زندگینامه شهید
عبدالله محمدعلی در سال ۱۳۳۱ در تهران بهدنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه و گرفتن دیپلم، در سال ۱۳۵۲، برای ادامه تحصیل وارد مدرسه عالی بیمه تهران شد.
وی در قیام مردم ایران بر علیه دیکتاتوری شاه خائن در سال ۱۳۵۷، فعالانه شرکت داشت.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی ابتدا بهعنوان یک کارمند ارشد، در بنیاد مستضعفان مشغول بهکار شد، اما پس از پیبردن به ماهیت ارتجاعی و غارتگرانه مدیران بنیاد که منصوبین خمینی، ولیفقیه بودند، از بنیاد، بیرون آمد و در همان سال ۱۳۵۸ با توجه به اینکه آرزوهایش برای تحقق آزادی و عدالت اجتماعی را در مواضع مجاهدین پیدا کرد، به جمع هواداران سازمان پیوست و از آن پس در ارتباط با جنبش معلمین، با تمام توش و توان به فعالیتهایش با سازمان ادامه داد. شرکت در میتینگها و تظاهراتهای اعتراضی و افشاگرانه، توزیع نشریه و کتب سازمان برای رساندن آرمان سازمان به جوانان و... از جمله این فعالیتها بود.
عبدالله در تظاهرات بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شرکت داشت و پس از سرکوب تظاهرات و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، مانند سایر مجاهدان به مبارزه مخفی روی آورد. وی با تشکیل یک هسته مقاومت، در کار تدارکاترسانی و پشتیبانی واحدهای عملیاتی سازمان فعال بود و در این مسیر، صحنههای پرشکوهی از مایهگذاری بیدریغ را خلق کرد.
عبدالله در سال ۱۳۶۱، در جریان طرح ضدمردمی و سرکوبگرانه «مالک و مستأجر» که توسط رژیم، جهت شناسایی و دستگیری اعضای سازمان به اجرا در آمده بود، مورد شناسایی قرار گرفت و دستگیر شد. او در زندان اوین تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. بازجویان شکنجهگر برای درهم شکستن این مجاهد دلیر و گرفتن اطلاعات او، حداکثر فشار و شکنجه را به او وارد کردند، اما وی حسرت یک آه را بر دل آنها گذاشت.
یکی از همرزمان همبند وی در زندان اوین در این رابطه، اینچنین نوشته است: «هرگز پاهای عبدالله را فراموش نمیکنم. ای کاش دنیا میدید چه بهروز او آوردهاند. پاهایش تا زانو پوستگذاری شده و انگشتانش قطع گردیده بود. فقط دو ساعت و ۱۵ دقیقه به شکل «آهنگری»، کابل خورده بود. یعنی در یک زمان، ۲ نفر شکنجهگر، یک در میان به او کابل میزدند و بعد از آن هم یک ۷ساعت، مدام کابل خورده بود. روی هم، از پاهایش چیزی نمانده بود و بهقول خودش، پاهایش شبیه شلوار ۴۰ تکه شده بود. هر قسمتی از پاهایش را که میدیدی وصله (پوستگذاری) شده بود. خودش به بچهها گفته بود که وی در حین کابل خوردن، دست تکان میدهد (یعنی میخواهم حرف بزنم)... بازجوها هم که خسته شده بودند، دهان او را باز میکنند و او فریاد میزند: «هر چه میخواهید بزنید، هر چه میخواهید تکهپارهام کنید، ولی بهخدا به شما نخواهم گفت» تا آخر هم به جلادان هیچ نگفت.
سرانجام دژخیمان خمینی، که در مقابل عزم و اراده و مقاومت جانانه این مجاهد دلیر خسته و درمانده شده بودند، در ۱۰ تیرماه ۱۳۶۲، او را همراه با تعدادی از همرزمانش به جوخههای اعدام سپرده و بهشهادت رساندند. بدین ترتیب عبدالله این مجاهد پاکباز، با ایستادگی بر مواضع مجاهدیش، سرفرازانه جان خودش را در راه آزادی و رهایی مردم فدا نمود و به خیل عظیم کاروان شهدای مجاهد خلق پیوست.
مجاهد شهید جواد محمدعلی نیز در سال ۱۳۶۲، در زندان اوین توسط دژخیمان خمینی بهشهادت رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید