زندگینامه شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
🍁خاطرهای به یادماندنی از مجاهد قهرمان زهرا کریمالله 🔸
پس چرا اسم من نیست؟ جلاد به لیست نگاه کرد و گفت: چرا تو هم هستی.
در زندان زنان اصفهان (سید علیخان) یکی از زندانیان چپ نقل کرد که یه شب (احتمالا ۱۲مهر ۶۰) یه اتوبوس از بچهها را برای اعدام بردند. همانجا لیست نفرات اعدامی را خواندند. ظاهراً دو اسم «زهرا» پشت سر هم بود. برای همین اسم «زهرا کریم الله» از قلم افتاد و خوانده نشد. بیدرنگ زهرا پرسید: پس چرا اسم من نیست؟ جلاد به لیست نگاه کرد و گفت: چرا تو هم هستی. (لیست آنقدر طولانی بود که یک نفر از قلم افتاد) سپس وقتی زهرا توسط پاسداران برای اعدام برده میشد، رو به بچهها کرده و با شوخی و خنده آنها را هم به خنده وا میداشت؛ صحنهای که گواه روحیه بالا و پولادین این مجاهد خلق بود. زهرا که در لحظه اعدام ۱۶سال داشت، به همراه خواهرش، طیبه (۱۹ساله) و مجاهد قهرمان عفت نبوی (۲۱ساله) و تعداد زیادی دیگر، به استقبال جوخه تیرباران رفت. آنها در مسیر سرود مجاهد را دستجمعی میخواندند. زهرا و طیبه و عفت، اهل شهر کرد بودند؛ در آن زمام حاکم شرع شهرکرد حکم اعدام نمیداد. از اینرو آنها را به اصفهان برده و در آنجا اعدام کردند.
گزارش یکی از همرزمانش از زندان: مجاهد شهید زهرا کریم الله ۱۵ساله بود که به همراه خواهر بزرگترش طیبه کریم الله دستگیر شد. وی میلیشیایی بسیار پرشور و مسئولیتپذیر بود. البته من او را در زندان ندیدم ولی یک جمله با دستخط خودش نوشته بوده که خواهرم لابلای وسایل جاسازی میکند و از زندان بیرون میدهد... جملهای که در زندان نوشته این بوده: «میلیشیا در زندان، آغشته در خون، تشنهٔ آزادی است»
آنها از جنگزدههای استان خوزستان بودند که بعد از شروع جنگ ضدمیهنی به شهرکرد آمدند و آنجا زندگی میکردند.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید