زندگینامه شهید
تولد: ۱۳۵۸ ـ تهران
تحصیلات: متوسطه ـ آلمان
«برای میهنی که ندیده بود…»
به جوانان وطن نام تو را خواهم گفت
به یقین آتشی از عشق تو را میگیرند
همچو تو با دل دریایی و با عشق بزرگ
چون که تازند به کفتار زمان چون شیرند
به جوانان وطن نام تو را خواهم گفت
به یقین آتشی از عشق تو را میگیرند
همچو تو با دل دریایی و با عشق بزرگ
چون که تازند به کفتار زمان چون شیرند
«اینجانب رحمان منانی فرزند محمدرضا منانی… پدر و مادر من مجاهد بودند و خانواده پدر و مادرم هم از هواداران نزدیک مجاهدین بودند یا اینکه مجاهد بودند. دو تا از عموهایم شهید شدهاند و یک دایی من هم شهید شده است. من تنها فرزند خانواده هستم. مادرم معصومه بلورچی دکتر عمومی است و پدرم محمدرضا منانی مهندس است. من در سال ۶۱ به اتفاق اعضای مجاهدین به ترکیه عزیمت کردیم… . بعد از سه تا چهار ماه مادرم آمد و با او به کشور فرانسه سفر کردیم. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه مجاهدین در پاریس (مصباح) آغاز نمودم».
«پس از پرواز تاریخساز صلح و رهایی برادر مجاهد مسعود رجوی به منطقه مرزی عزیمت نموده و ادامه تحصیل دادم. پس از تصرف کویت توسط نیروهای عراق و شروع بحران کویت و شروع جنگ خلیج فارس به دانمارک رفتم و تحصیلات متوسطه خود را در آنجا ادامه دادم».
آگاهی رحمان نسبت به ظلم و ستم ارتجاع حاکم در ایران، مانع از آن شد که بتواند در کشورهای اروپایی زندگی آرام و بیدغدغهاش را ادامه دهد. منصور قدرخواه یکی از اعضای شورای ملی مقاومت ایران در خاطرهای از رحمان نوشته است:
«فقط یک دیدار با رحمان کافی بود تا عاشقش بشوی. همیشه میگفت: ”برایم از ایران بگو من ایران را ندیدهام“. به او میگفتم بعد از سرنگونی میبرمت تهران همه جا را نشانت میدهم.
میگفت: اگر شهید شدم به بچه محلهایتان بگو یک رحمانی بود که برای آزادی ایرانی که ندیده بود شهید شد».
«سرانجام در سال ۱۳۷۶ متقاضی پیوستن به صفوف ارتش آزادیبخش ملی ایران و جنگ و پیکار علیه رژیم ضدبشری خمینی شدم».
رحمان در ارتش آزادی به سرعت آموزشهای رزمی را فرا گرفت و برای رزم آزادی ایران آمادگی کسب کرد.
اما رزم اصلی که او در آن آموزش دید و به رفیعترین مدارجش صعود کرد، نه رزم نظامی و نه با جنگافزارهایی مانند توپ و تانک، بلکه رزم ایدئولوژیک بود. رزمی بسا بالاتر از رزم نظامی بود که البته آن را هم در برمیگرفت. در این میدان بود که رحمان به مجاهدی تبدیل شد که بدون سلاح و با دست خالی هم میتوانست دشمن تا دندان مسلح را شکست دهد و پوزهاش را به خاک بمالد. رحمان در حمله شش و هفت مرداد سال ۸۸ اولین نفری بود که جلوی زرهی دشمن خوابید تا از ورود آن به اشرف جلوگیری کند. این رزمی بود که رحمان آن را در مکتب انقلاب مریم رهایی فرا گرفت و تا بن استخوان به آن مؤمن بود.
او خود در نامهیی به تاریخ ۲۷آبان ۸۶ به خواهر مریم نوشت:
«… بدانید اینجا فرزندانی دارید که تا به آخر سر به راهتان گذاشتهاند یعنی خیلی به قدرتی که پیدا کرده بودم مینازیدم و سر افراز بودم…
در نامه قبلیام هم نوشته بودم که تمام آرزویم این بوده و هست که روزی باعث افتخار شما شوم و شایسته القابی که میگویید بشوم».
به یمن انقلاب مریم، دوران پایداری پرشکوه ۱۰ساله در اشرف، دوران رشد شخصیت انقلابی و درخشش گوهر ناب مجاهدی رحمان بود. در حملات آدمکشان مالکی رحمان بارها زخمی شد. اما قدمی پا پس ننهاد.
«… بدانید اینجا فرزندانی دارید که تا به آخر سر به راهتان گذاشتهاند یعنی خیلی به قدرتی که پیدا کرده بودم مینازیدم و سر افراز بودم…
در نامه قبلیام هم نوشته بودم که تمام آرزویم این بوده و هست که روزی باعث افتخار شما شوم و شایسته القابی که میگویید بشوم».
به یمن انقلاب مریم، دوران پایداری پرشکوه ۱۰ساله در اشرف، دوران رشد شخصیت انقلابی و درخشش گوهر ناب مجاهدی رحمان بود. در حملات آدمکشان مالکی رحمان بارها زخمی شد. اما قدمی پا پس ننهاد.
رحمان مسئولیت خبرنگاری سیمای آزادی در اشرف را بهعهده داشت و در تدوین برنامههای سیمای آزادی نیز بسیار خلاق و پرتلاش بود، چرا که آن را نیز بخشی و جلوهای از جنگ سرنگونی رژیم پلید ولایتفقیه میدانست.
با همین شور و انگیزهٴ خالصانه و انقلابی بود که با اصرار بسیار موافقت مسئولانش برای ماندن در اشرف و نگاهبانی اموال مجاهدین در اشرف را جلب کرد، زیرا به خوبی میدانست که این نه حفاظت از اموال، بلکه حفظ و حراست از شرف یک خلق و یک میهن است. مأموریتی که او آن را به درخشانترین وجه ممکن به انجام رساند و خودش نیز به الگویی برای همهٴ جوانان ایران تبدیل شد. رحمان قهرمان خود بارها از جمله در یکی از دست نوشتههایش در آبان ۹۱ تأکید کرده است:
«هیهات مناالذله… بالاترین منت بر من گذاشته شده که نگهبان اشرف و مزار شهیدان باشم
دشمن زبون هر چقدر که بخواهد توطئه و مکر و نیرنگ کند، چنان درس طلایی به او بدهیم که از کرده خود پشیمان شود. در این شرایط با تمسک به انقلاب مریم و رهنمودهای برآمده از آن تلاشم را خواهم کرد که سربازی لایق و آجری محکم زیر پای مسؤلان و شورای رهبری باشم. زندگی مطلوب من همانا در زیر سایه رهبری مجاهدت کردن و در نهایت وفای به عهد میباشد
«هیهات مناالذله… بالاترین منت بر من گذاشته شده که نگهبان اشرف و مزار شهیدان باشم
دشمن زبون هر چقدر که بخواهد توطئه و مکر و نیرنگ کند، چنان درس طلایی به او بدهیم که از کرده خود پشیمان شود. در این شرایط با تمسک به انقلاب مریم و رهنمودهای برآمده از آن تلاشم را خواهم کرد که سربازی لایق و آجری محکم زیر پای مسؤلان و شورای رهبری باشم. زندگی مطلوب من همانا در زیر سایه رهبری مجاهدت کردن و در نهایت وفای به عهد میباشد
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
«دشمن زبون گمان میکند که اگر عرصه را هزاران برابر بر ما تنگ کند و فشارهای زندان را افزایش دهد… میتواند خللی در عزم ما ایجاد کند».
آخرین کلمات مجاهد قهرمان رحمان منانی نیز همچنان گویای همین پیام است. او در مرداد ۹۲ و اندکی قبل از شهادت قهرمانانهاش نوشت:
«ای علی، مرا جزو لشگریان کویات بپذیر. همانها که برای رسیدن به تو برای جامه عمل پوشاندن به آرمانهای تو هر آنچه که از جانب پروردگارشان به آنها رسید جز بر ایمانشان افزوده نشد و در این راه نه سستی و نه ضعف نشان ندادند و با شعار هیهات منا الذله به همهٴ ابتلائات لبیک گفتند. رحمان منانی ۱۳مرداد ۹۲».
«ای علی، مرا جزو لشگریان کویات بپذیر. همانها که برای رسیدن به تو برای جامه عمل پوشاندن به آرمانهای تو هر آنچه که از جانب پروردگارشان به آنها رسید جز بر ایمانشان افزوده نشد و در این راه نه سستی و نه ضعف نشان ندادند و با شعار هیهات منا الذله به همهٴ ابتلائات لبیک گفتند. رحمان منانی ۱۳مرداد ۹۲».
مجاهد قهرمان رحمان منانی زاده انقلاب مریم، همه چیزش را فدیهٴ راه آزادی مردم ایران کرد. اینک همرزمان او و جوانان ایران هستند که پیام رحمان را فریاد میکنند که: «دشمن زبون گمان میکند که اگر عرصه را هزاران برابر بر ما تنگ کند و فشارهای زندان را افزایش دهد میتواند خللی در عزم ما ایجاد کند» فرزندان دلیر ایران و خلق بپاخاسته، این مسیر را در یکانهای ارتش آزادیبخش، تا سرنگون کردن رژیم پلید آخوندی ادامه خواهند داد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید