زندگینامه شهید
مجاهد شهید نسترن هدایتی در خرداد ۱۳۳۷ در شیراز بدنیا آمد، و پس پایان دوران دبیرستان در سال۵۵ در رشته عمران ملی دانشگاه شیراز پذیرفته شد، او در انقلاب ضدسلطنتی برای پیروزی انقلاب تلاش و فعالیت بسیار کرد.
پس از پیروزی انقلاب با مشاهدهٔ دجالگریهای خمینی و دار و دستهاش، روش سازمان مجاهدین و راه و رسم انقلابی آنرا را برگزید، و در اردیبهشت ۵۸ بهصورت حرفهیی به سازمان مجاهدین پیوست.
نسترن پس از پیوستن به سازمان لحظهای از تلاش در افشای رژیم خمینی باز نایستاد، و در انجام مسئولیتهای سازمانی نیز یکپارچه شور و شوق بود و آرام و قرار نداشت.
او زندگیش را وقف آگاه کردن مردم نسبت به دجالگریهای خمینی و رژیمش کرد، فروختن نشریه، توزیع اعلامیه، مصاحبه با اقشار مردم و تهیهٔ گزارشهای خبری، سازماندهی تظاهرات، کمک به مجروحان و مصدومین، جمعآوری کمکهای مالی برای سازمان، تشکیل جلسات بحث و گفتگو، رسیدگی به خانوادهٔ شهدا و... از جمله فعالیتهای انقلابی او بود.
نسترن سال آخر دانشگاه بود اما چون کودتای فرهنگی رژیم در دانشگاهها پیش آمد نتوانست مدرک لیسانس را بگیرد، و از آن پس بهطور حرفهیی در رابطه با سازمان فعال بود.
پس از ۳۰خرداد سال۶۰ نیز وی در ارتباط با سازمان فعالیت میکرد، سرانجام شب سوم دیماه سال۱۳۶۰ پاسداران خمینی به خانهاش ریختند و او را در بستر بیماری دستگیر و به زندان سپاه بردند.
آنها در جواب مادرش که پرسید دخترم مریض است او را کجا میبرید؟، وقیحانه پاسخ دادند «مهم نیست. باید او را ببریم. مختصر توضیحاتی است که باید بدهد. فردا او را بر میگردانیم». اما روز برگرداندن او هرگز از راه نرسید!
نسترن در زندان هم پرجوش و خروش بود و تشکیلات راه انداخت، در رابطه با فعالیتهای او یکی از خواهران مجاهد همرزم و همبند نسترن نقل میکند: «نسترن شروع به راهانداختن تشکیلات در زندان کرد. به این ترتیب اخبار و اطلاعات را با سایر بندها تبادل میکردیم و نسترن در موضع فرمانده با گلدوزی و بافتنی اطلاعات زندان را به خارج از زندان میداد از جمله اسامی شکنجهگران و پاسداران زندانبان!
در یکی از این موارد به ما مشکوک شدند و بعد از مراقبتهای شدید، سرنخ فعالیتهای تشکیلاتی داخل زندان را کشف کردند، و بعد از آن نسترن را به سلول انفرادی منتقل کرده و زیر شکنجههای شدید بردند».
پس از لو رفتن تشکیلات در زندان و مشخص شدن نقش نسترن در آن، این شیرزن مجاهد خلق تحت شکنجههای وحشیانه دژخیمان قرار گرفت و روز ۷تیر سال۱۳۶۲ مصادف با شب ۱۹ماه رمضان، دژخیمان هنگام افطار نسترن را با زبان روزه و قبل از آنکه بگذارند افطار کند، به همراه تعداد دیگری از مجاهدان برای اعدام بردند.
جلادان، این مجاهدان را با سیمهای خاردار و بیل مکانیکی و بولدوزر بهشهادت رسانده و همان شب به گورستان دارالرحمه شیراز برده و در چالههایی که از پیش کنده بودند دفن کردند.
کارگر غسالخانهٔ گورستان که آن شب بالای سر شهدا حضور داشت از خاطرات تلخ آن شب تعریف میکرد و میگفت: «وقتی یکی از دختران مجاهد را داخل قبر گذاشتند به هوش آمد.
ظاهراً سیم خاردار که به گردنش پیچیده بودند کارگر نیفتاده و فقط خفگی موقت ایجاد کرده بود، وقتی به هوش آمد بلند شد تا فرار کند اما پاسداران او را مجدداً دستگیر کردند.
سردستهٔ آنها گفت از آنجایی که این اطراف محلهای مسکونی است، صدای تیر باعث ازدحام مردم میشود، او را سوار ماشین کردند و به بیابانهای اطراف بردند و بعد از زدن تیر خلاص جنازهاش را برگرداند و در گودال انداختند».
برادر نسترن هم تقریباً ۸ماه قبل از شهادت نسترن در یک درگیری خیابانی با پاسداران در شیراز بهشهادت رسید.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید