در گزارش قبلی به گوشهیی از اعدام مجاهدین زندانی در شهرستانها اشاره کردیم. اما داستان شقاوت آخوندها توی تاریخ در ردیف بیسابقهترین جنایتهاست. خمینی و جلادانش در زندانها در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در ۶۷ حتی به بیماران هم رحم نکردن. اونها مجاهدین معلول و یا کسایی رو که زیر شکنجه سلامتیشون رو از دست داده بودن هم اعدام کردن.
-
مجاهد سربهدار محسن محمد باقر از همان اوان کودکی سرشار و دلبسته هنر بود. با سن کمی که داشت در دوبله به فارسی تعدادی از فیلمهای کارتونی کودکان نقش داشت و در فیلمهای سینمایی فارسی هم بازی کرده بود. در دهه پنجاه در فیلم سینمایی ”غریبه و مه ”نقش یک بچه فلج را با هنرمندی بینظیر به نمایش گذاشت. هنرمند نوجوان محسن محمد باقر از دو پا فلج بود، او را با سنگدلی و شقاوت تمام به جوخه اعدام سپردند. او در واپسین ساعتها قبل از اعدامش گفت: «من حساب همه چیز را کردهام. اگر خواستند مرا دار بزنند، اول یک پشتک میزنم و بعد با عصایم میکوبم توی سر“ جواد ششانگشتی ”بعد میروم بالای دار…»
-
طیبه خسروآبادی فلج مادر زاد بود و مدت محکومیتش هم تموم شده بود. یکی از زنان زندانی در خاطراتش نوشت: «وقتی طیبه را صدا کردند خیالمان راحت شد که موضوع صدا کردن زندانیان اعدام نیست چون اگر میخواستند اعدام کنند او را که بیمار بود و حکمش هم تمام شده بود نمیبردند غافل از اینکه نمیدانستیم خمینی هیولاییست که از نو باید شناخت. او کاری به این کارها ندارد»... این مجاهد دلیر همیشه میگفت: «من انتخابم را کردهام. غیر از جایی که مجاهدین باشند برایم جهنم است».
-
ناصر منصوری رو هم در حالیکه روی برانکارد بود بردن برای اعدام. یکی از شاهدان در زندان گوهردشت نوشت: «من پانزدهم رفتم توی سالن مرگ و اونجا نشسته بودم و قبل از اینکه هیأت مرگ با من برخورد کنه، دیدم یک نفررو با برانکارد آوردن. از زیر چشمبند پیگیری کردم، متوجه شدم که ناصر منصوریه ناصر در اثر خودکشی قطع نخاع شده بود. من فکر میکردم که ناصر را برای معالجه میبرن ولی در کمال شگفتی و حیرت دیدم که او را به سمت سالن مرگ بردند، باورم نمیشد و خشکم زده بود»...
-
غلامحسین مشهدی ابراهیم تک فرزند خونه رو با بیماری حاد قلبی بردنش و حلقآویز کردن. آفاق دکنما و کاوه نصاری بیماری صرع داشتن. کاوه قادر به هیچ کاری نبود، اونم با وجودیکه حکمش تموم شده بود کشتن. لیلا دشتی تومور مغزی داشت. بینایی زهرا بیژنیار بر اثر شدت ضربات کابل بر سرش مختل شده بود. شهین پناهی یه پاش کار نمیکرد... همه رو کشتن. بیخود نیست که آخوند علی فلاحیان وزیر سابق اطلاعات ـ تیر ۹۶ گفته بود: «نمیکشتیم، که دیگر یک کشوری نبود، مملکتی نبود. این حرف من نیست، حرف امام است».
-
روشن بلبلیان، مینا ازکیا، سودابه منصوری و... که بیماریهای سخت گوارشی داشتن. با فتوای قتلعام همه رو کشتن. تو شهرستانها هم همینطور. تو قائمشهر شعبان محمدعلیزاده و مظاهر محمدی بر اثر شدت شکنجه مدتها بود که تعادل روحی خودشونو از دست داده بودن اما به اونا هم رحم نکردن. تو تهران هم لیلا و عباس و چن نفر دیگه رو تو همون شرایط اعدام کردن.
تازه اینها گوشهٔ کوچیکی از ابعاد این جنایته. راستی در کجای تاریخ چنین جنایتی رو شاهد بودید؟ بهخاطر همین قساوتهاست که تا پای جان باید دادخواهی اونها رو دنبال کنیم.