728 x 90

با یاد مجاهد شهید مسعود علایی خستو

مجاهد شهید مسعود علائي خستو
مجاهد شهید مسعود علائي خستو

محل تولد: تهران
شغل: -
سن: 24
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: گوهردشت

زندگینامه شهید


مجاهد شهید مسعود علایی خستو نوه دختری آیت‌الله طالقانی در سال۱۳۴۳در تهران به دنیا آمد. او از  دوران کودکی بواسطه نسبت نزدیک با پدر طالقانی که تمامی عمرش در تبعید و زندان گذشت، با مفهوم مبارزه و دردهای ناشی از آن آشنا گردید.

 در رابطه با آشناییش با سازمان اگر چه در چنین خانواده‌یی از دوران کودکی با سازمان مجاهدین آشنایی داشت،  اما این آشنایی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و در دوران دبیرستان به سطح تشکیلاتی ارتقاء یافت.

زمانی که  طریق عشق و فدا، راه و رسم مجاهدین خلق را تا اوج افتخار در قتل‌عام مرداد ۶۷ سرفرازانه پیمود.

یک هم‌بندی او می‌گوید:

«مسعود را  سال۶۱  در زندون قزل‌حصار و درقرنطیه معروف به گاودانی شناخت، او به دلیل این‌که نوه دختری پدر طالقانی بود، مورد آزار و اذیت شدید حاج رحمانی جلاد قرار می‌گرفت.

هر وقت که این دژخیم به سلول می آمد توهینی به او می‌کرد، ازجمله این که در یک مورد که  اصلاً به مسعود ربطی نداشت، او را زیر ضربه‌های مشت و لگد گرفت و در بین فحش و ناسزاهایی که به او می‌داد گفت: ” پدرسوخته! فکر می‌کردی که جد و آبادت روی کار میان و میتونی هر غلطی بکنی؟!” اشاره این مزدور به پدر طالقانی بزرگوار بود که با صفاتی که فقط لایق خودشون بود او رو خطاب می‌کرد، چرا که دژخیمان کینه شدیدی نسبت به پدر داشتند.

داوود لشکری و ناصریان هم به‌خاطر مقاومت مسعود با او ضدیت هیستریک داشتند، چند دفعه لاجوردی جنایتکار از او خواسته بود که مصاحبه کند، اما هر بار مسعود جواب رد می‌داد.

او یک  بار قصد داشت با زور  مسعود را برای دیدن تیرباران بچه‌ها ببرد، اما مسعود تن به چنین کاری نداد. مسعود را برای آخرین بار در گوهردشت دیدم و بعد از آن دیگر از او خبری نداشتم».

 

خاطرات


قسمتهایی از نوشته مادر مجاهد شهید مسعود علایی خستو:

«… خدا میدونه یک لحظه قیافه پر از درد و رنج ولی خندان، چشمهایی که از ضعف فروغی نداشت ولی پر از نور ایمان و اعتقاد بود، قد رشید و شانه‌های پهن و سر بلندش از جلوی چشمام دور نمیشه.

هر وقت می‌دیدمش و احوالش رو می‌پرسیدم با تمام رنجهای جسمانی می‌گفت شما خوب باشید ما خوبیم… همیشه آرزوی اومدنش رو داشتم ولی می‌دونستم که آرزوی محالیه، ولی دلم می‌خواست اگه برای چند صباحی هم شده بیاد برام از این چند سال درد و دل کنه و من هم جسم رنجورش رو مرهمی بذارم…

آرزو داشتم برای اومدنش جشن بگیرم. …می‌خواستم با ماشینهای گل‌زده به استقبالش برم. این چند سال … با اون سن کم یک ابرمرد، یک آزادمرد بود. با اون قیافه رنجدیده و تکیده، همیشه خندان بود. چند بار که تونستم در آغوشش بگیرم، بدنش پر از حرارت، با اون کمبودها ، محکم و استوار؛ ولی بدنش از داخل از ضعف می‌لرزید».

. تلخ‌ماندم، تلخ / دیو از پنجره سر بیرون کرد / از دهانش / بوی خون می‌آمد...

مسعود علائی در ۲۵ سالگی آن شهادت رو پذیرفت… برای اونکه آسمان آبی‌تر بشه… برای اونکه پرنده‌ها شادابتر بشن … برای اونکه همه کودکان لبخند بر لب داشته باشن و برای اونکه هویت مجاهد رو بار دیگه تحقق بیخشه.

 

 

تصاویر یادگاری


 

مسعود علایی خستو نوه پدر طالقانی

مسعود علایی خستو

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/57307810-ebdc-443c-a384-0bbddb598cb7"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات