728 x 90

با یاد مجاهد شهید صدیقه بخشی

مجاهد شهید صدیقه بخشی
مجاهد شهید صدیقه بخشی

محل تولد: مازندران
شغل: دانشجوی مهندسی
سن: 22
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 19-12-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


مجاهد شهید صدیقه بخشی در سال۱۳۳۸ به دنیا آمد، او از دانشجویان فعال و مبارز دانشگاه پلی‌تکنیک بود که همراه با سایر همرزمانش پس از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستند.

وی در اعتراضات دانشجویی در دوره انقلاب ضدسلطنتی نقش فعال داشت، و پس از انقلاب عضو انجمن دانشجویان مسلمان این دانشگاه بود که در ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین خلق فعالیت علیه رژیم خمینی را آغاز کرد.

صدیقه پس از ۳۰خرداد ۶۰ نیز فعالیتش را در ارتباط مستقیم با سازمان ادامه داد و پس از مدت کوتاهی از این تاریخ توسط مزدوران خمینی شناسایی و دستگیر شد.

او در زندان مقاوم وبی هراس بود و در مقابل دژخیمان خمینی که از او می‌خواستند نسبت به مواضع انقلابی‌اش اظهار ندامت کند، مقاومت جانانه‌ای کرد و در این رابطه متحمل شکنجه‌های وحشیانه‌ای شد، به حدی که پایش به‌حالت نیمه فلج درآمد و هنگام راه رفتن مشکل داشت و دست به دیوار می‌گرفت و راه می‌رفت.

یکی از همرزمان و همبندی‌های صدیقه در خاطراتش از این مجاهد خلق می‌گوید: «آبانماه سال۶۰ در بند ۲۰۶ اوین بودم که شنیدم صدیقه بخشی را دستگیر کردند. اسمش را در دانشگاه شنیده بودم و می‌دانستم که از میلیشیاهای پرشور تهران است، منتظر ورودش بودیم که طبق معمول آمدن هر نفر جدیدالورود، به سراغش برویم تا از بیرون و خبرهای جدید برایمان بگوید.

ساعتها منتظر شدیم... اما هر چه انتظار کشیدیم نیامد، بعداً خبردار شدیم آنموقع صدیقه را نشناختند و نفهمیده بودند از میلیشیاهای مجاهد بوده و به همین خاطر هم به بند عمومی منتقلش کرده بودند.

ولی بعد از مدتی یکی از خائنین داخل بند او را شناسایی کرد و صدیقه را به زیر بازجویی و شکنجه بردند. شکنجه‌گران وقتی فهمیدند از صدیقه رو دست خورده‌اند، او را را زیر شکنجه‌های وحشیانه بردند و مدت زمان بازجویی‌هایش بیشتر از همه بود

اما هر چه شکنجه شدیدتر می‌شد، مقاومت صدیقه هم بالا و بالاتر می‌گرفت، اما هیچوقت از او صدای فریادی که از فرط درد شکنجه باشد به گوش نمی‌رسید، برعکس این فریاد شکنجه‌گر بود که به آسمان بود چرا که از مقاومت صدیقه به تنگ می‌آمد.

یکی از شبهای سرد زمستان دیماه سال۶۰ بود صدیقه را به‌دلیل جراحات زیادی که در اثر شکنجه پیدا کرده بود به بهداری آوردند.

آن شب صدیقه برایم تعریف کرد: «وقتی کابل می‌خورم، برای این‌که از خودم ضعف و درد نشوان ندم، زیر لب ترانه ”رسیده سحر“ را می‌خوانم، اینطوری تحملم بیشتر می‌شود و دیگر ضربات کابل را احساس نمی‌کنم.

بعد در حالی‌که چشمهایش برق عجیبی می‌زد، زیر لب زمزمه کرد: اینها می‌خواهند ما را بشکنند، اما بیچاره‌ها نمی‌دانند ما شکستنی نیستیم و آماده شکنجه بدتر از این‌ها هستیم و کسی که به راه ایمان داشته باشد تحمل شکنجه‌ها برایش راحت است.

صدیقه از فرط شکنجه برای راه رفتن از دیوار کمک می‌گرفت، یک روز دیگر تاب نیاوردم و رفتم کمکش تا همراهیش کنم، اما او مانعم شد و گفت:“ وقتی اینطوری راه می‌روم احساس می‌کنم که روی پاهای خودم ایستادم، بعد لبخندی زد و گفت، میدانی پاسدارها خوشحال می‌شوند اگه نتوانم راه برم و من نمی‌خواهم این خوشحالی را به آنها بدهم».

روز ۱۹اسفند سال۶۰ زمانی که صدیقه برای همرزمانش کلاس نهج‌البلاغه گذاشته بود پاسداران او را صدا زدند، صدیقه پس از مدت کوتاهی برگشت و شروع به جمع‌آوری وسایلش کرد و در همان روز همراه با ۱۵۰مجاهد خلق دیگر به جوخه اعدام سپرده شد و به سایر شهدای مجاهد خلق پیوست و جاودانه شد.

 

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/565959f5-4c86-4b8c-8ba2-9f0b4af4708d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات