728 x 90

قتل عام ۶۷ ـ کشتار وحشیانه بند یکی‌های گوهردشت ـ شماره ۲۵

قتل عام ۶۷ ـ کشتار بی‌رحمانه ...
قتل عام ۶۷ ـ کشتار بی‌رحمانه ...
۱۸ مرداد ۶۷ اعدام بند یکی‌ها:
توی جریان تفکیک زندانیا که دی و بهمن ۶۶با هدف قتل‌عام انجام شد دیدیم که تو گوهردشت از هر بند چند نفر انتخاب کردن و از مجموعه اونها یک بند به نام بند یک درست کردن. اینها افرادی بودن که به‌علت سن و سال و تأهل و وضعیت حکم و پرونده‌شون حساسیت زیادی روشون نبود و می‌خواستن با نگه‌داشتن یک بند موضوع قتل‌عام و کشتارهای جمعی زندانیان رو انکار کنن. روز ۲۸تیر ۶۷ هم این تعداد رو به ساختمونی موسوم به بند جهاد دور از محوطه بندها بردن تا مطلقاً در جریان اخبار قتل‌عام و اعدام‌های جمعی قرار نگیرن.

این افراد بعد از انتقال به بند جهاد در 28تیر اعتراض کردن که چرا بند جهاد؟
ما رو به بند خودمون برگردونین...
ناصریان ـ آخوند مقیسه‌ای ـ که تو جریان قتل‌عام تلاش می‌کرد هر چه بیشتر حلق‌آویز کنه و تو هر سوراخی برای گرفتن قربونی سرک می‌کشید، ظهر 15مرداد رفت سراغشون و 60نفر از اونایی‌رو که گفته بودن چرا مارو آوردین بند جهاد صدا کرد. بعد از چند سؤال و جواب و فریب و وعده انتقال به بند قبلی، بهشون گفت چن روز تو بند فرعی بمونین تا هیأت عفو باتون برخورد کنه و برین بند سابق خودتون.

این بچه‌ها سه روز شاد و خوشحال از این‌که برمی‌گردن به بند سابقشون تو یکی از بندهای فرعی بودن تا این‌که ناصریان صبح سه‌شنبه 18مرداد رفت سراغشون.
اینها همون افرادی بودن که تصمیم گرفته بودن تو جریان قتل‌عام اعدامشون نکنن. به خانواده‌هاشونم از یه ماه قبل گفته بودن به‌زودی آزادشون می‌کنیم.

ادامه‌ ماجرارو از کتاب خاطرات یکی از شاهدان اون روز بخونیم: (دشت آتش)

بعد از شام، با صدای آشنا و بی‌هنگام مورس به‌خود آمدیم. آواز دل‌انگیز ضربه‌ها! بوسه‌های تب‌دارِ سرانگشتانی بود که بر پیشانی سرد دیوار می‌نشست. آوازی که نشان از رازی نو، آغازی نو و پروازی دوباره داشت.

با یک خیز، سیامک خودش را به گوشهٴ سمت ‌چپ سلول رساند و بعد از ضربه‌یی به دیوار، پیام [با مورس] تکرار شد:
- «امروز دادگاه قیامت بود. بچه‌های بند 1، در حالی‌که گمان می‌کردند به بند سابق‌شان برمی‌گردند و از شادی سر از پا نمی‌شناختند اعدام شدند.»

- وقتی از اولین صفی که برای اعدام می‌رفتند پرسیدیم کجا می‌روید، خندیدند و گفتند قرار شده برگردیم بند 3. آخرین نفرِ صف گفت بالاخره بعد از 6ماه برمی‌گردیم. وقتی محمد شنید بچه‌ها را برای اعدام از بند بیرون کشیدند گفت اعدام برای چی؟ مگر می‌توانند حکمی که خودشان صادر کرده‌اند را عوض کنند. آن‌هم بعد از هفت‌سال. آن‌هم اعدام! مگر چه‌کار کردیم…

- بچه‌هایی که بعدازظهر فهمیدند بقیه اعدام شده‌اند گفتند شاید این خونها خلقی را به خروش و خیزش وادار کند و همگی با لبخند، مرگ را در آغوش گرفتند.

- ناصریان چند کیسه پول پاره شده و ساعت خُردشده را با عصبانیت داخل دادگاه برد. ظاهراً بچه‌ها قبل از اعدام، پولها و ساعتهایشان را ریزریز کرده بودند تا دست پاسداران نرسد.

- دادگاه تا ساعت 9 شب تمام نشده بود و هنوز ادامه دارد.»

سکوتی سنگین و سخت و خاکستری در سینه‌ها پیچید. هر نگاه آهی شد و هر نفس راهی بر سپیده و سیمای سربداران می‌گشود.


قتل عام ـ اعدام بندیکی‌های گوهردشت
قتل عام ـ اعدام بندیکی‌های گوهردشت


دوباره صدایی ریز و وسوسه‌انگیز!
انگار دیوار نفس می‌کشید.
این آهنگ هماهنگ، [صدای ضربه‌های مورس بر دیوار] پژواک زیبای نبضی بود که هوش و حوصله را تحریک می‌کرد:
«- اعدامهای امروز بند 1: نعمت اقبالی، علیرضا حسینی، قربانعلی درویش، اصغر رضاخانی، مسیحا قریشی، قاسم محب‌علی، محمدصادق عزیزی، هادی صابری، قدرت نوری، منوچهر رضایی، ناصر بچه‌میر، محمد جنگ‌زاده، احمد نعلبندی، رحمان چراغی، مهدی فریدونی، مجید مشرف، محمد کرامتی، علیرضا رضوانی، عباس پورساحلی، علی شاکری، حسین رحیمی، عباس یگانه جاهد…

چند روز بعد هم دوباره خبر رسید که،
روز 18مرداد 1367، بند یکیها هم قتل‌عام شدند...

ادامه دارد...
قسمت بیست و چهارم
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/2b6f57f1-0179-48ba-90e0-29ed1c8a8cc6"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات