زندگینامه شهید
عبدالرضا کازرونی در سال ۱۳۲۹ در روستای درواهی از توابع برازجان به دنیا آمد. تحصیلات دوره ابتدایی را در همان روستا سپری کرد و سپس در برازجان ادامه تحصیل داد و در بوشهر موفق به گرفتن دیپلم شد.
وی بهدلیل از دست دادن پدرش در نوجوانی، با محرومیت دست و پنجه نرم کرد، اما با تلاش بسیار هزینه تحصیلش را تأمین کرد و موفق شد پس از دریافت دیپلم در رشته شیمی وارد دانشکده علوم دانشگاه اصفهان بشود.
پس از ورود به دانشگاه، با جنبش دانشجویی که بعد از سالهای ۱۳۵۰، تحت تأثیر مبارزات سازمانهای انقلابی مسلح بود، پیوند خورد و در این مسیر در سال ۱۳۵۳ با سازمان مجاهدین و شهدای آن آشنا گردید و شیفته آرمان رهائیبخش سازمان گردید.
عبد الرضا از اعضای فعال انجمن دانشجویان دانشگاه اصفهان در مبارزه با حاکمیت فاسد و سرکوبگر شاه خائن بود.
بهدلیل همین فعالیتها بود که در سال ۱۳۵۵ توسط ساواک دستگیر گردید و زیر شکنجههای شدید؛ از جمله ضربات کابل به پا و قرار دادن سر بین دو قطعه فلزی و ایجاد فشار از طرفین و. . قرار گرفت.
وی پس از چند ماه اسارت در حالیکه با هوشیاری و عادیسازی، خود را یک روستایی ساده جا زده بود، از زندان آزاد شد.
عبدالرضا با شروع قیام مردم ایران علیه نظام سلطنتی در روستای زادگاهش، هستهیی از ۴ تن از جوانان پرشور آنجا تشکیل داد. این هسته شبها اعلامیههایی علیه دیکتاتوری حاکم پخش میکرد، ضمن اینکه با نصب اطلاعیههای ضد رژیم در مدارس و نوشتن شعارهای آگاهیبخش بر دیوارها، ضرورت مقاومت و قیام را به میان مردم میبرد.
عبد الرضا با برگزاری جلسات آموزشی برای جوانان در مساجد و خانهها و یا در کوه هنگام کوهنوردیهای دستهجمعی، آنها را به مبارزه با رژیم فاسد شاه تشویق میکرد.
وی با هستهیی که تشکیل داده بود تظاهراتها را در سال ۱۳۵۷، سازماندهی کرده و بهپیش میبرد. همچنین گوشمالی مزدوران و حمله به مراکز سرکوب شاه از جمله فعالیتهای دیگری بود که این هسته با هدایت عبدالرضا انجام میداد.
وی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و بازگشایی دانشگاهها در انجمن دانشجویان مسلمان؛ هواداران سازمان، به فعالیتهایش ادامه داد. ضمن اینکه با تردداتی که به درواهی و برازجان داشت، از برگزاری جلسات برای جوانان و آگاه کردن آنها نسبت به خط و خطوط سازمان کوتاهی نمیکرد.
پس از بسته شدن دانشگاهها بهدنبال کودتای ضدفرهنگی خمینی ملعون، عبدالرضا به تشکیلات شبانکاره منتقل گردید و پس از مدتی در ستاد سازمان در بوشهر به فعالیتهایش ادامه داد.
وی بهدلیل صلاحیتهایی که از خود نشان داد در سال ۱۳۶۰ در موضع مسئول تشکیلات استان بوشهر قرار گرفت.
پس از تظاهرات بزرگ و مسالمتآمیز سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب خونین آن به فرمان خمینی ملعون، عبدالرضا مانند سایر مجاهدان به زندگی و مبارزه مخفی در پایگاههای سازمان روی آورد، اما پس از مدتی در حمله پاسداران جنایتکار به پایگاهشان، دستگیر و با توجه به شناختهشدگیاش، بلافاصله زیر شکنجه قرار گرفت. مقاومت وی در برابر شکنجهها، با توجه به جثه لاغری که داشت مزدوران را شگفتزده کرد.
وی را پس از مدتی به زندان عادلآباد شیراز منتقل کردند و بعد از چند روز مجدداً به زندان بوشهر برگرداندند.
در بوشهر وقتی حاکم ضد شرع در بیدادگاه آخوندی، پس از دفاع جانانه عبدالرضا از راه و آرمان مجاهدین، حکم اعدام وی را امضا و به وی ابلاغ کرد، او در حالیکه دستهایش را روی میز گذاشته بود، از بالای عینکش نگاهی به قاضی انداخت و با خنده گفت: «فکر میکنی خبر بدی به من دادهای، یا نمیدانستم که چه میکنم؟ من در کمال آگاهی و اعتقاد بهراهم، این خط رهاییبخش را شروع کرده و تا بدینجا که آمدهام از زندگی و عاقبتم نه تنها شرم ندارم، بلکه راضی و سرافرازم. فقط تأسفم از این است که دینم را آنچنانکه آرزو داشتم، ادا نکردم». سپس از جا برخاست و دادگاه را ترک کرد.
سرانجام دژخیمان خمینی این مجاهد پاکباز و سر موضع را در روز ۶ آبان ۱۳۶۰ به جوخه تیرباران سپرده و بهشهادت میرسانند و بدین ترتیب عبدالرضا با وفا به پیمانهایش با خدا و خلق به کاروان بزرگ شهدای مجاهد خلق پیوست.
مزدوران رژیم مانع دفن وی در زندان عمومی بوشهر شدند. بنابراین بستگانش بهاجبار پیکر پاک این شهید را در خانه وی در روستای درواهی دفن کردند. پس از آن مزار وی به زیارتگاه مردم تبدیل شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید