728 x 90

با یاد مجاهد شهید علی جوادی ارجمندی

مجاهد شهید علی جوادی ارجمندی
مجاهد شهید علی جوادی ارجمندی

محل تولد: تبریز
شغل:
سن: 23
تحصیلات:
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 0-5-1361
محل زندان:

زندگینامه شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


به‌نقل از یکی از مجاهدان اشرفی:

اسفندماه سال۶۰ بود که در سلول شماره ۷۷ در بند ۲۰۹ اوین باز شد و علی وارد سلول شد. علی جوادی بچه تبریز بود.

وی قبل از دستگیری در پایگاهی بود که هنگام حمله به پایگاهشان او و خواهری با نام زهرا در پایگاهشان بودند که علی هنگام فرار وقتی می‌خواست از دیواری بالا برود مچ دست راستش هدف گلوله پاسداران قرار می‌گیرد ولی موفق می‌شود وارد کوچه شده و هنگام دویدن پاسداران او را به گلوله می بندند ولی هیچ‌کدام به او اصابت نمی‌کند ولی می‌گفت که یک حزب‌اللهی او را از پشت می‌گیرد و به این صورت دستگیر می‌شود.

 

او می‌گفت که در فاز نظامی در تبریز جا نداشته و مدت یک هفته بود که شبها بالای درخت می‌خوابیده است. وی هم‌چنین می‌گفت که برای تردد و اجرای قرار گریم می‌کردم و خودم را به شکل پیرمرد در می‌آوردم و عصا هم دستم می گرفتم و...

علی تعریف می‌کرد که در تهران در خودرو تیمهای گشت خودمان می‌نشست و در چهارراهها منتظر گشت کمیته می‌ماندند و با دیدن هر گشت آنها را مورد تهاجم قرار داده است.

علی جوادی جثه نسبتاً کوچک و توپری داشت و می‌گفت که کنگ‌فو کار کرده است و صورتی سفید و ریز نقش و گرد داشت با چشمانی تقریباً بادا می و موی سرش هم پر نبود.

وقتی بازجوها و حتی خود لاجوردی به در سلول ما می‌آمدند در صحبت با علی می دیدم که اصلاً به او بی‌احترامی نمی‌کنند و درست با او صحبت می‌کنند و معلوم بود از او حساب می برند هر چند که او زندانی و در چنگشان بود ولی علی آن‌چنان محکم و استوار و خونسرد بود که در جواب دادن به دژخیمان هم این صلابت را از خود نشان می داد.

علی یکبار برایم تعریف کرد که به او مشکوک شده و دستگیرش کرده بودند ولی او توانست در یک فرصت مناسب از دست مزدوران فرار کند و کفش هم پایش نبود و مجبور می‌شود وارد خانه‌یی شود که کسی در آن نبود و می‌رود زیر تخت‌خواب قایم می‌شود و در همین وضعیت تا صبح فردا می‌ماند و سپس با معذرت خواهی از خانه خارج می‌شود.

علی جوادی در مشهد هم که بوده عملیات‌های مختلف داشته و هنگامی‌که او را دستگیر می‌کنند از او انبار سلاح می‌خواهند و وقتی پرسیدم چند ضربه شلاق خوردی گفت که چهار هزار ضربه کابل به او زده بودند و بعد برایم تعریف کرد که او را بگونه‌ای آویزان کرده بودند که یک تخته را از میان پاها و دستهایش مانند حالت چمباتمه عبور داده و طنابی که به دوسر تخته وصل بود را از سقف عبور داده و او را از زمین بلند کرده به‌طوری‌که بدن او از زمین فاصله گرفته و بعد دو بازجو از سمت راست و چپ به کف پاهایش کابل می زدند و هنگام کابل زدن گفت که کابل یکی از آنها را با دست محکم گرفتم و هر کاری می‌کرد ول نمی‌کردم و همین کار را با بازجوی دوم که کابل می زد کرده و کابل او را محکم گرفته بود. بعد بازجو سیگار روشن را آورده بود و به علی گفته بود که بچسبانم و علی گفته بود هر کاری می خواهی بکن.

علی مجاهدی بسیار مستحکم و آرام و قابل اعتماد بود و من و علی و هوشنگ پیرنژاد چند ماهی در سلول با هم بودیم ولی علی را بعد از دو سه ماه بردند و برایم مثل روز روشن بود که اعدام خواهد شد زیرا کسی که موسوی تبریزی دنبال او بود کاملاً مشخص است که حکمش اعدام است. همیشه او برایم الگوی یک مجاهد لم یرتابوا بود.

 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e15a9d22-3287-4e41-ad9f-fd4ca5c05474"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات