زندگینامه شهید
«چشمهای مرا نبندید! میخواهم حقانیت مجاهدین را بهچشم ببینم!» از واپسین خروش مادر ذاکری در برابر جوخه تیرباران.
مادر مجاهد سکینه محمدی اردحالی در سن ۶۷ سالگی در برابر جوخه تیرباران خمینی دژخیم ایستاد و قهرمانانه بهشهادت رسید.
نهتنها ساکنان منطقه خیابان گرگان و نظامآباد، بلکه در نقاط مختلف تهران بسیاری خانم محمدی را میشناختند و به او اعتماد و اعتقاد داشتند، . زیرا خانم محمدی یا مادر مجاهد سکینه محمدی اردحالی از زنان آگاه و مؤمنی بود که سالهای متمادی جلسات مذهبی زنان را در تهران اداره میکرد.
از اینرو تیرباران جنایتکارانه این مجاهد قهرمان در نهم دیماه سال۶۰، حتی کسانی را که هنوز نسبت به ماهیت خمینی و رژیم پلید او ابهام داشتند، بهشدت تکان داد، و موجی از نفرت در میان تودههای مردم برانگیخت.
مجاهد شهید سکینه محمدی اردحالی، در سال۱۳۰۳ در اراک بهدنیا آمد، پدرش مدیر یک مجله مذهبی و اجتماعی به نام جمعه بود.
مادر ذاکری پس از طی تحصیلات ابتدایی، علوم مذهبی را نزد پدر آموخت، دلسوزی او نسبت به مشکلات مردم سبب شد، که مردم محلههای مختلف تهران او را برای اداره جلسههای مذهبی و آموزش قرآن دعوت کنند.
میزان اعتماد مردم به او بهحدّی بود که افراد خیّر کمکهای مالی خود را به او تحویل میدادند، تا از طریق او این کمکها در اختیار نیازمندان قرار گیرد، . و خانه او در خیابان گرگان تهران محل مراجعه دردمندان و مستمندان بود که از نقاط مختلف تهران به آنجا روی میآوردند.
مادر ذاکری از جمله مادران سالخوردهای است که در مسیر آرمانهای مجاهدین برای آزادی مردم و میهنش باتمام هستی به مبارزه با دو دیکتاتوری شاه و شیخ پرداخت.
او که از زمان شاه با مواضع و دیدگاههای مجاهدین آشنا شده بود، در همان زمان نیز در حمایت از مجاهدین به فعالیت پرداخت.
مادر ذاکری در حاکمیت خمینی دجال نیز پایدارتر از گذشته، به فعالیت و افشاگری علیه آخوندهای مرتجع ادامه داد، و آرمانش را، در جلسههای مذهبی، در کوچه و خیابان و در هرجا که فرصتی مییافت تبلیغ میکرد.
علاوه بر این فعالیت او در انجمن مادران مسلمان هوادار مجاهدین با شور و علاقه فعالیت میکرد، و او در همه فعالیتهای انجمن مادران مسلمان، در تجمعها و تحصنهای اعتراضی، نظیر اعتراض به دستگیری مجاهد شهید محمدرضا سعادتی و یا تظاهرات و راهپیمایی علیه پدیده چماقداری با جانودل فعالانه شرکت میکرد.
مادر بهدلیل این فعالیتها بارها مورد حمله و هجوم پاسدارها و اوباش چماقدار خمینی قرار گرفت، او پیش از ۳۰خرداد دستگیر شد و به مدت یک ماه در زندان زیر فشارهای مختلف روحی و جسمی قرار گرفت تا شاید وادار به کوتاهآمدن از آرمان مجاهدین شود. اما مادر از چنان موضع قاطع و اعتماد بهنفسی با مزدوران برخورد میکرد که زندانبانان از روبهروشدن با او وحشت داشتند.
پس از ۳۰خرداد۶۰ رژیم خمینی مادر ذاکری را همراه با ۷فرزند و همسرش دستگیر کرد و ابتدای اسارت، لاجوردی دژخیم شقی و قسیالقلب او را مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار داد.
اما مادر با آرامش خاطر و با روحیهای بسیار بالا که حیرت همگان را برمیانگیخت، در برابر لاجوردی میایستاد و شجاعانه به تهمت و تهدیدهای او پاسخ میداد.
دژخیم قسیالقلب مادر را به زیر شدیدترین شکنجههای جسمی کشاند تا به خیال خود او را به ندامت و تسلیم وادار کند، خشم و غیظ لاجوردی دژخیم از این مادر ۶۰ساله، به اندازهای بود که پس از آنکه او را به زیر لئیمانهترین شکنجهها کشید، از سر نهایت عجز و درماندگی او را به جوخه تیرباران سپرد.
مادر ذاکری روز ششم دیماه ۶۰ و در لحظهای که در برابر جوخه تیرباران قرار گرفت، دست دژخیمانی را که میخواستند چشمان او را ببندند پس زد، و فریاد کشید چشمانم را نبندید میخواهم باچشم خودم حقانیت مجاهدین را ببینم.
لحظهای بعد در حالیکه ۹مجاهد دیگر شعارهای "مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی" مادر را با صدای بلند فریاد میکردند، صدای مسلسل پاسداران خمینی بلند شد و خون پاک آنان فدیه آزادی مردم ایران گردید.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org