زندگینامه شهید
رژیم ضدبشری خمینی جلاد با پشتسر نهادن تمامی مرزهای رذالت و وحشیگری در تلاش آن است که بهیکباره با کشتار دیوانهوار و پرپر کردن تمامی استعدادهای شکفته و نوشکفته ریشه شعور و تفکر سالم و بیدار را برکند، از جمله این استعدادهای نوشکفته که در آغاز جوانی خویش در صفوف مجاهدین جان و هستی خود را به پیشگاه آزادی و رهایی ایران تقدیم کرد میتوان از مجاهد شهید میلیشیای قهرمان مجید کیایی نام برد که با گذری بر زندگانی کوتاه و بسی پربار او یاد و راهش را گرامی میداریم.
مجاهد شهید، میلیشیای رزمنده خلق مجید کیایی در سال۱۳۳۸ در خانوادهای کارگری در تهران به دنیا آمد. او در دوران دبستان و دبیرستان همواره از شاگردان ممتاز، محسوب میشد.
مجید فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را از کلاس سوم دبیرستان و با تشکیل انجمن کتاب و پذیرفتن مسئولیت کتابخانه دبیرستان آغاز کرد و از اولین کارهای او در این دوران جایگزین کردن کتب مترقی و انقلابی سیاسی و مذهبی بهجای کتب بیمحتوای و سرگرمکننده و تخدیری بود.
از جمله کارهای دیگری که وی در این دوران انجام داد و باعث شد که دانشآموزان دبیرستان و دوستانش به گرد او تشکل یابند، محکوم ساختن جنایات رژیم شاه بهوسیله مقالهیی بود که خود نوشته بود و جریان آن از اینقرار بود که:
رئیس دبیرستان که از طرفداران رژیم شاه بود و از ذوق و استعداد مجید آگاهی داشت از او خواست که مقالهیی در مورد چهارم آبان بنویسد و مجید زیرکانه پذیرفت ولی در هنگام خواندن مقاله رژیم شاه را مورد حمله قرار داد و شوری دیگر در مدرسه برانگیخت...
به همین علت مدیر مدرسه وحشتزده از ادامه کار او جلوگیری کرد و این عمل شجاعانه مجید باعث شد که خود و خانوادهاش مورد تهدید و آزار قرار گیرند.
هنگامیکه مجید در سال۵۶ در دانشگاه تهران در رشته جامعهشناسی پذیرفته شد دیگر به چیزی جز سرنگونی شاه و رهایی خلق نمیاندیشید.
مجید و یارانش در دوران انقلاب بیوقفه در کار تشکل بخشیدن به تظاهرات، پخش اعلامیهها، درگیری با مزدوران شاه و حمله به مراکز رژیم بودند.
پس از سقوط شاه او و دیگر یارانش بهطور حرفهیی و مداوم به پاسداری از دستآوردهای انقلاب پرداختند ولی دیری نگذشت که ماهیت پلید و ضدانقلابی خمینی بر آنان روشن شد.
مجید بهعلت توانایی و دانش ویژهیی که در زمینه مسائل سیاسی داشت به فعالیت و تبلیغ در راه آرمانهای مجاهدین که از قبل با آنان آشنا بود پرداخت و سرانجام پس از تشکیل انجمن دانشجویان مسلمان بهطور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت و بهطور حرفهیی کمر به خدمت انقلاب و خلق بست.
در تاریخ ۳تیر۵۹ برای فراگیری و آموزش فنون نظامی رهسپار فلسطین شد وی در نامهیی به خانوادهاش درباره علت سفر خویش به فلسطین چنین نوشت «. . . ضرورت حیاتی تاریخ میهن ما عناصر انقلابی بسیاری را که از میدانهای صعب گذر کرده و آبدیدگی پولاد را کسب کرده باشند میطلبد و... ».
در نامه دیگری نوشت:
”... تاریکی و دیوان حاکماند؛ باید شیر بود... در آنجایی که دیوان و گرگان میخواهند ما میش باشیم و گوسفند تا بدوشندمان باید شیر شد تا رهید: درس مکتب ماست که هجرت، پایداری عمیقتر و قهرمانانهتر در راه مکتب و آرمان میباشد... جمله ایست که میگوید هیچچیز بهاندازه یک درد بزرگ انسان را بزرگ نمیکند... تو خوب میدانی وقتیکه از درد سخن میگویم منظورم این دردهای مبتذل و پیشپاافتاده نیست... از درد سخن میگویم که درد یک خلق است... در این صورت است که من عاشقانه همه چیزم را بهخاطر این درد فدا میکنم. “
مجاهد شهید، میلیشیای رزمنده خلق مجید کیایی در تاریخ ۲۵اسفند۵۹ به ایران بازگشت و دوباره فعالیتهایش را در رابطه با سازمان آغاز کرد.
مجید در این دوران گذشته از فعالیت مستمر در انجمن دانشجویان مسلمان بهعلت توانایی و تبحر ارزندهای که در زبانهای عربی و انگلیسی داشت به ترجمه پارهای کتب انقلابی از این زبانها و ترجمه کتب انقلابی و سیاسی فارسی به زبانهای عربی و انگلیسی میپرداخت.
مجید به فعالیتها و افشای سلطه خمینی در تاریخ ۲۵مرداد۶۰ توسط پاسداران ربوده شد و در کمیته۷ مورد وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفت که که باعث شکسته شده استخوان (پل بینی) و چندین دنده طرف راستش شد، اما لب از لب نگشود و پاسداران جانی آنقدر شکنجه را ادامه دادند که تصور کردند مجید دلیر بهشهادت رسیده، بنابراین پیکر بهظاهر بیجان او را در خیابان انداختند... پس از ساعتی مجید به هوش آمد و با کمک مردم خود را به خانه رساند.
در تاریخ ۲۷خرداد سال۶۰ پاسداران به خانهیی که مجید در آن ساکن بود حمله کرده و پس از به هم ریختن خانه و پاره کردن کتابها و درهم شکستن وسایل، وی را همراه با کتابهای ترجمهشدهاش با خود به کمیته منطقه۷ بردند.
در آنجا مجید که از قبل شدیداً مجروح بود دوباره بهوسیله آخوندی به نام بکایی و چند پاسدار مورد شکنجههای وحشیانه قرار گرفت اما با روحیهای پولادین به آخوند مزدور و پاسدارانش گفت: ”بدبختها شما مانند سوسکی هستید که ما (انقلابیون) زیر پای خود له میکنیم، خیال میکنید که با زور اسلحه میتوانید ما را نابود کنید؟!» و بعد با خواندن آیاتی چند از قرآن، نوید مرگ مرتجعین داد.
سرانجام مجید دلیر به اوین منتقل شد اما در آنجا نیز جلادانی چون لاجوردی هرگز نتوانستند او را به تسلیم وادارند، مجید پس از سه ماه به سخره گرفتن آنها و تحمل شکنجههای وحشیانه و وقتیکه فهمید روز شهادت نزدیک است، به مزدوران خمینی در اوین گفت: ”من مقداری اسلحه در خانه جاسازی کردهام و میخواهم آن را تحویل بدهم“
پاسداران خمینی سرخوش از تسلیم مجید بلافاصله او را به خانه برده، مادر مجید در حالی که وضعیت و زخم و جراحاتش را میبیند، میگوید: ”مادر تو آزاد شدی؟“ اما مجید قهرمان در مقابل اطرافیان و همسایگانش پس از یادآوری جنایات و شکنجههای خمینی دژخیم میگوید: ”مادر نه من آزاد نشدهام، آزادی من در بهشتزهراست و تو بار دیگر مرا در آنجا ملاقات خواهی کرد“ .
پس از این جریان مزدوران پاسدار مجید را با ضربوشتم و کشانکشان به اوین بازگردانده و دوباره به زیر شکنجه کشیدند، و پس از چند روز در تاریخ ۲۹شهریور۶۰ به جوخه تیرباران سپرده و در تاریخ ۳۱شهریور۶۰ خبر تیربارانش را از رادیو تلویزیون اعلام کردند.
مجید در قطعه ۴۱ بهشتزهرا به خاک سپرده شد و تا مدتها پاسداران رژیم از نزدیک شدن حتی اطرافیان و خویشاوندان او که برای زیارت مزار این رزمنده مجاهد سنگر خلق به محل دفن وی میآمدند جلوگیری میکردند.
مجاهد قهرمان مجید کیایی از ذوق لطیف در سرودن شعر و نوشتن داستان برخوردار بود و اگرچه اکثر آثار او بهوسیله پاسداران به غارت برده شد با این همه تعدادی شعر و سرود از وی باقی مانده است.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org