زندگینامه شهید
ورقا سلیمانی در سال ۱۳۴۵ در یک خانواده محروم و کشاورز به دنیا آمد. وی که از کودکی طعم تلخ فقر را چشیده بود، بعد از تحصیلات ابتدایی، مجبور شد ترکتحصیل کرده و برای کمک به امرار معاش خانواده به کار روی آورد. به همین منظور وارد شغل آهنگری شد و به تهران رفت و همین شغل را در آنجا ادامه داد.
وی در سال ۱۳۶۵ به سربازی رفت. در همین سال در پادگان مشهد با نام سازمان آشنایی پیدا کرد. وی سپس به جبهه جنگ در منطقه مرزی عین خوش منتقل شد.
در سال ۱۳۶۶ در همین منطقه مرزی، در عملیاتی که ارتش آزادی در آن منطقه داشت به مجاهدین پیوست. ورقا در رابطه با انگیزهاش برای پیوستن به ارتش آزادی، نوشت: «به خلق و میهن خود بدهکارم. با نثار کردن خون و جان در راه آزادی میهنم، دِین خود را برای پنجاه میلیون خلق ایران ادا نمایم. تا خمینی ضدبشر از ریشه کنده… تا بتوانیم ایرانی آباد و آزاد داشته باشیم».
پس از آن وی بهعنوان یک رزمنده مجاهد خلق، در مواضع و مأموریتهای مختلف به مبارزهاش با دشمن ضدبشری برای رهایی مردم ایران ادامه داد.
از جمله مأموریتهایی که ورقا در آنها جسورانه شرکت داشت، عملیات کبیر فروغ جاویدان بود.
وی در میان همرزمانش با خصوصیات انقلابی مهربانی و صمیمیت، فروتنی، مایهگذاری در انجام کارها، شناخته میشد.
۸سال پایداری در برابر توطئههای استعماری و ارتجاعی و حملات رژیم آخوندی و مزدوران عراقیاش علیه اشرف، از ابتلائاتی بود که ورقا، از آنها سرفراز بیرون آمد.
وی پس از حمله وحشیانه مزدوران مالکی – خامنهای به اشرف در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ در مطلبی نوشت: «... . با توجه به شرایط جدید و با آگاهی به آن میگوییم، بیا بیا بیا، ما را چه باک؟، انتخاب مجاهد خلق در هر سر فصلی با این شرایط است و ما پیروز میشویم. یک خط بیشتر نداریم و تا پای جان از آن دفاع میکنیم... قیمت آن هر جه باشد میپردازم و از آن ذرهیی کوتاه نمیآیم... ... ”سرانجام ورقا در روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۰، این قیمت را با جانش پرداخت کرد. آنجا که در برابر هجوم وحشیانه نیروهای ارتش مزدور عراق به اشرف، ایستاد و به مقابله برخاست و هدف تیرهای کین و شقاوت آنها قرار گرفت و بهشهادت رسید و همانطور که خودش در ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ نوشته بود که «می خواهم مجاهد بمانم و در اشرف سر بلند پایداری کنم و مجاهد بمیرم». ، به عهدش با خدا و خلق وفا کرد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید