زندگینامه شهید
کمالالدین در فهلیان یکی از شهرهای نورآباد ممسنی چشم به جهان گشود. او در سال۱۳۵۹ وقتی برای گذراندن دوران سربازی به پایگاه آموزشی جهرم رفت. صبحها همه سربازان هم دورهاش را جمع میکرد و دور پادگان میدویدند و سرودهای سازمان را به آنها یاد میداد که بخوانند. بهخاطر همین موضوع او را تنبیه میکردند اما کوتاه نمیآمد.
بعد از گذراندن دوران آموزشی وی را به چاه بهار در سیستان بلوچستان فرستادند که در این شرایط هم دست از فعالیت برنداشت. یکی از دوستانش میگفت که در گروهان ژاندارمری هر روز صبح صدای تلاوت قرآنش همه را از خواب بیدار میکرد.
کمال الدین قهرمان بهدلیل اینکه عموم وقت و زمانش را در میان مردم روستاهای اطراف میگذارند محبوبیت زیادی بین اهالی کسب کرده بود. یکی از رفقایش میگوید که یک روز آب تصفیه شده برای گروهان آورده بودند که عدهیی از مردم اهالی هم آمده بودند آب بردارند وقتی پیرزنی جلو آمد آب بردارد فرمانده گروهان مانع شد. کمال با شدت عصبانی سیلی محکمی به گوش فرمانده کوبید. در جا کمال را دستگیر و مستقیماً راهی سیاه چال کردند. کوتاه نیآمد و میگفت: «در این موقعیت اصلاً نباید آرام نشست و این شعر را خواند.
گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
کمال الدین قهرمان چند روزی از برگشتاش از سربازی نگذشته بود که توسط مزدوران جانی خمینی در شهرستان نورآباد ممسنی بازداشت گردید. بلافاصله او را به زیر شدیدترین شکنجهها بردند. بهطوریکه از شدت شکنجه بیهوش شده بود. وقتی که او را به بیمارستان میبرند، دکتر عصبانی شده و میگوید که چرا شما همیشه این جوان را به این شکل به بیمارستان میآورید؟ سپس بعد از چهار ماه که در این وضعیت بود وی را به شیراز و به زندان عادلآباد منتقل میکنند. که به ۱۰سال زندان محکوم میشود. این مجاهد شجاع در زندان هم به مبارزه و فعالیتش ادامه میدهد و با بچههای سازمان ارتباط پیدا میکند.
یکبار که مادرش به ملاقاتش رفته بود مشاهده کرد که بسیار تکیده و لاغر شده و تعادل ندارد که خودش را سرپا نگهدارد اما با جسارت رو به پاسدار جنایتکاری که آنجا ایستاده بود کرد و به مادر نگران و رنجدیده گفت: «که کوه باید شد و ماند».
۴ماه بود که هیچ ملاقاتی نداشت. سرانجام پاسداران جنایتکار این مجاهد قهرمان و جسور و بیباک را در تاریخ ۲آذر سال۱۳۶۷ سر بدار کردند.
خواهر شهید نقل میکند:
... پس از بیقراریها و دوندگیهای مادرم یکی از اعضای خانواده را به سپاه بردند و با تهدید و ترغیب زیاد به او گفتند برادر تو را کشتیم. هیچ مراسمی نباید برایش بگیرید با حرفهای غیرانسانی که تحویل خانواده دادند ولی جوابی که گرفتند این بود: کمال برای مردم محل خیلی عزیزه و وقتی بشنوند میآیند و شما هم هیچ کاری نمیتوانید بکنید.
بهدلیل محبوبیت کمال الدین در بین مردم، جمعیت زیادی درمراسم گرامیداشت این مجاهد قهرمان شرکت کردند.
پاسداران جهل و جنایت بهدلیل کینهای که از این مجاهد شجاع داشتند وقتی که برادرش برای تحویلگیری وسایل باقی مانده شهید به زندان عادلآباد شیراز مراجعه میکند به او یک عینک و زیرشلواری و تی شرت میدهند ولی دفترچه خاطراتش را با وجود اصرار زیاد برادرش که به او تحویل بدهند. اما سر باز میزنند و جلوی برادرش دفترچه را پاره پاره کرده و درسطل زباله میاندازند.
لازم به ذکر است که بعد از شهادت کمال الدین قهرمان محلی را در شیراز به اسم دارالرحمه به خانواده نشان داده بودند که مزار شهید آنجاست ولی بعد از مدت کوتاهی مشخص شد که این محل بیهویت بوده و رژیم به دروغ به خانواده گفته است و میخواسته خانواده را سرگرم کند، و در نهایت هیچ خبری از محل دفنش کمال الدین نیست و بعدها به خانواده گفته بودند که همه آنها را دستجمعی خاک کردهاند.
هر چند جانیان و آدمکشان رژیم خونریز، این مجاهد جسور را شهید کردند ولی ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم و دیر نیست که انتقام خون او و دیگر سربدارانی که با خونشان این مسیر را گلگون کردند را خواهیم گرفت و خورشید آزادی به نام این افتخاران تاریخ طلوع خواهد کرد. آن روز دیر نیست.
زنده و جاوید باد یاد شهیدان ما، مرده و نابود باد آخوندهای ارتجاع دشمن ایران ما
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید