زندگینامه شهید
«خدایا کمکم کن تا همچون عبدی شایسته، شمع فروزان راه تو باشم».
در آستانه اعدام این جمله را بر دیوار سلول نوشت ورفت.
فروزان عبدیپورپیربازاری، متولد ۱۳۳۶، دانشجوی سال آخر رشته تربیتبدنی و عضو تیم ملی والیبال زنان ایران بود. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ وارد فعالیتهای سیاسی شد. از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر شد و به ۵ سال زندان محکوم شد. او موقع دستگیری ۲۳ساله بود. دژخیمان خمینی فروزان را پس از اتمام دورهٴ محکومیت آزاد نکردند و ۲ سال اضافه نیز در زندان نگهداشتند تا در تابستان خونین ۶۷، خون پاک این قهرمان مجاهد را که همچنان بر مواضع خود استوار و پایدار بود بریزند.
روزهای زندان دوران جدیدی را در دفتر زندگی فروزان ورق زد. مرزبندی قاطع او با مزدوران و خائنان همیشه زبانزد همه مجاهدان زندان بود. فروزان قهرمان تمام مدت ۷سال زندانش را یا در زیر شکنجه یا در سلولهای انفرادی و بندهای تبعیدی سپری کرد.
یکی از همبندیهایش میگوید:
من شهید فروزان را دراوایل سال۶۱ در بند۸ قزلحصار دیدم. آنجا یک بند تنبیهی بود. و گاه در هر سلولش ۳۰ـ ۲۵نفر را جا داده بودند. مجبور بودیم شبها و روزها به نوبت بشینیم و به نوبت بخوابیم.
روحیه فوقالعاده بالا و با مهر و محبتش در همان شرایط هم خودش را نشان میداد. وقتی میخواست حرف بزند از تکتک حرفهایش عشق میبارید. حتی سلامش هم سرشار از محبت به بچهها بود. فروزان را بهخاطر مقاومتهایش در اواخر سال۶۱ به اتفاق چند نفر دیگر از بچههای مقاوم دیگر بردند در یک دستشویی جا دادند. آنجا آن قدر کثیف بود که همهشان دچار بیماری پوستی شدند. بعد از ۸ماه یکی از آنها را در بهداری دیدیم. تازه فهمیدیم در آن مدت چه کشیدهاند. وقتی هم که خواستند جایشان را عوض کنند آنها را به سلولهای انفرادی گوهردشت بردند و تا اواخر سال۶۳ فروزان در سلولهای انفرادی گوهردشت بود. بعد از این همه سختی و مرارت وقتی فروزان را به بند ما برگرداندند هیچ فرقی با روز اولش نداشت. .
همچنان با روحیه، همچنان با نشاط و همچنان با عشقی بیکران به بچهها. بهمحض اینکه اجازه هواخوری به ما دادند، اولین کار فروزان به راهانداختن تیمهای ورزشی بود. از صبح تا ظهر درحیاط هواخوری به بچهها والیبال یاد میداد.
بعدازظهرها هم با آنها شروع میکرد به دویدن. شهید فروزان عبدی در قتلعام سال۶۷ جزو اولین دسته از زنان مجاهدی بود که به آن بهاصطلاح دادگاه (کمیته مرگ) فرستاده شد. وقتی میخواستند او را که در اتاقهای دربسته پایین آموزشگاه بود، به کمیته مرگ ببرند، به شوخی به بچهها گفت: «بابا از دستمان خسته شدهاند میخواهند آزادمان کنند» . آن قدر آرام این حرف را زد که یکی از بچهها به او گفت: «مطمئنی؟» . و فروزان باز هم گفت: «آره، مطمئنم» . او را بردند و دیگر خبری از او نشد. بعدها بچهها به یکی از سلولهایی رفتند که فروزان آخرین روزهای زندگیش را در آن جا سپری کرده بود. روی دیوار سلول نوشته بود: «خدایا کمکم کن تا همچون عبدی شایسته، شمع فروزان راه تو باشم». بیشک از همان لحظه که صدایش کردند مطمئن بود برای اعدام میرود.
فروزان عبدی از نوجوانی وارد عرصههای ورزشی شد و دردهه ۱۳۵۰ خورشیدی به عضویت تیم والیبال پاس درآمد و پس از آن به تیم ملی والیبال بانوان ایران دعوت شد. وی آخرین کاپیتان تیم ملی ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. .
خاطرات
یکی از همبندانش که چندسال با او در زندان بوده، دربارهاش میگوید: «فروزان در دوران زندان به نقطهٔ اوج زندگی خودش رسید و بهنمونهیی از زن مجاهد خلق تبدیل شد.
شهید فروزان بهمحض ورود به زندان مرزبندیهای خودش را بهخوبی شناخت و مشخص کرد، یعنی مقاومت و سرسختیاش باعث شد که از همان اول او را بهبندهای تنبیهی منتقل کنند.
اولینبار در اوایل سال۶۱ او را در بند۸ زندان قزلحصار دیدم. آنجا یکبند تنبیهی بود که در آنزمان در هرسلول انفرادی تا ۲۷نفر جا میدادند، طوری که مجبور بودیم شبها و روزها نشستن و خوابیدن و ایستادن را نوبتی کنیم.
مهمترین چیزی که درمورد فروزان برایم همیشه خاطرهانگیز و بارز است، روحیه فوقالعاده بالا و در عینحال مهر و محبتی بود که فروزان داشت.
بسیاری وقتها موقعی که او حرف میزد احساس میکردم که از تکتک کلماتش عشق به سازمان و بچههای زندانی میبارد.
فروزان هنرمند هم بود و نقاشیهای خیلی قشنگی داشت، هرکس میخواست سنگ بتراشد از فروزان میخواست که روی سنگ برایش نقاشی کند».
ورزشکاری توانا و نقاشی چیرهدست که همواره میکوشید تا از تمام توان و امکانش برای بالا بردن روحیه مقاومت و تلاش و تحرک در محیط زندان استفاده کند. بههمین دلیل هم بود که دژخیمان تاب تحمل او را نداشتند، بیهوده تلاش میکردند تا با فشار بیشتر برروی او صدایش را خاموش کنند.
یکی از خواهران مجاهد دربارهٔ او نوشته است: «در اواخر سال۶۱ بود که رژیم طاقت نیاورد و حتی تنبیه بند۸ را هم برای فروزان کافی ندانست، او را همراه چندخواهر دیگر بهمدت ۸ماه به توالت زیر بند۸ منتقل کردند.
در تمام این مدت در بدترین شرایط و زیر شکنجه و بیخوابیهای مستمر و تنبیهات شبانهروزی بود، سپس به گوهردشت منتقل شد.
درگوهردشت نیز ابتدا بهمدت ۷ماه در سلولهای انفرادی بود، دوباره او را به زندان قزلحصار برگرداندند، و پساز آنکه دوماه در قرنطینه واحد یک بهداری قزلحصار بود، به بند عمومی و بعد هم بهاتاقهای دربستهٔ اوین و در بدترین شرایط منتقل شد. اما از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود و ذرهیی سازش با رژیم در او راه نداشت.
هنگامی که در زندان خبر انقلاب ایدئولوژیک را شنیدیم، فروزان بهصراحت میگفت که همهٔ ما باید در اینجا انقلاب کنیم.
برایم خیلی عجیب بود که او سابقهٔ تشکیلاتی چندانی در بیرون زندان نداشت، اما در زندان بسیار قابل اتکا بود.
او با من دربارهٔ انقلاب ایدئولوژیک و اینکه چه کارها و زمینههای بسیاری برای فداکاری هست که باید وارد آن بشویم صحبت کرد.
یکبار که دژخیمان بهداخل بند ریختند و همهٔ ما را بهصورت جمعی کتک زدند، فروزان با تندی و پرخاش درمقابلشان ایستاد و کوتاه نیامد.
فروزان همیشه در زندان میگفت «مگر این پدرسوختهها چهکاری از دستشان برمیآید که نکردهاند؟ اصلاً درنهایت با ما چهکار خواهند کرد. پس ما چرا باید دربرابرشان کوتاه بیاییم؟».
او بهدلیل روحیه مقاومش، عواطف سرشاری که به بچهها داشت، روحیه ورزشکاری و ارتباط صمیمیاش با خواهران دیگر، در شمار محبوبترین خواهران زندانی بود.
فروزان به ۵سال زندان محکوم شده بود اما بهدلیل موضعگیری اصولی و کوتاه نیامدن دربرابر رژیم، و اینکه در پایان محکومیت حاضر نشد هیچ تعهدی به رژیم بدهد، آزاد نشد و بعد هم در قتلعام سال۶۷ بههمین دلیل تیربارانش کردند».
سال۶۳ همزمان بود با سیاست جدید رژیم ضدبشری در زندانها، برای شکنجهٔ هر چه بیشتر و به تسلیم واداشتن زندانیان مقاوم.
برای پیشبرد این سیاست دژخیمان از یکطرف اعدام و شکنجه را برروی زندانیان قهرمان مجاهد افزایش میدادند، و ازسوی دیگر با یکسری تسهیلات مثل هواخوری و از این قبیل تلاش میکردند تا مقاصد پلیدشان را در زندانها پیش ببرند.
اما قهرمانان در زنجیر این سیاست دشمن پلید را بهوسیلهیی علیه خودش تبدیل کردند، و با تشکیل تیمهای ورزشی و فعالیتهای جمعی روحیه مقاومت را هر چه بیشتر در زندانها بالا بردند و بهطور گسترده اعتصاب کردند.
در جریان این فعالیتهای ورزشی و جمعی فروزان قهرمان نقش بهسزایی داشت، یکی از همزنجیرانش در این باره میگوید: «تا پایمان به هواخوری رسید، اولین کاری که فروزان انجام داد تشکیل تیمهای ورزشی بود و همزمان آموزش والیبال را شروع کرد.
از صبح تا ساعت۱۲ ظهر با بچهها در هواخوری بود و بهتیمهای مختلفی که درست کرده بود، والیبال یاد میداد و بعدازظهرها هم که با بچهها میدوید.
در قتلعامهای سال۶۷ فروزان در میان اولین سری زندانیانی بود که آنها را برای آن محاکمات چنددقیقهیی میبردند.
بچههایی که در آموزشگاه پایین همراهش بودند تعــریف میکـــردند وقتی میخواستند فروزان را ببرند آن روحیه خندان و پرنشاط همیشگی را داشت، شوخی میکرد و میگفت: بچهها ناراحت نباشید از دستمان خسته شدهاند میخواهند آزادمان کنند.
یکی از بچهها پرسیده بود: مطمئنی؟
فروزان با خنده جواب داد: «البته که مطمئنم. همسلولیهایش گفتند بلافاصله بعداز رفتنش فهمیدیم که فروزان دقیقاً میدانسته است که او را برای اعدام میبرند.
جملهای که قبلاز خارج شدن از سلول روی دیوار نوشته بود: «خدایا فروزانم کن چون عبدی در راه تو بمیرم».
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org