زندگینامه شهید
مجاهد شهید حلیمه خاتون پایدار در سال۱۳۴۰ در بهبهان و در خانوادهای متوسط متولد شد، در جریان انقلاب ضدسلطنتی یکی از دانشآموزان مبارز شهر بود که فعالانه در انقلاب شرکت کرد.
همزمان با قیام وی از طریق مطالعه کتابهای سازمان مجاهدین با اهداف و خط مشی مجاهدین آشنا شده بود.
پس از پیروزی انقلاب به عمق خیانت و پلیدی حکومت خمینی پی برد و در ارتباط با سازمان فعالیت میکرد. او در این راه پایدار و استوار بود و جز به آزادی خلق محروم نمیاندیشید، و همواره هدف خود را از مبارزه برقراری جامعهٔ آزاد و رها از هر قید و بند استثماری میدانست.
او برای رسیدن به این هدف مقدس از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکرد و در شناخت این هدف همواره خود را مدیون برادر مجاهد مسعود رجوی میدانست، و میگفت راه من راه مسعود عزیزم، بهترین و درستترین راه و راه رستگاری ما است.
حلیمه خاتون برای ادامه این راه از زندگی و درس خود گذشت، و مشتاقانه به فعالیتهای خود ادامه میداد.
یکی از همرزمان حلیمه در مورد روحیه انقلابی و مهاجم او در برخورد با مزدوران خمینی نقل میکند: «من با او همکلاسی بودم، در دبیرستان یادم هست هر وقت با فالانژها (مزدوران خمینی) درگیر میشدیم، با صراحت تمام میگفت رهبر ما مسعود رجوی است من عاشق مسعود رجوی هستم و این را با همه وجودش میگفت و این جمله جز فالانژها را درمیآورد.
او برای نبرد با این رژیم خونخوار از همه لحاظ خودش را آماده میکرد روزی برای کاری به خانهشان رفته بودم که موقع ناهار بود در دستش یک تکه بیسکویت بود به او گفتم نهار خوردی برویم گفت همین ناهار من است گفتم همین گفت بله باید خودمان را برای هر چیزی آماده کنیم...
او روحیهای بسیار سرحال سرزنده و شاداب داشت برای مجاهد شدن و مبارزه کردن تضادهای زیادی باید حل میکرد، خانوادهاش چندان تمایل نداشتند یا اصرار داشتند که او ازدواج کند ولی او انتخاب خود را برای مجاهد ماندن کرده بود».
این شیر زن مجاهد خلق پس از مدت کوتاهی از ارتباط با سازمان بهدلیل صلاحیت برجستهاش مسئولیت قسمتی از شهر را به عهده گرفت، بهگفته همرزمانش در انجام مسئولیتهای سنگین پیشقدم بود، و هیچ چیزی را برای خود مانع نمیدید.
این در حالی بود که او بیمار بود و در رابطه با این بیماری یک عمل سنگین جراحی هم کرده بود، اما او با بیماری بهعنوان یک آزمایش برخورد میکرد، و بیماری نتوانست برای او در امر مبارزهاش مانعی ایجاد کند
در زمینه روحیه جنگاور او یکی از همرزمانش نقل میکند: «او یک میلیشیای جسور؛ خلاق و باهوش بود. یک بار در یکی از نشستهایی که داشت محل نشست توسط پاسداران محاصره شد، ولی او با دلیری تمام از دیوار خانه پرید و توانست از صحنه خارج شود.
بار دوم خانه آنها توسط پاسداران محاصره و دستگیر شد که با توجه به اینکه بازجویان خمینی از او مدرکی نداشتند در شرف آزادی بود، اما در زندان فعالیتهای او توسط یکی از خائنین برای دژخیمان فاش شد.
پس از دستگیری و شکنجه بسیار وقتی حلیمه را به بیدادگاه ضد شرع خمینی بردند او شجاعانه از سازمان و آرمان خود دفاع کرد و به اعدام محکوم شد.
در زمینه چگونگی اعدام او و برخورد این شیرزن مجاهد خلق در صحنه اعدام یکی از همرزمانش نقل میکند «بعد از اینکه حکم اعدام برای حلیمه صادر شد وقتی پاسداران او را برای بردن اعدام صدا کردند او با همبندانش مشغول خوردن شام بودند.
در این حالت پاسدار مزدوری که او را صدا زده بود گفته بود بیا الآن به جای خوبی میروی آنجا همه چیز وجود دارد.
روز ۸آبان ۱۳۶۰ و هنگام تیرباران وقتی یکی از زنان پاسدار میخواسته چشمان حلیمه را ببندد او گفته بود با چشم باز انتخاب کردم و میخواهم با چشم باز شهید شوم و موقع تیرباران فریاد زده بود مسعود؛ موسی؛ راهتان ادامه دارد.
پدر وی وقتی پیکر او را تحویل گرفت دستش را زیر گلوی او که محل شلیک گلوله بود گرفته بود و خونی را که در دستش جمع شده به سمت آسمان پرتاب کرد و گفت خدایا خودت قبول کن.
پیکر پاک او در یکی از زیارتگاههای بهبهان به اسم امیر حاضر امیر غایب توسط خانوادهاش دفن شده است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
خاطرات
یکی از همرزمانش در مورد حلیمه نوشت:
حلیمه با اینکه مدت کوتاهی بود با آرمان مجاهدین آشنا شده بود ولی براستی در این آرمان و ارزشهای آن ذوب شده بود و گویی سالیان در این راه طی طریق کرده است. روحیه جنگنده و عشق وافرش به سازمان و آرمانش که در برادر مسعود متجلی میشد همواره در مسئولیتپذیری و جسارت انقلابیاش نمایان بود. مدت کوتاهی قبل از شهادتش مسؤل من بود و در یک پایگاه با هم بودیم. او به همه امورات امنیتی، تشکیلاتی و... . پایگاه توجه داشت و هیچ چیز از چشمان تیزبین او پنهان نمیماند. او با سن کمی که داشت تضادهای زیادی در مبارزه حل کرده بود و این حل شدگی از او میلیشیایی جسور و جنگنده و مسئول، با ایمان و عشقی وافر به برادر مسعود ساخته بود. حلیمه بجز درد خلق محروم و ستمدیدهاش دردی نداشت و رفع این آلام و دردها برایش انگیزهای ایجاد کرده و از او مجاهدی مسئول و مایهگذار ساخته بود.
او اولین خواهری بود که در شهر بهبهان اعدام شد و خبر شهادت او تاثیر زیادی روی مردم داشت و عمق شقاوت و سبعیت خمینی و پاسدارانش را آشکار کرد.
همرزم دیگری درباره او نوشت:
او بسیار رادیکال بود هیچ ملاحظهای برای دفاع از آرمانش نداشت. مقهور سنتهای معمول جامعه بهخصوص ما که شهرستانی بودیم نبود. آرمان سازمان به او این توان را داده بود که از همه قید و بندها برهد. از همه کارهای سازمان با قاطعیت و جسارت دفاع میکرد طوری که بارها پیش آمده بود که فالانژها به سمتش حملهور میشدند. در نشریه فروشی در ماههای اول پیوستنش به انجمن همیشه پیشقدم و فعال بود چرا که اینکار در شهرستانی مذهبی مثل بهبهان با بافت سنتی خیلی تعارض داشت و خیلی از میلیشیاها واقعاً سختشان بود ولی حلیمه از جمله کسانی بود که به همه سنتها و عادات معمول پشت پا زده بود در نگاههای او در صحبتش در بحثهای سیاسی آنچه اول تا آخر موج میزد عشق به مجاهدین و شخص برادر مسعود بود آنچنان از پیدا کردن گمشدهاش میگفت و مینازید و میبالید که همه را در اولین برخورد و نگاه مجذوب خود میکرد.
... ا و در صداقت و بیان بینظیر بود انگار میدانست که فداکاری در این مسیر صداقت بیمانندی میخواهد و تشکیلات را لنگر و پشتوانهای برای اینکه در مبارزه بیشکاف باشد میدانست و برای اینکه پشت هیچ مشکل و راهبندی در مبارزه نماند با مسئولش در اوج یگانی بود.
خانوادهای بودند نسبتاً بیبضاعت ولی این شرایط عاملی نبود که او را از انتخابی که داشته بازدارد.
منزل آنها از جمله خانه و پایگاه ما بعد از بستهشدن جنبش مجاهدین بود و مشخصاً در منزل آنها جلسه مادران برگزار میکردیم و مادران زیادی آنجا برای شنیدن حرفهای ما که شناساندن آرمان مجاهدین بود میآمدند.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
لینک مزار شهیدان در امامزاده حاضر بهبهان
مزار شهدای مجاهدان خلق محمد جواد فرهمندیان، عصمت فرهمندیان، ابراهیم یوسفی، حلیمه خاتون پایدار و قدرت الله دیانی
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org