728 x 90

با یاد مجاهد شهید سید حمید خضری

مجاهد شهید سید‌حمید خضری
مجاهد شهید سید‌حمید خضری

محل تولد: تهران
شغل: -
سن: 23
تحصیلات: راهنمایی
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: اوین

زندگینامه شهید


مجاهد شهید حمید خضری در سال ۱۳۴۴ در تهران به دنیا آمد.

حمید پس از انقلاب ضدسلطنتی با مجاهدین خلق آشنا شد و پس از تشکیل میلیشیای مجاهد خلق در سال ۱۳۵۸ به آن پیوست و فعالیت انقلابی‌اش را در ارتباط با تشکیلات دانش آموزی میلیشا آغاز کرد.

او در تمامی فعالیت‌های سازمان در دوران فاز سیاسی فعال بود و با پخش نشریه و اعلامیه‌های سازمان در مدرسه و بر سر خیابانهای مختلف شهر تهران مواضع سیاسی و آرمان سازمان را تبلیغ می‌کرد.

وی در جریان این فعالیت‌ها بارها مورد حمله و اذیت و آزار مزدوران و اوباش خمینی که در بین نیروهای سیاسی و انقلابی به «فالانژها» مشهوربودند قرار گرفت اما پس از هر بار که مورد حمله آنها قرار می‌گرفت با عزمی جزم و ایمانی راسخ فعالیت‌هایش را ادامه می‌داد.

پس از ۳۰ خرداد ۶۰ حیمد فعالیت انقلابی‌اش را در یکی از تیم های مجاهد خلق ادامه داد و در جریان تظاهرات ۵ مهر این سال توسط مزدوران خمینی دستگیر و به زیر شکنجه‌های وحشیانه کشیده شد، اما چون محمل خوبی داشت سایر فعالیت‌های او در آن روز لو نرفت و به این دلیل او را بلافاصله اعدام نکردند.

اما دژخیمان بعد از مدتی تحقیقات فهمیدند حمید سابقه هواداری از سازمان دارد و از سی خرداد ۶۰ هم فراری بوده است، به همین دلیل او را تا قبل از انتقالش به زندان قزل‌حصار زیر بازجویی برده و در بیدادگاه به ۱۲ سال زندان محکوم بوده است.

یکی از همرزمان و همبندی‌های حمید در مورد نحوه زندگی او پس از ۳۰ خرداد به‌نقل از او می‌نویسد: «حمید می‌گفت در ماه‌های زندگی مخفی زیر جوی‌های سقف‌دار خیابان‌ها، در بیابان، خانه هوادارها و خلاصه هر کجا که گیر می‌آورد می‌خوابید.

از تظاهرات، از به رگبار بستن تظاهرات توسط پاسداران جنایتکار خمینی و از مقابلهٔ جانانهٴ بچه‌ها با آنها برایم تعریف می‌کرد، و من تازه متوجه شدم که در این چند ماههٔ مبارزه علیه رژیم، حمید ۱۵ساله و حمیدهای بی‌شماری مثل او چه تضادهایی را حل کردند و با دادن چه قیمتهایی دارند نقاب از چهرهٔ جنایتکار و خونریز خمینی پس می‌زنند. در مدتی که با هم بودیم من هیچوقت حمید را درخود و ناراحت ندیدم، در سخت‌ترین شرایط هیچوقت خنده و شوخیش قطع نمی‌شد و در کنار این شوخ‌طبعی همیشگی می‌دیدم که روز به‌ روز تغییر می‌کند.

حاج داوود رحمانی، رئیس جنایتکار زندان قزل‌حصار، بچه‌هایی مثل حمید را که کم سن و سال‌تر از بقیه بودند در یک سلول جمع کرده بود تا از دیگران جدا باشند و به خیال خودش بتواند آنها را بشکند. اما در همین دوران حمید به یکی از بچه‌های پر و پاقرص تشکیلات بند تبدیل شده بود و از طریق مجاهد شهید محمدرضا نعیم، که از مسئولان تشکیلات بند بود خط و خطوط را می‌گرفت و آن را در سلول خودشون پیاده می‌کرد».

حمید انواع و اقسام فشارهای جسمی و روانی را در طول مدت زندان تحمل کرد طوری که مشکل بینایی پیدا کرد و در این رابطه مشکلات زیادی داشت، برای معالجه چشم او خانواده‌اش سعی می‌کردند با گذاشتن وثیقه او را برای معالجه مدتی به بیرون از زندان ببرند، اما دژخیمان زندان اجازه نمی‌دادند.

سال ۶۴ روزی که ملاقات داشت یک پاسدار به خانوادهٴ حمید گفته بود ما در زمینه دادن مرخصی به او حرفی نداریم و او را می‌فرستیم تاچشمش معالجه شود، به شرط این‌که فقط یک بار بگوید مرگ بر منافق، حمید در مقابل این پاسدار دژخیم به‌شدت برافروخته شده و با تشر به او گفته بود برو دنبال کارت.

حمید قهرمان در زندان قزل‌حصار یکی از قهرمانانی بود که همواره با زندانبانان به‌ویژه حاج داوود رحمانی جلاد درگیر می‌شد و جلو آنها می‌ایستاد، لذا بسیاری از مواقع پس از این‌که در مقابل آنها می‌ایستاد به سلول انفرادی منتقل می‌شد.

یکبار یک روز قبل از انتقالش به سلول انفرادی به یک زندانی همبندش گفته بود «به نظر م اگرآدم با انگیزه قهرمان‌ شدن پای جوخهٔ اعدام قرص و محکم هم برود ارزش ندارد. می‌خواهم اگه نوبتم شد اصلاً با انگیزهٔ خودم نباشد» و حمید این حرفش را در عمل ثابت کرد.

در بند انفرادی حاج داوود دژخیم چند ماه حداکثر فشار ممکن را روی حمید آورد تا به خیال خودش با توجه به سن و سال کم حمید، او ر ا بشکند، اما حمید اهل شکستن نبود و به همین دلیل او را از بند مجرد به انفرادی‌های گوهردشت منتقل کردند.

سرانجام پس از تحمل ۷ سال زندان زندان و شکنجه مستمر حمید قهرمان در جریان قتل‌عام سال ۶۷ در مقابل سؤالات اعضای هیأت مرگ خمینی در زندان قرارگفت و زمانی که در مورد اتهام او سؤال شد بیدرنگ پاسخ داد مجاهد خلق است.

او در ۲۳مرداد سال۶۷ در سالن مرگ بر سردار رفت و برانگیزه والای مجاهدی و انقلابی‌اش مهر زد و همان‌طور که خودش گفته بود با این انگیزه به‌شهادت رسید و خون پاکش را در راه آرمان مجاهدین نثار کرد و به کهکهشان جاودانه فروغ‌های سربه‌دار قتل‌عام سال ۶۷ پیوست و جاودانه شد.

اصغر برادر دیگر حمید نیز پس از ۷ سال زندان و شکنجه در جریان قتل‌عام سال ۶۷ به‌شهادت رسید، دژخیمان خمینی در زندان گوهردشت پس از اعدام جنایتکارانه آنها وقتی می‌خواستند وسایل آنها را به خانواده‌شان تحویل بدهند، با وقاحت، دادن وسایل را مشروط به دریافت پول تیرهای خلاص می‌کنند.

آنها از پدرشان سؤال می‌کنند خط خودت چیست؟ پدر بلافاصله سرفرازانه جواب می‌دهد: «خط من هم خط این بچه‌هایم هست و افتخار می‌کنم به این خط و به این بچه‌ها». البته دژخیمان هیچوقت پیکر شهدا را به خانواده تحویل ندادند، اما قبرهایی را در بهشت زهرا، ضلع شمالی، قطعه ۱۰۵ در یک ردیف و با کمی فاصله از هم به خانواده نشان داده و گفته بودند محل دفن اصغر و حمید است.

یادشان گرامی

 

خاطرات


 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


لینک مزار شهید در قطعه ۱۰۵ بهشت زهرا

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4670b72b-8a23-450b-8052-1164ab6cc159"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات