمینی آمده چقدر مردم بدبخت‌تر شده‌اند، پس دیگر چطور می‌شود ساکت نشست‌.

می‌دانید که برای یک مسلمان این همه جنایات خمینی قابل‌قبول نیست‌، یادتان هست امام علی چه گفته بود‌.

وقتی که سربازان دشمن به مسلمانان حمله کردند و در منطقه اسلامی‌ حلقه و دست‌بندهای یک زن یهودی را برده بودند‌. امام گفته بود اگر مرد مسلمان فقط این خبر را بشنود و بمیرد بر او سزاوار است‌.

راست می‌گفت به خدا، اگر مرد مسلمان هم امروز جنایات خمینی را ببیند و کاری نکند مرگ بر او سزاوار است‌.

می‌بینید ما فقط به این حرف امام علی عمل کردیم‌. و به این ندای تاریخی او پاسخ دادیم‌. مطمئنم شما هم این مسأله را درک می‌کنید و به او معتقدید‌.

مطمئنم اگر ناراحت هستید ولی در مقابل پذیرش این مسأله از طرف من خوشحالید‌. می‌دانم که مردن به افتخار و سربلندی را به زنده بودن به ننگ قبول دارید‌، پس بگذار سربلند بمیریم نه این‌که در بدبختی زندگی کنیم‌.

پدر و مادر عزیزم خودتان دیدید چقدر آدم‌ها که مردند و دیگر می‌دانید که بالاخره انسان یک روزی می‌آید و می‌رود‌، همه باید بمیرند‌. ولی آخر این مردن هم بگذار ارزش داشته باشد‌. بگذار آدم در راه مردم سربلند و با افتخار بمیرد‌.

مادر جان چقدر بدبختی کشیدی‌، زندگی خودت را بیاد آر و بیاد آر در همان موقعی که تو این همه بدبختی می‌کشیدی‌.

دیگرانی که حتی شایستگی تو را نداشتند در چه ناز و نعمتی زندگی می‌کردند، آخر باید یک روزی این بدبختی‌ها تمام بشود‌. مگر تو چه از آنها کمتر داشتی‌، مگر تو بیشتر زحمت نمی‌کشیدی‌. پس چرا‌. چرا مادرجان‌.

پدر و مادر عزیزم قدر زحمات خودتان را بدانید‌، بدانید که کشور ما در پناه زحمات شماها بود که زنده بود‌.

ولی خودتان در محرومیت به‌سر می‌بردید بدانید که مملکت مال شماهاست‌، متعلق به شماهاست و زحمت شماهاست‌.

پس نباید بگذاریم زحمات شماها را بخورند‌، ما می‌خواهیم دیگر وضع به این صورت نباشد‌.

شما هم باید ما را کمک کنید، ما بدون شما کار نمی‌توانیم بکنیم (و) شما باید به فرزندان جامعه خود به همه مجاهدین به همه بچه‌ها افتخار کنید‌. آنها را بچه‌های خودتان بدانید و آنها را کمک کنید‌.

مادر و پدر عزیزم امیدوارم مرا ببخشید که نتوانستم زحمات شما را جبران کنم و امیدوارم که روزی بتوانم جبران کنم‌.

پدر و مادر و خواهران و برادر عزیزم روی شما را از دور می‌بوسم و آرزوی موفقیت و پیروزی در زندگی را برایتان دارم‌.

به امید روزی که دیگر خبری از ظلم و بدبختی و محرومیت نباشد‌.

و به امید روزی که همه‌ٔ اسرا و همه بچه‌هایی که از خانواده‌هایشان برای مبارزه هجرت کردند به خانواده‌هایشان برگردند‌. به امید فردای صلح و آزادی و ر‌هایی

خانواده‌ٔ عزیزم دعایتان می‌کنم و آرزوی باز هم موفقیت برایتان دارم‌.

فرزند کوچک شما

سعید

۶۳/۱/۲۵

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/01cd83d6-e4d0-49f0-8036-ee11369cf71b"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات