زندگینامه شهید
داستان پایداری مجاهدین در برابر فاشیسم مذهبی، سرشار از شگفتیها است، این مقاومت برای ایستادگی و پایداری در برابر استبداد خونریز مذهبی آخوندها، و برای آزادی مردم ایران از استبداد مطلقهٔ ولایت فقیه، یک صد و بیست هزار شهید گرانقدر را نثار کرده است.
هر یک از این شهیدان، کتابی ماندگار هستند سرشار از درسهای فداکاری و صبر و مقاومت و عشق به آزادی مردم. کتابی که برای همیشه از شکوه پایداری مردم ایران در دوران سیاه ارتجاع فاشیستی مذهبی حکایت میکند.
در زمره این شهیدان شهید والا مقام ایرج کریم است که تمامی زندگی خود را وقف آرمان مجاهدین کرد و بیهیچ چشمداشتی در این راه تا آخرین نفس برعهد خود پای فشرد و جان و خون خود را فدای خلق و میهن کرد. او در سازمان و ارتش آزایبخش به نام «پدرکریم» شناخته میشد و و همرزمانش او را با عنوان «پدر کریم» صدا میکردند.
خودش طی مطلبی در رابطه با بخشی از زندگی مبارزاتیاش نوشت: «سال ۳۱ در کلاس درس نشسته بودم…که ناگهان شیشهٔ پنجرهٔ کلاس ما … توسط دانشآموزان دبیرستان پسرانهای که در پشت مدرسهمان قرار داشت، شکست. معلمین…کلاسها را ترک کردند…نفراتی را دیدیم که از دیوار مدرسه پایین آمده شعار میدادند: یا مرگ یا مصدق.
یکی از آن نفرات دستش را زخمی کرد و با خونش روی کاغذ نوشت، از جان خود گذشتم. با خون خود نوشتم، یا مرگ یا مصدق. و آن را روی شیشهٔ درب دفتر مدرسه نصب کرد...
سال۳۲ کلاس اول دبیرستان بودم. عکسهای مصدق را به درو دیوار الصاق میکردم و با وقوع کودتای ننگین ۲۸مرداد تازه فهمیدم که کشورمان از چاله درآمده و به چاه افتاده است. … در دوران سربازی شاهد خشونت افسران به زیردستان بهخصوص به سربازان بودم. … دو نفر از سربازان به علل زورگویی افسران با سلاح خویش دست به خودکشی زدند».
از این زمان به به بعد ایرج کریم به جوانی عصیانگر علیه دیکتاتوری شاه تبدیل شد، و در هرکجا که قرار گرفت، از مزدوران رژیم شاه سرپیچی کرده و علیه رژیم اقدام کرد. مزدوران شاه او را از کار اخراج و مدتی تبعید و از رشته تحصیلی دانشگاهیاش در رشته فیزیک دانشکده پلیتکنیک اخراج و ممنوعالخروج کردند.
ایرج در زمان شاه هوادار سازمان مجاهدین بود. خودش درباره نحوه آشناییاش با سازمان چنین نوشت: «در زمان شاه، برخی اعلامیههای سازمان، از جمله دفاعیات برادر (برادر مجاهد مسعود رجوی)، شهید مهدی رضایی گلسرخ انقلاب، در بیدادگاه شاه را در منزل دست نویسی و تکثیر و در برخی از دانشکدهها از جمله مدرسهٔ عالی ریاضیات کرج که خودم دانشجوی آنجا بودم توزیع مینمودم. چند بار در سالگرد شهادت رضا و مهدی در منزل رضاییها رفتم علاوه برآن، امکانات و کمکهای مالی هم در اختیار سازمان قرار میدادم».
خواهر مجاهد متین کریم در مورد زندگی مبارزاتی پدر کریم نوشت: پیش از انقلاب ضدسلطنتی وقتی که یک تیم از نفرات سازمان مجاهدین به کوه رفته بودند، و دو تن از خواهران که پایشان دچار یخ زدگی شده و خطر دستگیریشان توسط ساواک وجود داشت، ایرج با کمک اعضا خانوادهاش آنها را از تور ساواکیها در بیمارستان هزار تختخوابی فراری داد، و در خانه مخفی کرد، بعد از معالجه مجدداً آنها را به سازمان وصل کرد.
وی قبل از انقلاب کمکهای مالی و امکاناتی را از طریق مجاهد قهرمان شهید نصرت رمضانی به سازمان میداد، و از طریق او اطلاعیههای سازمان مجاهدین و زندگینامه شهدا را میگرفت و تکثیر میکرد و در اداره و دانشگاه پخش میکرد. در جریان انقلاب ضدسلطنتی پدر کریم در مرکز فرستنده مخابرات با اخلال در سیستم کالیبراسیون، دو گیرندهای پارازیت را از روی رادیوهای فارسی زبان ضد شاه برداشت، و صدای مخالفان دیکتاتوری را در فضای اختناق زدهٔ میهن امتداد بخشید، و از یاری هیچ مجاهدی یا تبدیل خانهاش به مخفیگاه انقلابیون دریغ نمیکرد.
خواهر مجاهد متین کریم در مورد حال و هوای ایرج (پدر کریم) در روز ۳۰دی۱۳۵۷ مینویسد: «روز ۳۰دی۱۳۵۷ که آزادی برادر مسعود رجوی را همراه بقیهٔ زندانیان سیاسی در جلوی زندان قصر دیده بود از خوشحالی سراز پا نمیشناخت، و آن روز را یکی از روزهای فراموش نشدنی زندگی خودش یاد کرده است».
او در سالهای انقلاب ضدسلطنتی که امواج اعتراضات مردم علیه رژیم شاه راه افتاد ایرج یک پشتیبان جدی مجاهدین بود، بعد از انقلاب ضدسلطنتی در سال۵۷ همهٔ زندگی و دارایی خودش را نثار مجاهدین کرد، وی خانه بزرگ و سازمانی مخابرات را ترک کرد و در کرج یک خانه کوچکتر گرفت تا زیر پوش زندگی خانوادگی، سازمان بتواند از امکانات این خانه برای انتشارش استفاده کند.
پدرکریم کلید خانه را به افراد سازمان سپرده بود تا در رفت و آمدهایشان به محل چاپ و تکثیر انتشارات راحت تردد کنند.
او در مورد نحوه ارتباط و فعالیتش با سازمان بعد از انقلاب نوشته است: «وقتی دفاتر جنبش مجاهدین دایر شد من هم به دفتر مرکزی مجاهدین مراجعه کردم و نیمه وقت درتلفنخانهٔ آنجا مشغول شدم. … هر اندازه که از ایدئولوژی سازمان میگرفتم بیشتر جذب میشدم... وقتی دفاتر سازمان موقتاً تعطیل شد منزلمان را از بیسیم به شهر کرج انتقال دادم و کار تکثیر و چاپ اعلامیه و پوسترها را (میکردم) همچنین از تلویزیون منزلم برای پخش ویدئوی تبیین جهان برادر مسعود در دانشکدهٔ کشاورزی استفاده میشد».
مجاهد قهرمان ایرج کریم به ارزشهای انسانی و انقلابی پای بند بود، و در پرداخت بها برای حفظ این ارزشها تردید نمیکرد، و هیچگاه خودش و مصلحت زندگیش را بر مصالح سازمان محبوبش که برای آزادی مردم مبارزه میکرد ترجیح نمیداد.
در رابطه با این ارزشها خواهر مجاهد متین کریم نوشت: «یک بار مدیر مرتجع دبیرستان ما پدرم را به دبیرستان احضار کرد. بهخاطر فعالیتهایی که من در هواداری از سازمان مجاهدین میکردم، مدیر به پدرم گفت خوب نیست دخترتان به خیابان برود نشریه بفروشد و اعلامیه توزیع کند.
پدر هم بدون ذرهیی ملاحظه به او گفت خودم او را میبرم خودم او را میآورم و افتخار هم میکنم که نشریهٔ مجاهد میفروشد. پدرم هم هیچ فعالیتی در فاز سیاسی نبود که شرکت نکند... او خودش تمامعیار برای مجاهدین کار میکرد، و همه چیزش را در این راه گذاشته بود. اما هیچوقت ما را مجبور به پیروی از مجاهدین نکرد».
در اردیبهشت سال۱۳۶۰ وقتی پدر کریم شنید رژیم آخوندی دختر مجاهدش را با ۱۵۰ دانشآموز دیگر دستگیر کردهاند و با تحقیر و توهین آنها را در اصطبل باغ جهانبانی کرج زندانی کردهاند، بدون هیچ ترس و بیمی با بسیج خانوادهها و مردم محل سه روز مستمر تظاهرات راه انداخت و مزدورا رو مجبور کرد آنها را آزاد کنند.
پس از ۳۰خرداد بعد از اینکه رژیم روی رادیو صدای مجاهد در محدوده تهران پارازیت انداخت، با توجه به تخصصی که پدر داشت تلاش کرد پارازیت را قطع کند و این به کار موفق شد و و برای مدتها صدای مجاهد بهطور واضح در تهران بزرگ شنیده میشد. او با این کار زندگی خودش را بخطر انداخت تا با رساندن پیام سازمان به هواداران زندگی عده زیادی را نجات بدهند.
در اسفند سال۶۰ پدرکریم توسط دادستانی کرج دستگیر و حدود ۲سال ونیم را در انفرادی سپاه در عظیمیه کرج، انفرادی زندان کانون کرج، زندان قزلحصار، انفرادی سپاه و بسیج کرج گذراند و در ۷تیر۱۳۶۳ آزاد شد.
از این پس تمامی تلاش ایرج کریم این بود که خود و اعضای خانواده مجاهدش را به سازمان برساند، سرانجام پس از تلاشهای بسیار توانست در سال۶۵ وقتی همسر مجاهد و دو فرزند مجاهدش که اسیر بودند، آزاد شدند، تمامی افراد خانواده از ایران خارج شده و با مجاهدین ارتباط برقرار کردند.
پدر در تمامی سالهای مبارزه در دهه۶۰، دهه هفتاد و دو سال آخر عمر پربارش که سرانجام به سال۸۲ و آن دوران جنگ دوم خلیجفارس رسید، در هر مسئولیتی تمام تلاش خود را میکرد و رفتارش برای همرزمانش درس آموز بود.
پدر ۴ماه قبل از شهادتش نوشت: «من یکبار صلیبم را برداشته بودم و همراه برادر بهراه افتاده بودم از طوفانهای مهیب و سهمگینی عبور کرده بودم... ... … و حالا سوگند یاد میکنم که تا آخرین قطره خونم تا جایی که نفس دارم در راه رسیدن به آرمانم هستم و دست از مبارزه برنمیدارم... سرتعظیم در برابر خدای یکتا فرود میآورم و سجده شکری دگر بهجای میآورم و از او خواستار سلامتی و تندرستی راهبران عقیدتیم مسعود و مریم هستم. مرگ بر رژیم ضدبشری آخوندها. درود بر مسعود و مریم».
پس از شروع جنگ در عراق و بمباران قرارگاههای مجاهدین در فروردین۸۲، هنگامی که مجاهد قهرمان ایرج کریم همراه با چند تن از رزمندگان قصد داشتند برای مأموریتی از قرارگاه انزلی در جلولا به اشرف بروند، کمی بعد از خروج از قرارگاه انزلی، توسط مزدوران تروریست رژیم آخوندی مورد حمله قرار گرفتند و بهشهادت رسیدند.
مزدوران رژیم دستهای مجاهدان خلق فرهاد مستوفی و ایرج کریم (پدر کریم) را سبعانه از آرنج قطع کرده و سپس بر روی پیکر آنها با لودر خاک ریختند.
سه روز بعد که یکی از همرزمانش به قرارگاه انزلی برمیگشت اهالی شریف محل تل خاکی را نشانش داده و گفته بودند، این محل دفن نفرات شما است. بعد پیکر پاک این شهدا را به مزار مروارید در شهر اشرف منتقل شد و در قطعه مروارید به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راه پرفروغش جاویدان
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org