در سالگرد اعتصاب ۲۰هزار نفر از کارکنان ذوبآهن اصفهان در خردادماه سال ۱۳۶۲، یاد مهندس محمدعلی متقی مدیرعامل محبوب کارگران ذوبآهن را گرامی میداریم.
در تاریخ، برخی چهرهها درخشش حیرتانگیز و سؤالبرانگیزی دارند. چهرههایی حقیقتاً استثنایی. متقابلاً چهرههایی هم هستند که با همه عظمتشان هرگز شناخته نمیشوند و جز معدودی اطرافیانشان آنها را درنمییابند و از این دسته، کسانی هستند که هیچکس حتی اسم آنها را هم نمیداند. انسانهایی که فروتنانه جان خویش فدای آزادی دیگران کرده و گمنام و بیسر و صدا با کاروان مرگ، رهسپار سرای باقی میشوند، آنچنان گمنام و بیسر و صدا که حتی یک قطعه عکس نیز از خود به یادگار باقی نمیگذارند! یگانه مدیرعامل منتخب کارگران ذوبآهن اصفهان، مهندس محمدعلی متقی، از این دست انسانها بود، مجاهدی افتاده و متین که سختترین عرصههای نبرد با دو دیکتاتوری شاه و شیخ را با سرفرازی طی کرد و سربلند به دیدار معبود شتافت.
قهرمانی که اینک راه، مبارزهجویی و آرمانهایش بیش از هر زمان دیگر از اعماق جامعه پیگیری میشوند؛ آرمان جامعه بیطبقه توحیدی! جامعهای عاری از جهل و ستم و استثمار، جامعهای عدالتمحور، مرفه و پیشرفته با امکان مساوی رشد برای همگان.
مهندس محمدعلی متقی در خاطرات مسئولش
مهندس محمود عضدانلو از مسئولان قدیمی سازمان مجاهدین خلق ایران، عضوگیر، مسئول و همکار مجاهد شهید، منهدس محمدعلی متقی(مدیرعامل منتخب کارکنان ذوبآهن اصفهان در ابتدای انقلاب ۵۷) درباره یار دیرینش میگوید:
«با او در سال ۱۳۴۹ در ذوب آهناصفهان آشنا شدم، اهل قم و از یک خانواده مذهبی متوسط رو به پایین که در همان شهر بهدنیا آمده بود. پدرش یک روحانی بود. محمدعلی تحصیلات خود را در قم طی کرده سپس در دانشکده پلیتکنیک تهران پذیرفته شده و در سالهای ۴۷ یا ۴۸ فارغالتحصیل شده بود.
او متأهل بود و ۲فرزند داشت.
در بین مهندسان و کارمندان ذوبآهن اصفهان، «متقی» خاکیترین آنها بود بهصورتی که اگر کسی منصب و مقام او را نمیدانست، در برخورد اولیه تصور میکرد او نیز کارگر سربهزیر و افتادهای است که همچون دیگر کارگران و زحمتکشان، با لباس کار و سر و وضعی کارگری در تلاش معاش است.
مهندس متقی در بین کارگران و مهندسان ذوبآهن از محبوبیت ویژهای برخوردار بود.
با خصوصیات والای انسانی و اخلاقی بینظیر که هر ناظری را به تحسین و خضوع وامیداشت، هیچوقت از او یک برخورد و یا تنظیمی که ناشی از غرور و خودبزرگبینی باشد، دیده نشده بود و بهقول همکارانش محتوای اخلاقی او همانند اسمش بود و چه اسم بامسمایی داشت.
مهندس متقی، از نظر تخصصی و دانش فنی هم سرآمد همکارانش بود ولی وجه چشمگیر شخصیت او افتادگیاش بود، نه مرتبت فنی و منصب استخدامیاش. به همین علت محرم راز و مشکلگشای کارگران بود، روزانه بسیاری به او مراجعه میکردند و از او درباره تضادها و مشکلاتشان سؤال کرده و راهنمایی و کمک میخواستند».
آشنایی اولیه
مهندس محمود عضدانلو درباره اولین دیدارش با مهندس متقی میگوید:
«در ورودم به کارخانه ذوبآهن و در قسمتی که محل کارم بود با او آشنا شدم. از همان ابتدا برایم دوستی و نزدیک شدن به او جاذبه و گیرایی زیادی داشت و این به سال ۱۳۴۹ برمیگردد.
کارکنان آن قسمت از کارخانه که تحت مسئولیت او بودند، بسیار تمایل داشتند به او نزدیک شده و با او حشر و نشر داشته باشند، همه از اینکه حتی اگر شده سلام و علیکی با او داشته باشند، لذت میبردند. هر کس با او کار داشت او را در قسمت کارگران مییافت حتی هنگام ناهار نیز به جای کانتین مهندسین، همراه کارگران و در کانتین آنها بود.
من آن موقع عضو سازمان بودم و از سویی پس از فراغت از تحصیل بهعلت تخصصم، برای خدمت سربازی مرا به ذوبآهن اصفهان فرستاده بودند. تخصص یکسان، علت همنشینی و دوستی من با مهندس متقی شده بود و در همین دوره او را دارای ویژگیهایی یافتم که برای عضویت در سازمان مجاهدین و مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی، مناسب و ضروری بودند.
یکی دیگر از علل تمایل من به نزدیک شدن به او این بود که نشانههایی از مذهبی بودن هم داشت، در واقع من با نزدیک شدن به او میخواستم او را بهتر و دقیقتر بشناسم که دارای چه گرایشاتی است چون در ابتدا به ذهنم زده بود نکند از آن دسته مذهبیهای دگم باشد که نشود به آنها نزدیک شد چون در این کارخانه دارودسته حجتیه هم زیاد بودند، آن سالها یکی از مهمترین مراکز این دارودسته در اصفهان بود و در بیشتر قسمتهای شهر و کارخانه نفوذ کرده بودند، ولی در جریان عمل و زندگی روزمره دیدم او ضمن صلابت و افتادگی، از یک روشن بینی خاصی هم برخوردار است.
در همان دوره قرار شد برای گذراندن یک دوره تخصصی مخابرات، ۶ماه به پادگان عباسآباد بروم و پس از اتمام آن دوره دوباره به کارخانه برگردم و در همان قسمت قبلی، سربازیام را ادامه بدهم.
پس از بازگشت، ارتباطات کاریام با او بیشتر شد و رابطه نزدیکتری برقرار کردم و فضا و اخبار سیاسی روز را بهطور معمولی در صحبتهای فیمابین مطرح میکردم تا ببینم او چه مواضعی دارد بهخصوص در آن دوره یعنی پس از ماجرای سیاهکل، اخبار چریکها مرتب در روزنامهها انتشار مییافت و میشد روی خبرهای آن سوار شد و صحبتهای خود را به شکلی تنظیم کرد که بتوان به هویت یا سلیقه سیاسی او پی برد.
در همین مقطع بود که ما روابطمان نزدیکتر شد بهصورتی ک به دور از چشم بقیه همکاران، نزدیک محیط کار با هم قرار و مدار و صحبت داشتیم تا اینکه ضربه شهریورماه سال ۵۰ به سازمان وارد شد و اخبار آن انعکاس بیرونی بزرگی پیدا کرد.
مهندس متقی اواخر سال ۵۰ بهعلت اختلافاتی که با مدیریت کارخانه پیدا کرد، خودش از ذوبآهن استعفا داد و در یک شرکت خصوصی در تهران شروع بهکار کرد اما پروسه عضوگیری او در سازمان ادامه داشت، ضمن اینکه او همزمان توسط یکی دیگر از اعضای سازمان(مجاهد قهرمان ابوالفضل امشاسپند که بعدها در شمار مسئولان مجاهدین در عملیات کبیر فروغ جاویدان به شهادت رسید) نیز در حال طی کردن پروسه عضویتش در سازمان بود.
به هر حال در بهار سال ۱۳۵۲، در یک سلسله دستگیریها، ابوالفضل امشاسپند، مهندس متقی و من در مکانها و وضعیتهای متفاوتی دستگیر شدیم. او شکنجههای وحشتناکی را تحمل کرد تا سرانجام یک روز ساواکیها را بر سر یک قرار ساختگی برد و در کنار خیابان در حال قدم زدن بر سر قرار دروغین، ناگهان خودش را زیر یک اتوبوس دوطبقه انداخت، راننده اتوبوس با مهارت خودرو را متوقف کرد و متقی که جراحات سنگینی برداشته بود، زیر فشار و شکنجه بسیار شدیدتری قرار گرفت.
سرانجام متقی را به ۵سال زندان محکوم کردند. در زندان قصر و اوین با هم بودیم. در آن دوران او یکی از زندانیان مقاوم و مسأله حلکن در مناسبات داخل زندان بود تا اینکه در جریان انقلاب و به دست مردم، او هم آزاد شد و در دفتر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در تهران(بنیاد علوی) مجدداً مشغول انجام مسئولیتهایش شد. در آن دوره او در بخش روابط سازمان کار میکرد، مدتی نیز مسئولیت امداد پزشکی مجاهدین در تهران را داشت».
بازگشت مهندس متقی به ذوبآهن اصفهان
«پس از سقوط دیکتاتوری شاه، در تمامی کارخانهها و ادرات، شوراهای کارگری و کارمندی شکل گرفته بود، در ذوبآهن اصفهان هم، چنین شورایی تشکیل شده بود و آن شورا، تصمیم میگیرد مدیرعامل ذوبآهن را خودشان انتخاب کنند. در آن دوره که خمینی هنوز موفق نشده بود دیکتاتوری خود را به مملکت حاکم کند، قدرت شوراهای کارگری اینچنین بود، یعنی هر کارخانه و ادارهای توسط کارگران و کارکنان خودش مدیریت میشد، مدیرکل و مدیرعامل را هم خودشان تعیین میکردند و شوراها بر تمامی کارهای کارخانه و اداره نظارت مستقیم داشت، کارگران و کارکنان در شوراهای قسمت خودشان، پیوسته به امور و مسایل جاری و آینده رسیدگی میکردند و نمایندگان شوراها در شوراهای بالاتر و محدودتری تمای امور مالی، فنی و پرسنلی را به بهترین شکل مدیریت میکردند.
بر همین منوال شورای کارگران و کارکنان کارخانه ذوبآهن اصفهان نیز به سراغ مهندس دیرآشنای خود آمده و از او خواستند که مدیریت کل کارخانه ذوبآهن را به عهده بگیرد. مهندس متقی هم به نمایندگان شورا گفته بود که من عضو مجاهدین هستم باید از سازمانم اجازه بگیرم.
به این ترتیب و با موافقت سازمان، مجاهد قهرمان محمدعلی متقی، روانه اصفهان شد تا مدیریت کارخانه ذوبآهن را که نزدیک به ۳۰۰۰۰کارگر و کارمند داشت، بهعهده بگیرد. مهندس متقی بهمدت ۹ماه مدیرعامل آنجا بود تا سرانجام بهدنبال درگیریهای متعددی که با مقامات حکومتی و استان و امامجمعه آدمکش اصفهان بر سر احقاق حقوق کارگران داشت، بین حفاظت از پست و مقام خود یا وفاداری به آرمان و آرای کارگران، دومی را که شرفش بود، انتخاب کرد و ترجیح داد در صفوف کارگران و زحمتکشان به مبارزه ادامه دهد و به این ترتیب یگانه مدیرعامل منتخب کارگران ذوبآهن اصفهان، استعفا داد و به صفوف مقاومت مسلحانه در برابر دیکتاتوری خمینی بازگشت».
یک موتور سیکلت فرسوده وسیله تردد مدیرعامل!
مهندس محمدعلی متقی در همان مقطع مدیرکلی، کاندیدای مجاهدین برای نمایندگی دور اول مجلس شورای ملی در انتخابات حوزه انتخابیه اصفهان شد.
اکنون چه بسا بسیاری از پرسنل آن روزگار ذوبآهن، مدیرعامل محبوبشان در آن سالها را بهخاطر بیاورند که با یک موتور سیکلت فرسوده «ایژ» همراه با یکی دیگر از همرزمان اصفهانیاش برای شرکت در نشستهای استانداری و فرمانداری و دیگر نهادهای دولتی میرفت، در حالیکه اغلب اوقات موتورشان خراب میشد و آقای مدیرعامل پیاده شده و موتور را هل میداد و با همرزم همراهش تلاش میکرد موتور را روشن کرده و به موقع به نشست مسئولان استان برسد!
برخی ویژگیهای مهندس متقی
مهندس محمدعلی متقی از ویژگیهای انقلابی والایی برخوردار بود: نظم و دیسیپلین تشکیلاتی، انتقادپذیری بالا، مسئولیتپذیری بیمانند، تواضع انقلابی و مایهگذاری برای دیگران از مهمترین ویژگیهای او بود که در خاطر تمام کسانی که او را دیده و با او کار کرده باشند، به یاد مانده است.
مجاهد قهرمان محمدعلی متقی در زندان و شکنجهگاههای ساواک و بهویژه در جریان ضربه اپورتونیستهای خائن به سازمان مجاهدین، از صلابت و پایداری ویژهای برخوردار بود تا آنجا که حتی اپورتونیستها نیز از استحکام مرزبندیهای انقلابی او، پیوسته با گزش و تلخی یاد میکردند.
وی متقابلاً نسبت به «مسعود رجوی» احساسی خاص و عشقی ویژه داشت، احساسی که از شور انقلابی و آگاهی او به کارکردهای مسعود در زندان سرچشمه میگرفت.
پایان کار مدیرعامل انقلابی ذوبآهن اصفهان
مهندس متقی سرانجام در زمستان سال ۶۰ در تهران در جریان یک تردد دستگیر شد و به گفته یاران همبند او که در زندان بودند، پس از حادثه ۱۹بهمن و عاشورای مجاهدین، هنگامی که لاجوردی در تلاش برای درهمشکستن وی، او را بر سر پیکر سرادر موسی و اشرف شهیدان میبرد، مجاهد سرفراز محمدعلی متقی با دیدن پیکر آنها بهحالت خبردار و احترام، به آنها سلام نظامی میدهد و همانجا وفاداریش به راه و آرمان و سازمانش و سرادر و اشرف شهید نشان داده و فضایی را که دژخیم تلاش کرده بود ایجاد کند، تماماً تغییر داده و به ضد خواسته شکنجهگران تبدیل میکند آنچنان که او را از همانجا روانه میدان اعدام کردند.
به این ترتیب مجاهدی والامقام که در قلب کارگران ذوبآهن جای داشت، آخرین برگ دفتر زندگیاش را خود قهرمانانه ورق زد اما سر از آرمان رهایی و برابری، آرمان زحمتکشان برنتافت. آرمانی که این روزها با اعتصاب کارگران قهرمان نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز و دیگر شهرهای ایران، پیگیرانه دنبال میگردد.
مراسم صبحگاه کارگری در ذوبآهن اصفهان سال ۱۳۴۸
بیشتر بخوانید: