زندگینامه شهید
بهناز کاویانی دختری که با تولدش، مادرش را از دست داد و پدرش ـ رمضانعلی ـ با هزار عشق و امید و آرزو ـ در تنهایی و تنگدستی ـ او را بزرگ کرد.
او در سال ۶۴ در رشت دستگیر ش، پدر که تحمل دستگیری دختر ۱۷سالهشو نداشت هر کاری کرد نجاتش بده فایده نداشت.
سه سال بعد و یکی از روزهای سال ۶۷پاسداری با یک جعبه شیرینی و یک ساک دستی در خانه رو میزند و به پدرش میگوید آمدم خبر آزادی دخترتان را بدهم، دهانت را شیرین کن تا آزادی دخترتو بگم...
پدر که فکر میکرد به همه آرزوهایش رسیده از خوشحالی شیرینی را برمیداره و منتظر است بقیه توضیح پاسدار را بشنود.
پاسدار ساک لباس خونی دخترش را با یک شاخه نبات و یک سکه ۵تومانی میگذارد جلوش، پدر میگوید این چیست؟
پاسدار میگوید دیشب من دامادت بودم... دخترت دیگه آزاده... پدر دیوانه شد و مدتی بعد فوت کرد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org