زندگینامه شهید
علیاکبر اکبری (رضا) رزمآور مجاهدی که سردژخیم بزرگ قرن، لاجوردی جنایتکار، را به مکافات اعمالش رساند، در شهریور۱۳۵۷ در ایلام متولد شد. سالهای طفولیت را در خانوادهیی متوسط گذراند و تحصیلاتش را تا دوم هنرستان ادامه داد.
علیاکبر از نسل بعد از پیروزی انقلاب بود. نسلی که جریان خیانتهای خمینی به مردم و انقلاب را ندیده بود. اما زخم خیانتها را بر پیکر مردم میهنش میدید و از آنان رنج میبرد. تمام زندگی ۲۰ساله این گرد دلاور در همین نکته خلاصه شده است. او از نسلی شوریده بر رژیمی تا بن استخوان فاسد و نامشروع است. در گام بعد یافتن راه رهایی میهن و خلق در سازمانی است که از روز اول این حاکمیت غاصبانه رودرروی آن ایستاد و تسلیم دجالیت و سرکوب وحشیانه آن نشد. سازمانی که سنگینترین بهای ملی و تاریخی و تشکیلاتی مبارزه برای سرنگونی این رژیم ارتجاعی و غاصب را پرداخته است. این مجاهد قهرمان که اکنون در نظر مردم ایران و همه مشتاقان آزادی، بهعنوان یک قهرمان ملی شناخته شده است، تصویرگر عزم نو و جنگندگی و رشادت و ایمان شگرف جنبشی است که پس از ۱۷سال نبرد خونین اکنون با ارادهیی صدبار صیقلیافتهتر برای یکسره کردن کار دشمن به میدان آمده است. علیاکبر در نوشتههای خود شرح این قصه را چنین نوشته است. از همان آغاز با دیدن سیاستهای ارتجاعی خمینی از رژیم پوسیده و روبه زوال آن کنده میشود. اما هنوز سنش کمتر از آن است که دژی استوار بیابد تا در پناه آن بتواند به مبارزه برای سرنگونی بپردازد. شهر آنها، ایلام، از جمله شهرهایی است که رژیم نمیتواند بر روی برنامههای رادیو و تلویزیونی مجاهدین تور سانسور پهن کند. آنطور که از خلال نامههای او پیداست، از سال۷۲ یعنی زمانی که ۱۵سال از عمرش میگذرد رفتهرفته از طریق برنامههای رادیو و تلویزیونی مجاهدین با نام آنان آشنا میشود. از این به بعد است که مسیر زندگیش تغییر میکند. خود او نوشته است: «وقتی نوار تلویزیونی مراسم عید فطر سال۷۴مجاهدین را دیدم و دیدم که در آنجا مسعود با رزمندگان روبوسی میکرد، منقلب شدم…» از آن پس او بهطور مستمر به رادیو صدای مجاهد گوش میدهد و برنامههای تلویزیونی مجاهدین را دنبال مینماید. پس از اندک مدتی دست به فعالیت میزند و اخبار و گفتارهای صدای مجاهد را مینویسد و تکثیر و پخش میکند. سرانجام این شهید سرافراز در اردیبهشت سال۷۵ ارتباطش با مجاهدین برقرار میشود. از هنگامی که با واحدهای مقاومت ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور مرتبط میشود، سر از پا نمیشناخت و با شور و شوق فعالیت میکرد. رضا در یکی از نامههایش نوشته است: «الان به خودم میبالم که میتوانم از این به بعد جزیی از جمع مجاهدین باشم. نه اینکه زندگی کنم. بلکه بیاموزم و عمل کنم».
آموختن و عمل کردن یکی از ویژگیهای بارز علیاکبر در کلیه زمینههاست.
او پس از برقراری ارتباط با شوری بیشتر و تلاشی پیگیر مسائل را دنبال میکرد و با سرزندگی و نشاط چشمگیری به حل مسائل میپرداخت. در نامه دیگری که پس از برقراری ارتباط با سازمان نوشته، عطش نسل خود را برای دست یافتن به سازمانی چون مجاهدین چنین بیان کرده است: «تا قبل از اینکه در روابط مجاهدین قرار بگیرم هیچ شناختی از آنان نداشتم. فقط نامشان را شنیده بودم و میدانستم ضد خمینی هستند. اما حالا که این سعادت را یافتهام که با هدفها و آرمان سازمان آشنا شوم با قطع و یقین میگویم اگر نسل ما حتی با گوشهیی از مناسبات و آرمانهای سازمان آشنا شود همهشان بهسوی سازمان پر میکشند».
برقراری رابطه با مجاهدین راه او را برای آشنا شدن عمیقتر با مفاهیم انقلاب هموار میکند. شناخت مسعود و مریم باعث تغییرات اساسی در روش و منش او میگردد.
علیاکبر در همان نامه بعد از وصل ارتباطش با سازمان نوشته است: «کاش زودتر بهدنیای جدید پا نهاده بودم و متولد شده بودم.ای کاش زودتر پرواز را فرا میگرفتم و بال درمیآوردم… بعد از آشنایی با انقلاب خواهر مریم به دنیای جدیدی راه پیدا کردم. دنیایی که اکنون با هیچ چیز عوضش نخواهم کرد».
علیاکبر از زمانی که در ارتباط با مجاهدین قرار گرفت با علاقه بسیار زیادی تمامی آموزشها و تعلیمات مجاهدین را فراگرفت.
آشنایی او با انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان انگیزههای او را برای مبارزه صدچندان کرد و موجب بارز شدن تواناییهای او در مسیر مبارزه شد.
خودش در نامهیی نوشته است: «نیرویی که به من قوت میدهد؛ کلید این ساختمان پیچیده، مریم است. احساس میکنم دارم سبکبال میشوم… الگوی دنیای خواهر مریم الگوی من میباشد، یعنی مجاهدین، مجاهدی که اینقدر نامش در سراسر ایران و جهان بر سر زبانها جاری است».
عاقبت همانطور که خود گفته بود آموزشها به مرحله عمل میرسند. او سرشار و پاکباز آمادگی خود را برای شرکت در عملیات اعلام میکند و با اصرار و تهوری خاص چندینبار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور میخواهد تا برای او مأموریتی در نظر بگیرند. چندی بعد به پیشنهاد خودش عملیات مجازات سردژخیم اوین در دستور کارش قرار گرفت. از این لحظه به بعد رضا سر از پا نمیشناخت. به یکی از همرزمانش گفته بود: «هر یک روزی که میگذرد و این عملیات دیرتر انجام میشود، یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهدین فرود میآید. بنابراین باید زودتر دست بهکار شوم».
سرانجام روز موعود فرا رسید و با عزمی جزم و ارادهیی استوار به صحنه شتافت. در آخرین نامهیی که از او بهجا مانده نوشته است: «الان تنها یک جمله دارم که میتوانم به همه و بالاتر از همه به رهبریم بگویم. و آن این است: میتوانیم و باید. هر چه فکر میکنم مطلب دیگری وجود ندارد. خدا را واقعاً شکر میکنم که اینقدر خوشبخت هستم که در تقدیرم سازمان و رهبری را نوشته است. و من این افتخار را داشتهام که بهعنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم. حاصل تمام درکها و دریافتهای من در مدتی که با سازمان رابطه داشتهام این است که به هر طریقی باید به مسعود و مریم چنگ بزنیم. در این عملیات اگر تهاجم حداکثر دیدید و اگر رشادتی شنیدید، بدانید هر چه هست نتیجه لحظات وصل ما به برادر مسعود است. با او هستیم که از خود بیخود میشویم».
آنچه از گزارشها برمیآید از خشم و کینه انقلابی علیاکبر برای انجام این عملیات حکایت میکند. روز اول شهریور (روز تولدش) علیاکبر قهرمان چون شیر خروشید و با آتش سلاحش بر سر لاجوردی دژخیم فرود آمد و مأموریت بزرگ میهنی و انقلابی خود را، که موجب تسلی خاطر تمامی مردم ایران و بهویژه مادران و پدران و خانوادههای ۱۲۰هزار شهید اعدامشده در رژیم آخوندی و ۱۵۰هزار زندانی سیاسی است، با موفقیت کامل بهانجام رساند.
در صحنه عملیات پس از انجام مأموریت، دستگیر شد ولی چون کوه ایستاد و به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد.
سلام بر او روزی کهزاده شد، روزی که سلاح بر دوش گرفت و روزی که به پیمان خود با خدا و خلق وفا کرد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید