728 x 90

از اشرف تا هزار اشرف

اشرف ۳
اشرف ۳

یک سؤال ضروری

آیا هرگز سؤالمان شده است که سازمان مجاهدین خلق ایران، چرا تاکنون پابرجا مانده است؟ برای فهم این سؤال شاید لازم باشد بگوییم که از میان آن‌همه نیروها،‌ گروهها، سازمانها آیا جریانی باقی مانده است که در مقام آلترناتیو و جایگزین سیاسی با نظام ولایت فقیه پنجه در پنجه دراندازد. البته منظور در اینجا حیات ضعیف فیزیکی به‌عنوان یک تشکل به حاشیه رانده شده یا منفعل و ساکن در خارج از کشور نیست. منظور حضور فعال و اثرگذار در صحنهٔ رویارویی با استبداد دینی است.

تا آنجا که به دیکتاتوری مهیب آخوندی و قدمت ۴۰ساله آن برمی‌گردد یک روز و حتی یک ساعت و ثانیه نبوده است که در آن به نابودی تمام‌عیار مجاهدین نیاندیشیده و در این راستا هر تمهید ممکن را به کار نبرده باشد.

 

مجاهدین، اصلی‌ترین و نخستین مرزسرخ ارتجاع

در این تردیدی نیست که مجاهدین نخستین مرزسرخ عدول‌ناپذیر برای خامنه‌ای و هر یک از باندهای نظام هستند. این به آن معناست که اگر عمر و زیدی در خیابان از سر ناراحتی به خامنه‌ای بد و بیراه بگوید، قابل اغماض است؛ به شرط این‌که با مجاهدین در ارتباط نبوده باشند.

ماده ۱۸۶ قانون مجازات به‌اصطلاح اسلامی این رژیم ـ که یک وحوشت نهادینه شده است ـ می‌گوید: «هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است تمام اعضاء و هواداران آن که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به‌نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند محارب‌اند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند».

در مادهٔ ۱۹۰ حکم آنان را قتل، آویختن به‌ دار، قطع دست راست و پای چپ و نفی بلد می‌داند.

 

خمینی: «مجاهدین حکمشان اعدام است»

علی فلاحیان،‌ وزیر اطلاعات و مسئول قتل‌های زنجیره‌ای در زمان هاشمی رفسنجانی، در مورد مجاهدین می‌گوید:

«حکم (مجاهدین) و تمام گروه‌هایی که محارب هستند، اعدام است».

خبرنگار سؤال می‌کند:

- «به جهت این‌که مصداق بغی محسوب می‌شود؟

ـ بله. اصلاً امام فرموده و همه مراجع هم نظرشان همین است. قرآن هم بیان می‌کند که حکم محاربین اعدام است. آن زمان هم بر سر این موضوع دعوا بود؛ آقای موسوی تبریزی که می‌گفت اصلاً محاکمه نمی‌خواهد و محاکمه در رابطه با کسانی که در حال جنگ با ما هستند، معنا ندارد. عده‌ای دیگر از آقایان معتقد بودند دستگیرشدگان محاکمه شوند. حالا این نظر آنها یا از باب احتیاط بود یا فتوا یا رافت اسلامی؛ ولی امام مرتباً تأکید داشت که مواظب باشید این‌ها از دستتان در نروند. این‌ها اگر بروند دوباره یک نفر را می‌کشند و حفظ جان مسلمان واجب است؛ لذا امام همیشه می‌گفت از این طرف احتیاط کنید، چون ما در مورد دماء باید احتیاط کنیم، چطور؟ مثلا اگر شبهه‌ای شد در این‌که کسی قاتل است یا نه، بنا را بر نکشتن بگذاریم؛ اما در مورد منافقین امام می‌گفت به‌عکس رفتار کنید، من این‌ها را می‌شناسم، از دستتان در نروند و حکمشان اعدام است. این حکم ولایی ایشان بود؛ چه قبل از جریان ۶۷ چه بعد از آن».

این دژخیم سپس حکم خمینی را در مورد کسی که حتی برای مجاهدین نان خریده باشد شامل می‌داند:

«حالا ممکن است کسی امروز برود برای خانه تیمی نان بخرد، یکی برود مثلا امکانات دیگر تهیه کند ولی بالاخره جزو این‌هاست».(گفتگوی علی فلاحیان با حسین دهباشی در برنامهٔ خشت خام ـ ۲۸مرداد ۹۶)

 

احکام خمینی برای قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بیانگر آن است که او به چیزی کمتر از قلع و قمع تمام مجاهدین راضی نبوده است. خمینی با شقاوتی فوق تصور و کینه‌ای شیطانی و تسکین‌ناپذیر در پاسخ به اعتراض آقای منتظری به کشتار زندانیان، در مورد مجاهدین می‌گوید: «حساب اینها با مردم عادی فرق می‌کند».

چرا؟ چون حاضر نشدند به فرعون أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی گوی زمان ما ـ که خود را خدایگان می‌نامید ـ «آری» بگویند.

 

۳۰خرداد ۶۰ و تصمیم عاشوراگونه رهبری مجاهدین

مجاهدین در برابر چنین فرعونی قدم در میدانی گذاشته بودند که خود به آن «عاشوراوار» یا «عاشوراگونه» می‌گویند. عاشوراوار یعنی این‌که پذیرفته بودند با تمسک به پیشوای آرمانی خویش، مولا حسین، تمامی‌ خان‌ومان و داروندار و سامان و سازمان خویش را فدا کنند. زیرا خمینی خیز برداشته بود که تمامی آزادیهای دموکراتیک و دست‌آوردهای برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در پای قدرت‌طلبی افسارگسیختهٔ خود قربانی کند. اگر رهبری مجاهدین تصمیم تاریخی ۳۰خرداد و ایستادگی تمام‌قامت در برابر عفریت خون‌آشام ارتجاع را اتخاذ نمی‌کرد،‌ دیگر از مقاومت برای آزادی خبری نبود و همه چیز تمام می‌شد. چرخاندن این ورق، تصمیمی دیگرگونه و عزمی دیگر می‌طلبید. این تصمیم از کس یا کسانی ساخته بود که در گام اول، نابودی فیزیکی خود و سازمانشان را انتخاب کنند. به همین دلیل به این حرکت رهبری مجاهدین گفته می‌شود: «عاشورایی» یا «عاشوراگونه».

 

خون اشرف و موسی و یارانشان، برای سازمان مجاهدین، اگر ‌چه به‌لحاظ تاکتیکی یک «از دست دادن» و «فقدان» است و در منطق سود و زیان معمول و بازاری، نوعی ضرر کردن محسوب می‌شود اما در اعماق و به‌لحاظ ایدئولوژیک و در نگاه طولانی‌مدت و آرمانی و تاریخی، مجاهدین را در برابر تحولات آینده بیمه و فناناپذیر کرد.

۳۸سال پس از سپری شدن از آن حماسهٔ شگفت اکنون به‌خوبی می‌توان صحت این ادعا را به چشم دید و در عمل لمس کرد. مجاهدین در برابر هیولای تنوره‌کش ارتجاع نه تنها تمام نشدند،‌ بلکه ماندند،‌ بالیدند، به برگ نشستند، شکوفه زدند و میوه دادند و تکثیر شدند.

 

۱۹بهمن ۶۰ در تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران از آن بابت «عاشورای ۱۹بهمن» خوانده می‌شود که در آن حماسه، سازمان مجاهدین خلق ایران، بالاترین فدیه را از رهبری خویش پرداخت: شهادت اشرف رجوی، موسی خیابانی و ۲۱تن از ارزنده‌ترین کادرهای مجاهدین.

 

شرف آرمانی و بیمهٔ تاریخی

خون اشرف و موسی و یارانشان، برای سازمان مجاهدین اگر ‌چه به‌لحاظ تاکتیکی یک «از دست دادن» و «فقدان» است و در منطق سود و زیان معمول و بازاری، نوعی ضرر کردن محسوب می‌شود اما در اعماق و به‌لحاظ ایدئولوژیک و در نگاه طولانی‌مدت و آرمانی و تاریخی، مجاهدین را در برابر تحولات آینده بیمه و فناناپذیر کرد.

۳۸سال پس از سپری شدن از آن حماسهٔ شگفت اکنون به‌خوبی می‌توان صحت این ادعا را به چشم دید و در عمل لمس کرد. مجاهدین در برابر هیولای تنوره‌کش ارتجاع نه تنها تمام نشدند،‌ بلکه ماندند،‌ بالیدند، به برگ نشستند، شکوفه زدند و میوه دادند و تکثیر شدند.

 

 

اگر غیر از این بود، اگر با وزش نخستین سموم زندگی‌کش ارتجاع بر ریشه‌های انقلاب ضدسلطنتی و نهال نازک‌اندام آزادی، مجاهدین نیز مانند بسیاری مدعیان سر خم می‌کردند، به ذلت تن می‌دادند و به رذل‌ترین جرثومهٔ واپسگرایی در تاریخ ایران، آری می‌گفتند حتی اگر از دماغ یکی از آنها خون نمی‌آمد، ممکن بود باشند؛ و از قبل خوان یغمای قدرت به آلاف و الوف برسند اما دیگر نبودند. به تفاله‌ها و دم و دمبالچه‌هایی تبدیل می‌شدند که خمینی و خامنه‌ای آنها را هر گونه که می‌خواستند بر سرانگشتان خویش می‌چرخاندند.

اگر آنها تنها به یکی آری بسنده می‌کردند و فرعون عمامه‌دار زمان را «امام» می‌خواندند و به دستبوسی او می‌شتافتند، ‌ عیش مهنا و کرسی‌های صف‌کشیده‌ای مانند ریاست‌جمهوری، نمایندگی مجلس و... برای آنان بود اما آنها:

این چنین سرخ و لوند
بر خاربوته‌ٔ خون
شکفتن
وینچنین گردن‌فراز
بر تازیانه زار تحقیر
گذشتن
و راه را تا غایت نفرت
بریدن.

آه، از که سخن می‌گویم؟
ما بی‌چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.

(شاملو)

 

اشرف رجوی و اشراف او به ضرورت فدای خویش

با استناد به یکی از شعرهای زنده‌یاد احمد شاملو در دفتر «کاشفان فروتن شوکران» گفتیم قهرمانان مجاهد خلق در حماسهٔ ۱۹بهمن ۶۰، عاشورای مجاهدین، به چرا مرگ خود آگاهان بودند. در این نامهٔ ‌ اشرف به مسعود رجوی دقت کنید:

«می‌دانی! بعضی وقتها فکر می‌کنم چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید بشویم. احساس می‌کنم در آن صورت رابطه‌ٔ خیلی عمیق‌تری بین تو و مردم ایجاد می‌شود. و چه بسا روز پیروزی، رنجی را که برای برپایی انقلاب کشیده شده بسیار عمیق‌تر لمس کنی. می‌دانی شهادت در این فضای موجود خیلی ساده‌تر شده. گویا عین زندگی است. نمی‌دانی خود من با وجود همه مسائلی که دیده‌ام در برابر عظمت فداکاری نسل حاضر دچار شگفتی شده‌ام. همین چند روز پیش خواهر ۱۲ساله‌ای شهید شده بود و چقدر قهرمانانه. واقعاً چه چیزی او را به این همه فداکاری واداشته؟ باید به تربیت‌کنندگان این نسل تبریک و تهنیت گفت؛ و برای همین‌هاست که می‌گویم انشاءالله سرحال و سالم باشی تا بتوانی به وظیفه سنگینی که بر عهده‌ات گذاشته شده عمل کنی.

در صورتی‌که باز یکدیگر را دیدیم، به‌قول خودت گفتنی زیاد داریم و اگر آن شهباز سعادتی را که خداوند در سلول از من دریغ کرد، در آغوش کشیدم، به هدفم رسیده‌ام».

 

خونهای پاک و رویان

مریم رجوی در مراسم بزرگداشت حماسهٔ ۱۹بهمن در سال ۶۴ گفت: «خون اشرف و موسی در واقع خون دهها هزار خواهر و برادر مجاهد ما را در بالاترین نقطهٔ فدا به یکدیگر گره زد. این خونها و به‌ویژه خون اشرف، مردم ایران را عمیقاً لرزاند. در واقع اعتماد مردم را نسبت به مجاهدین و بالاخص نسبت به پاکباختگی رهبر مجاهدین برانگیخت».

سخنان رهبری مقاومت، در این‌باره،‌ اوجی دیگر از آن آثار حیات‌بخش و بالندهٔ آن خونهای پاک را به ما می‌نمایاند: «جنگ با خمینی جنگی تمام‌عیار بود نه فقط از نظر نظامی بلکه قبل از هر چیز جنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید از عزیزانش دل بکند و پیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزد. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی ویکتاپرستی است. تا رسیدیم به روز موسی و اشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک برای این نسل چه باک به‌قول قرآن. مثل آنهایی که در راه خدا انفاق می‌کنند دارایی‌ها و سرمایه‌هایشان را، مثل دانه‌ای است که در خاک کشته باشید از یک دانه هفت خوشه و در هر خوشه صد دانه و اگر خدا بخواهد در مواردی باز هم افزوده‌تر و مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی‌بخش و گسترش‌دهنده است و داناست».(مسعود رجوی ـ ۱۹بهمن ۶۴)

 

از اشرف تا هزار اشرف

۳۸سال پس از آن حماسهٔ شگفت، مجاهدین اکنون در کانون اعتماد خلق جای گرفته‌اند. این روسپیدی آرمانی و این حیات ایدئولوژیک و این کارنامهٔ سراسر افتخار مدیون آن فدای بزرگ است. عاشورایی برآمده از دل عاشورای دیگر. حماسهٔ ۱۹بهمن قله‌ای بالابلند در بین سلسله‌ جبال فدا در تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران است.

بیهوده نیست، که اشرف که ابتدا نام یک زن بود، اکنون معادل نام ایستادگی و رزم و شرافت یک مقاومت است. مجاهدین از یک خانهٔ تیمی در زعفرانیه تهران، اکنون در همه جا گسترده شده‌اند. اشرف در عراق، قرارگاه و سپس شهر اصلی محل استقرار آنها بود. خامنه‌ای و مزدوران عراقی نیروی قدس تصور می‌کردند با تبعید ساکنان آن به زندان لیبرتی و کشتار آنها با موشکهای بسیار و قتل‌عام ۵۲تن از برجسته‌ترین کادرهای مجاهدین می‌توانند دفتر اشرف را ببندند و کار مجاهدین را یک‌سره کنند؛ اما رهبری مجاهدین در همان زمان با اعلام استراتژی هزار اشرف، بذر اشرف را در سراسر جهان و میهن اسیر پاشید. گر گرفتن پی‌درپی قیام در ایران زمین را نگاه کنیم. فعالیت پاکبازانهٔ کانون‌های شورشی را بنگریم،‌ اشرف اکنون فقط یک شهر نیست. نام یک رسم است. رسم مقاومت برای پیروزی؛ نخست اگر ‌چه فقط نام یک زن بود.

«هیچکس گمان نداشت این»‌.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7c448440-9c12-4e8b-9c05-f74ce1e97267"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات