با این فرمان، 30هزار جوانه در زنجیر به خاک افتادن.
همهٴ حرف در این جمله خلاصه میشه:
«کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
پافشاری بر موضع نفاق یعنی پایداری و پافشاری بر آرمان و اعتقادی که به قانون اساسی ولایت فقیه رأی نداد و در زندان ایستادگی کرد. با این فرمان همه مخالفان ولایت فقیه و مخالفان فکری و عقیدتی نظام مهدورالدم و محارب و محکوم به اعدام هستن. یعنی مطلقاً جرم کسانی که در منتهای ناباوری بعد از هفت سال شکنجه، حلقآویز شدن، این نبود که مثلاً با مجاهدین ارتباط داشتن یا شورش کردن یا اینکه دست به اغتشاش یا اقدام مسلحانه زدن.
نه! تنها جرم و اصلیترین گناه زندانیان این بود که «سرموضع» بودن. همین.
پروین پوراقبال که زمان قتلعام ۶۷در بند ۳اوین بود میگه:
شب 5مرداد دیر وقت بود که اشرف فدایی، منیر عابدینی، مژگان سربی، فرشته حمیدی و حدود 20نفر از بچهها را برای بازجویی صدا کردند. از بند 3هم تعدادی بردند. هنوز هیچ نمیدانستیم. آنها حدود دو تا سه ساعت بعد برگشتند و گفتند همان سؤالهای قدیمی بر سر مواضع و حکممان بود. نیمههای شب، زهرا فلاحتی حاجزارع را از بند ما را صدا کردند و از سلولهای انفرادی هم دو زن مجاهد به نامهای سهیلا محمدرحیمی و خواهری که نامش فروغ بود را برای اعدام بردند. از این لحظه اسامی بچهها را از بلندگوی بند صدا میکردند: «فضیلت علامه، شورانگیز کریمیان، منیره رجوی، رضیه. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
نیم ساعت بعد بچههای بند ما را صدا کردند: «منیر عابدینی، مژگان سربی، اشرف فدایی. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
قتلعام ـ استقرار هیأت مرگ و شروع کشتار گسترده زندانیان
یک گزارش دیگه از بند زنان:
از 11 شب چهارشنبه 5مرداد یه سری اسم از پشت بلندگوی بند زنان صدا کردن. مریم ساغری، زهرا فلاحت پیشه، فریبا عمومی، فرشته حمیدی، هما رادمنش، زهرا فلاحتی. از بقیهٴ بندها و سلولای انفرادی هم بچههایی که از روز 28تیر جمع کرده بودن صدا کردن. تا صبح همه منتظر و نگران بودن. صبح پنجشنبه 6مرداد «هیأت مرگ» تو اوین کارشو شروع کرد. از هر نفر دو سه تا سؤال میکردن. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمانو محکوم کنی؟ اغلب بچهها میگفتن اتهامم مجاهدینه. نیری یا پورمحمدی هم میگفتن پاشو برو.
به همین سادگی حکم اعدام صادر میشد!
رحیم تقیپور که در بند ابدیهای اوین بود میگه:
علیرضا حاج صمدی را 5مرداد صدا کردند. تا 24ساعت هیچ خبری از او نداشتیم. دوباره یک دسته 15نفره را به بهانه دندانپزشکی از بند بردند. ترکیب نفرات خیلی سؤالبرانگیز بود. این افراد بارها توسط مرتضوی و دادیار زندان تهدید به اعدام شده بودند. حدس زدیم رفتارشان بوی خون میدهد و بچهها را دیگر نمیبینیم: جعفر اردکانی، سعید رئیسی، جابر حبیبی، احمد روحپرور، حسین مجدالحسینی، وحید سعیدینژاد، رحیم پورزحمت و....
بله! از صبح پنجشنبه ششم مرداد 67 با استقرار هیأت مرگ در اوین قتلعام مجاهدین در تهران شروع شد.
در سایر شهرستانها هم حکم شیطان، توسط هیاتهای مرگ اجرا شد.
همهٴ حرف در این جمله خلاصه میشه:
«کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
پافشاری بر موضع نفاق یعنی پایداری و پافشاری بر آرمان و اعتقادی که به قانون اساسی ولایت فقیه رأی نداد و در زندان ایستادگی کرد. با این فرمان همه مخالفان ولایت فقیه و مخالفان فکری و عقیدتی نظام مهدورالدم و محارب و محکوم به اعدام هستن. یعنی مطلقاً جرم کسانی که در منتهای ناباوری بعد از هفت سال شکنجه، حلقآویز شدن، این نبود که مثلاً با مجاهدین ارتباط داشتن یا شورش کردن یا اینکه دست به اغتشاش یا اقدام مسلحانه زدن.
نه! تنها جرم و اصلیترین گناه زندانیان این بود که «سرموضع» بودن. همین.
پروین پوراقبال که زمان قتلعام ۶۷در بند ۳اوین بود میگه:
شب 5مرداد دیر وقت بود که اشرف فدایی، منیر عابدینی، مژگان سربی، فرشته حمیدی و حدود 20نفر از بچهها را برای بازجویی صدا کردند. از بند 3هم تعدادی بردند. هنوز هیچ نمیدانستیم. آنها حدود دو تا سه ساعت بعد برگشتند و گفتند همان سؤالهای قدیمی بر سر مواضع و حکممان بود. نیمههای شب، زهرا فلاحتی حاجزارع را از بند ما را صدا کردند و از سلولهای انفرادی هم دو زن مجاهد به نامهای سهیلا محمدرحیمی و خواهری که نامش فروغ بود را برای اعدام بردند. از این لحظه اسامی بچهها را از بلندگوی بند صدا میکردند: «فضیلت علامه، شورانگیز کریمیان، منیره رجوی، رضیه. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
نیم ساعت بعد بچههای بند ما را صدا کردند: «منیر عابدینی، مژگان سربی، اشرف فدایی. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
قتلعام ـ استقرار هیأت مرگ و شروع کشتار گسترده زندانیان
یک گزارش دیگه از بند زنان:
از 11 شب چهارشنبه 5مرداد یه سری اسم از پشت بلندگوی بند زنان صدا کردن. مریم ساغری، زهرا فلاحت پیشه، فریبا عمومی، فرشته حمیدی، هما رادمنش، زهرا فلاحتی. از بقیهٴ بندها و سلولای انفرادی هم بچههایی که از روز 28تیر جمع کرده بودن صدا کردن. تا صبح همه منتظر و نگران بودن. صبح پنجشنبه 6مرداد «هیأت مرگ» تو اوین کارشو شروع کرد. از هر نفر دو سه تا سؤال میکردن. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمانو محکوم کنی؟ اغلب بچهها میگفتن اتهامم مجاهدینه. نیری یا پورمحمدی هم میگفتن پاشو برو.
به همین سادگی حکم اعدام صادر میشد!
رحیم تقیپور که در بند ابدیهای اوین بود میگه:
علیرضا حاج صمدی را 5مرداد صدا کردند. تا 24ساعت هیچ خبری از او نداشتیم. دوباره یک دسته 15نفره را به بهانه دندانپزشکی از بند بردند. ترکیب نفرات خیلی سؤالبرانگیز بود. این افراد بارها توسط مرتضوی و دادیار زندان تهدید به اعدام شده بودند. حدس زدیم رفتارشان بوی خون میدهد و بچهها را دیگر نمیبینیم: جعفر اردکانی، سعید رئیسی، جابر حبیبی، احمد روحپرور، حسین مجدالحسینی، وحید سعیدینژاد، رحیم پورزحمت و....
بله! از صبح پنجشنبه ششم مرداد 67 با استقرار هیأت مرگ در اوین قتلعام مجاهدین در تهران شروع شد.
در سایر شهرستانها هم حکم شیطان، توسط هیاتهای مرگ اجرا شد.