728 x 90

با یاد مجاهد شهید هاجر نامور

مجاهد شهید هاجر نامور
مجاهد شهید هاجر نامور

محل تولد: سنقر
شغل: -
سن: 27
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: گوهردشت

زندگینامه شهید


هاجر نامور متولد شهر سنقر  بود. در خانواده‌اش با گوشت و پوست با فقر و نداری دست و پنجه نرم می‌کرد با مجموعه مشکلات و موانع اجتماعی که با آن روبه‌رو بود. ولی نه تنها گوشه عزلت نگزید بلکه از شخصیتی بسیار محکم و استوار هم‌چون کوه برخوردار بود. در مقابل هیچ سختی و مانعی خم به ابرو نمی‌آورد و کمترین اشعه‌ای و اثری از شکوه و شکایت در او دیده نمی‌شد. آرام و صبور و با وقار بود.

هاجر در سنقر کلیایی استان کرمانشاه و پس از سرنگونی شاه فعالیت سیاسی خود را در هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران شروع کرد و در حین همین فعالیت بود که دستگیر شد ۳سال در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه بود سپس به زندان گوهردشت منتقل و بعد از چند ماه در زندان گوهردشت سربدار شد.

هاجر بی‌قرار برای وصل به سازمان و پیوستن به ارتش آزادیبخش بود. بهمین منظور اقدام کرد اما در مرز دستگیر و دوران اسارت و زندان را به‌رغم فشارها و شکنجه‌های وحشیانه با مقاومت و ایستادگی گذراند.

هاجر از زندانیان مقاوم بود. در زندان صبحها همواره سحرخیز بود و سایر همرزمانش را برای تجمع و ورزش تشویق می‌کرد.

هاجر بسیار خوش برخورد و خوش رو و شاداب و به‌رغم درد و رنج زندان همواره خنده بر لب داشت. صبور بود. آرام حرف می‌زد. همیشه از کینه‌ای که به آخوندهای حاکم و پاسداران وحشی و شکنجه‌گر نظام ارتجاعی داشت می‌گفت و آرزوی پیوستن به ارتش آزادیبخش را در دل داشت.

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


خاطره‌ای از همرزم در زندان:

وقتی در زندان مجدد او را دیدم از شدت فشارهای زندان بسیار لاغر و رنگ پریده شده بود. اما خیلی قوی و مقاوم بود و هیچوقت ندیدم از درد و مشکلات جسمی بگوید یا شکایت کند. پر از درد اما با چهره‌ای آرام و صبور به ما آرامش قلب می‌داد.

در زندان گوهردشت که بودیم مرتب در جمع اعتراضی به پاسداران و شکنجه‌گران در بند بود. عشق به رهبری مجاهدین را در او می‌شد به عینه دید. خیلی بی‌قرار بود که بتواند روزی مجدد به سازمان مجاهدین وصل شود. با گامهای استوار و سرفراز پای چوبه‌دار رفت و گفته بود افتخارمی کند که هوادار سازمان مجاهدین است.

 

هم بندی دیگری از هاجر می‌گوید:

هاجر خواهر مجاهد بسیار دوست داشتنی و انقلابی و بسیار متواضع و فروتن بود و با درد و رنج مردم محروم به‌خوبی آشنا بود. چهره معصوم و با طمأنینه او همیشه در خاطرم هست. همیشه به سختیها لبخند می‌زد و آرامش عجیبی داشت.

 

از یک دوست و همرزم هاجر

هاجر آن‌قدر با وقار و متین و استوار بود که سالیان نمی‌فهمیدم آن منش والا و پر از خلوص و صداقت و صمیمیت، و آن اعتماد به‌نفس بی‌نظیر اما پر از تواضع و فروتنی از کجاست و چگونه ممکن است انسانی با انبوه درد و رنج و انواع کمبودها در زندگی مواجه باشد ولی بتواند تا این حد صبور و بی‌تزلزل باشد. سالیان بعد فهمیدم آبشخور آن همه استحکام و آن ارزشها از آرمان والایی بود که انتخاب کرده بود. پر از عشق به سازمان و به برادر مسعود بود. هر وقت از بنیانگذاران سازمان حرف می‌زد صورتش منقلب می‌شد گویی که کلمات نه از دهان و زبان، بلکه از سلول سلول وجودش جاری می‌شد و به تن و جان هر شنونده می‌نشست. پر از احساس و ایمان و باور و یقین به مسیری که انتخابش کرده، بود و همیشه می‌گفت «می‌دانم راه سختی است اما سختیهایش برایم شیرین‌تر از عسل است»

او خیلی راحت می‌توانست زمان و توان و انرژی‌اش را صرف خانواده‌اش کند که بسیار به او محتاج بودند اما همه‌دار و ندارش را نه از آن خانواده خود و آینده خود بلکه متعلق به خلق محرومی می‌دانست که درد و رنجشان را با گوشت و پوست و استخوان حس کرده بود. بله هاجر؛ هجرت کننده از خود و زندگی‌اش به سوی آرمان آزادی خلقش بود. زندگی را مبارزه و مبارزه را نیاز ذاتی خودش به‌عنوان یک مجاهد می‌دانست.

همواره جمله مهدی رضایی را تکرار می‌کرد که زندگی یعنی مبارزه؛ مبارزه هم یعنی شکست و پیروزی اما نهایتاً پیروزی از آن خلقها خواهد بود. با علاقه شدیدی این جمله شهید بنیانگذار سعید محسن بیان می‌کرد که گفته بود ارزش هر کس در مبارزه به اندازه قیمتی‌ست که می‌پردازد. با تمام توانش دنبال آموختن آموزشهای سازمان بود همیشه مثل تشنه‌ای بود که به سرچشمه آب شیرین و زلالی رسیده است هر وقت با یکدیگر کتابهای سازمان را می‌خواندیم در کلمات و جملات بنیانگذاران محو و ذوب می‌شد گویی که در دنیای جدیدی سیر می‌کند دیگر خودش نبود بلکه سراپا شور و اشتیاق برای کسب دانش مبارزه و انتقال آن به دیگران. همیشه می‌گفت نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم که «روزهای سخت و پرتلاطمی در پیش داریم باید همیشه آماده باشیم» . بهترین خاطره‌ای که از هاجر دارم در مدت کوتاهی که مسئولم بود یکبار سر قراری بود که دیر حاضر شده بودم. به‌رغم صمیمیت و ملاحظاتی که نسبت به من داشت. قاطعانه به من گفت مجاهد نسبت به‌قول و قرارهایش جدی و منضبط است. و من برای اولین بار مفهوم تشکیلات را از او یاد گرفتم و من آنجا خط فاصل بین دنیای معمولی و زندگی عادی با دنیای مبارزه را با همین جمله‌اش فهمیدم و اولین درس مبارزه و تشکیلات را از او آموختم...

آری هاجر زن مجاهدی استوار و ایستاده بر سر موضع بود که به‌دست دژخیمان رژیم خمینی در قتل‌عام ۶۷ در گوهردشت سربدار شد و به عهد و پیمانش با خدا و خلق و آرمان آزادی وفا نمود.

نامش جاودان و راه و آرمانش پر روهرو

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8b8cd330-ed62-444d-b723-250072f8a361"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات