728 x 90

با یاد مجاهد شهید حوا برزگر

مجاهد شهید احمد شوکتی
مجاهد شهید احمد شوکتی

محل تولد: قائمشهر
شغل: دیپلم
سن: 23
تحصیلات: -
محل شهادت: قائمشهر
تاریخ شهادت: 20-7-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


نگاهی به‌زندگینامه مجاهد شهید حوا برزگر

مجاهد شهید حوا برزگر در سال۱۳۳۷ در یکی از روستاهای محروم قائمشهر (چمازکتی) چشم به‌جهان گشود. وی از همان ابتدای دوران کودکی خود، مانند سایر زحمتکشان روستایی آن‌سامان در دامان فقر و رنج بزرگ شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در روستا، و متوسطه را در دبیرستان پویای قائمشهر به‌پایان رساند. حوا در دوران تحصیل خود نه‌تنها از‌جمله دانش‌آموزان ممتاز کلاس بود بلکه به‌دلیل خصوصیات مردمی‌اش محبوب همه معلمین و شاگردان کلاس بود.
حوا همیشه در جستجوی راهی برای پایان بخشیدن به‌ وضعیت وخیم مردمی بود که طی سالیان با آنها زندگی کرده بود. او فعالیتهای مبارزاتی خود را با شروع تظاهرات و اعتراضهای مردمی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز کرد. او، همگام با مردم شهر، در افشای جنایات شاه شرکت فعال داشت. حوا عضو یکی از هسته‌های مخفی هوادار سازمان در قائمشهر بود که در آن‌زمان با پخش اطلاعیه و اعلامیه،‌مردم شهر را برای راهپیماییها و فعالیتهای مبارزاتی در مدرسه و محله و روستا بسیج می‌کرد. او برای شرکت در نشستهای هسته مقاومت می‌بایست مسافت زیادی را از روستا به‌شهر پیاده طی کند، اما به‌رغم همه محدودیتها و مشکلاتی که داشت همیشه از اولین افراد حاضر در نشستها و مراسم و دیگر برنامه‌ها بود.
از‌ جمله فعالیتهای حوا در دوران قیام خلق، شرکت در اعتصابات سراسری مدارس، بسیج نیروهای روستایی به‌خصوص زنان و خواهران جوان و دانش‌آموز در تظاهرات و پخش کتاب و اعلامیه در سطح روستا بود. او در برخورد با مسائل و مشکلات با گشاده‌رویی برخورد کرده و به‌استقبال آنها می‌رفت. وی به‌راستی همانند پرنده‌یی خواهان پرواز و پرکشیدن به‌اوج آسمانها بود.
یکی از همرزمان او درباره فعالیتهای مبارزاتی حوا پس از پیروزی انقلاب نوشته‌است: «حوا فعالیت تشکیلاتی خود را به‌عنوان عضو انجمن دانش‌آموزان مسلمان دبیرستان پویا، که بزرگترین دبیرستان دخترانه شهر بود، آغاز کرد. از همان آغاز با همه مسئولیتهایش همانند دوران قیام برخورد فعال داشت و از اعضای شوراهای اولیه دبیرستانها بود که در ارتباط با ستاد مجاهدین قرار داشتند. در آن دوران، انجمن در جهت افشای ماهیت ارتجاع حاکم و شناساندن مواضع مجاهدین دست به‌اقدامات گسترده زده و به‌جذب و سازماندهی نیروهای هوادار پرداخته بود.برگزاری مراسم و سخنرانی در مدارس، کار توضیحی، شرکت در راهپیماییها، ورزش صبحگاهی و کوهنوردی از‌جمله این فعالیتها بود. حوا ازجمله مسئولان انجمن بود که با برخوردهای اصولیش توانسته بود امکاناتی ازجمله دفتر انجمن، برنامه ورزش در مدرسه، درست کردن روزنامه و خبرنامه انجمن را به‌راه بیندازد».
به‌زودی دوران تحصیل حوا در دبیرستان به‌پایان می‌رسد و او به‌صورت حرفه‌یی به‌فعالیت می‌پردازد. از این پس او قسمت عمده فعالیتهایش را در روستاها متمرکز می‌کند. در گزارشی پیرامون فعالیتهای حوا می‌خوانیم: «او همیشه می‌گفت باید به‌روستائیان آگاهی داد تا دیگربار فریب ارتجاع ‌را نخورند. او در تابستان۵۸ در اردوهایی که ازطرف جنبش ملی مجاهدین تدارک دیده شده بود، شرکت نمود. هم‌چنین مدتی در اردوی منطقه‌یک که شامل روستاهای شرق قائمشهر از قبیل کوتنا و ابوصالح بود و مدتی در اردوی منطقه‌2 شامل روستاهای جنوب غربی مانند فندری و عرب‌خیل فعالیت می‌کرد. او در این اردوها به‌خصوص در روستای سیدابوصالح همدوش دیگر برادران و خواهرانش در تعلیم و سوادآموزی روستاییان، بهداشت، جاده‌سازی و پل‌سازی و شن‌ریزی و کلاسهای خیاطی و دیگر فعالیتهای عمران شرکت فعال داشت. دراثر تماس و برخوردهایی که با زنان روستایی داشت، به‌خاطر سادگی و بی‌آلایش بودنش به‌ویژه با زنان روستایی ارتباط بسیار نزدیکی برقرار می‌کرد و آنها احساس یگانگی و نزدیکی خاصی با وی داشتند. او به‌قدری محبوب اهالی روستا بود که هروقت کودکان برای آوردن آب به‌سرچشمه می‌رفتند سراغش را می‌گرفتند. قلب مهربانش همیشه برای مردم می‌تپید و لحظه‌یی از آنان غافل نبود. او با مسئولیتهایش وحدت کامل داشت و هرکاری که به‌وی محول می‌شد از دل و جان انجام می‌داد. هیچ‌وقت کلمه «نه» از زبانش شنیده نمی‌شد». در گزارش دیگری می‌خوانیم:‌«ساده و فروتن بود. هیچ‌کس در برخورد با او احساس جدایی نمی‌کرد. با انگیزه و پیگیر و صادق و امین در گفتار و کردار».
حوا از‌جمله میلیشیاهای پرشوری بود که به‌دلیل صلاحیتهایش حوزه مسئولیتش مرتباً تغییر می‌کرد و هربار مسئولیت بیشتری به‌دوش می‌کشید.
در سرفصل ۳۰خرداد۶۰ حوا بر دامنه مسئولیتهایش افزود و مسئولیت بیشتری را در نهادهای خواهران در بخش اجتماعی‌را به‌عهده گرفت. مدتی بعد مسئولیت چند تیم عملیاتی خواهران را عهده‌دار گشت. یکی از مسئولان او در گزارشی نوشته است: «حوا با روحیه‌یی رزمنده، تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را سازماندهی می‌کرد. با وجود جّو شدیداً نظامی و امنیتی قائمشهر و با وجود این‌که خود حوا عنصر شناخته‌شده‌یی بود با سری پرشور و نظمی چشم‌گیر بر سر قرارهایش حاضر می‌شد و یکی از افرادی بود که تیمهای تحت مسئولیتش به‌صورت روزانه یک عملیات نظامی کوچک ، را انجام می‌دادند. عاقبت حوای قهرمان در اواخر تابستان۶۰ توسط مزدوران شناسایی و دستگیر شد.
در گزارشی پیرامون زندان حوا آمده است:‌ «او در مکانی زندانی شد که دو سال پیش در مدرسه‌اش کانون مبارزه علیه دیکتاتوری شاه را شروع کرده بود. در قائمشهر به‌خاطر کمبود جا، مدرسه پویا را که بزرگترین مدرسه شهر، و دارای رشته‌های ریاضی، فیزیک و تجربی بود به‌زندان زنان تبدیل کرده بودند و اولین زندانیانش امثال حوا بودند. وقتی او را در آن زندان دیدم خاطرات دوران اعتصابهای دبیرستانها، حمله و هجومهای پلیس و تجدید ‌شد. یادم آمد در اولین اعتصابی که در مدرسه شده بود ۵روز متحصن شدیم و حوا با این‌که مشکلات خانوادگی بسیاری داشت اما سه‌شبانه‌روز به‌خانه‌اش نرفت. شب و روز در حیاط مدرسه با دیگر دوستان مبارزش به‌مقاومت پرداخت».
در زندان حوای قهرمان به‌زیر شکنجه برده می‌شود. در گزارش یکی از همبندانش می‌خوانیم:‌«حوا فرد شناخته شده‌یی بود به‌همین دلیل جلادان رژیم مانند مختار اسماعیلی، ارسلان، اصغر وکه در رذالت و دنائت شهره آفاق بودند بیشترین فشارها را بر حوا وارد کردند تا او را درهم بشکنند. اما او نه تنها مقاوم و استوار ایستاد بلکه در اوج انقلابیگری تصمیم به‌تهاجم گرفت و در همان زندان به‌یکی از مزدوران به‌نام مختار اسماعیلی حمله کرد و وی را به‌سزای اعمالش رساند». شرح این عملیات دلاورانه حوا در یکی دیگر از گزارشها چنین آمده است: «در یکی از صبحهای مهر ماه۶۰ خبری مانند توپ در شهر پیچید. "مجاهدین عملیات کردند و مختار اسماعیلی، رئیس جلاد زندان و رئیس لومپن کمیته شهر را مجازات کردند". همه مختار را به‌عنوان یک لات و لومپن می‌شناختند. او در ضرب و شتم هواداران در قائمشهر معروف بود و در شهادت میلیشیا قهرمان سمیه نقره‌خواجا نیز دست داشته است. وقتی خبر در شهر پیچید همه از هم می‌پرسیدند چه کسی این عملیات قهرمانانه را انجام داده است؟ و بعد معلوم شد که یک خواهر میلیشیا این کار را کرده مردم با تحسین بسیار صدها درود به‌او می‌فرستادند. بلافاصله پس از حمله حوا به‌مختار مسیر خیابان به‌کمیته بسته شد، بیمارستان شهر به‌اشغال پاسداران درآمد، آمبولانسها آژیرکشان در رفت‌و‌آمد و شهر پر از گشتیها بودند. حادثه‌یی که در درون زندان صورت گرفت، ولی آنها شهر را محاصره کردند. بله اخبار درست بود. حوا می‌دانست چندروز دیگر تیرباران خواهد شد. لذا تصمیم گرفت آخرین ضربات را بر مزدوران و شکنجه‌گران کمیته و سپاه وارد کند. حوا، قهرمان در زنجیر، توانسته بود به‌طریقی از آشپزخانه زندان کاردی را به‌دست آورد و در صبح زود برنامه‌اش را به‌اجرا درآورد. مختار معمولاً در اتاق کنار اتاق زنان می‌خوابید. خواهران زندانی دلی پر‌کینه از شکنجه‌ها و شلاقها و برخوردهای زشت اخلاقیش داشتند و حوا برای نشان دادن اوج نفرتش، صبح زود به‌بهانه حمام کردن، بلند شد و رفت و کارد را برداشت و با گامهای مصمم به‌طرف مختار رفت، و کارد را در ‌قلبش فرود آورد. سپس به‌سمت کلتی که در دستان مختار بود حمله‌ور شد و در درگیری بین آنها ناگهان صدای شلیکی برخاست و در نتیجه مزدوران دیگر متوجه شدند و برسر حوا ریختند. او به‌راستی شیری بود که در بند هم می‌غرید».
بعد از این عملیات متهورانه حوای قهرمان به‌زیر شدیدترین شکنجه‌ها برده می‌شود اما چون کوهی استوار مقاومت می‌کند و عاقبت در 20مهر60 او را برای تیرباران صدا می‌کنند. یکی از همبندان حوا که شاهد رفتن او به‌میدان تیرباران بوده در گزارشی نوشته است:‌«وقتی صدایش کردند با آمادگی از قبل به‌سرعت برخاست، چادرش را محکم بست و با نهایت خضوع از سایر همبندانش خداحافظی کرد و با غرور تمام از اتاق خارج شد. با فریاد مرگ بر‌خمینی، زنده‌باد آزادی، زندان را ترک کرد. همراه او خواهر مجاهد نسرین خسروی را نیز چون همبند حوا بود، به‌اتهام شرکت در این عملیات انقلابی اعدام کردند».
مزدوران از فرط کینه‌یی که نسبت به‌این زن دلاور مجاهد خلق داشتند با شلیک بیش‌از 6گلوله ژ3، جسدش را متلاشی کرده و سپس برای زهرچشم گرفتن روستاییان جسد متلاشی را به‌خانواده‌اش دادند. در گزارشی از وضعیت دفن حوای قهرمان می‌خوانیم:‌«وقتی جسد را تحویل پدر و مادرش دادند، روستائیان با اندوه بسیار به‌استقبال رفته و جمع شدند تا به‌صورتی شایسته قهرمان خود را در گورستان عمومی ده دفن کنند. اما مزدوران مانع‌شدند. سرانجام جسد توسط خانواده‌اش در خانه‌شان غسل داده شد و در باغچه حیاطشان دفن گردید. همان باغچه‌یی که حوا روزگاری بر آن بازی می‌کرد و درس می‌خواند. این‌بار حوا در باغچه‌یی دفن شد تا در بهار بزرگ خلق سبز شود، جوانه زند، گل و شکوفه بیاورد و گندم بیاورد و خوشه‌های گندم را به‌طور مساوی بین مردم محروم تقسیم کند».

وصیتنامه مجاهد شهید حوا برزگر

وصیتنامه‌ام را با امید به‌آینده‌یی درخشان و پرشکوه آغاز می‌کنم.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
خُطّ الموت علی وُلد آدم مخطّ القلاده‌‌‌‌ علی جید الفتاه‌‌‌‌ و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف (از امام حسین)
مرگ بر اولاد آدم لازم گشته هم‌چنان که گردنبند برای نوعروس و من برای ملاقات با اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف.

به‌نام خدا
و به‌نام خلق قهرمان ایران


من حوا برزگر متولد سال۱۳۳۷ فرزند علی در قائمشهر می‌باشم.
سلام گرم بر تمامی انقلابیون، مشعلداران آگاهی و میلیشیای قهرمان. شرایطی که به‌سر‌می‌بریم شرایط حساسی است که سازمان ما از هرطرف مورد حمله و هجوم قرار می‌گیرد. حمله به‌مراکز، ویران کردن کتابخانه‌ها، دستگیری و ضرب و شتم بچه‌ها به‌شدت ادامه دارد. با اعتقاد به‌آرمانمان، تمام جریانات ضدبشری ضدتوحیدی و ارتجاعی سد راه تکامل‌اند و به‌زودی ازبین می‌روند. اگر معتقد به‌این رهنمود حسین (ان‌الحیوه‌‌‌‌ عقیده‌‌‌‌ و جهاد ـ زندگی عقیده و جهاد در راه آن است) هستیم و اعتقاد راسخ داریم که ارابه تکامل از روی خونها می‌گذرد، باید بهای یک‌جریان تکاملی را بپردازیم و بدانیم که بنابه‌گفته علی: انّ امرنا صعب مستعصب. راه انقلاب راه بس دشوار و سختی است و امید به‌آینده‌یی درخشان و بس پرشکوه ـ‌که نسلهای آینده قضاوت خواهند کرد‌ـ داشته باشیم. امید به‌این‌که بعد از هرسختی و مشکلی، آسانی است که آرامش‌بخش قلبهاست (اشاره به‌سوره انشراح) این سختی (و بن‌بستها) را آن جریانی می‌تواند بشکند که درک عمیقی از جامعه داشته باشد. بعد از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق ایران تنها جریانی بود که در خط اصولی حرکت کرد و به‌همین خاطر است که از هرطرف، چه دوستان دیروزی که اکنون فعالیت بی‌آزار خود را در حمله به‌ارزشها و مرکزیت (مسعود، این تجسم انقلابی راستین) می‌بینند، چه اپورتونیسم راست و چه جریانات ارتجاعی، مورد شدیدترین حملات قرار می‌گیرد، این‌جاست که باید بهای انقلابی بودن جریانش را بپردازد، منافق، ضدانقلاب و همکار کودتاچیان قلمداد شود. آیا سزاوار است به‌رشیدترین و عزیزترین فرزندان خلق، چنین تهمتهایی زده شود؟ بله از صدر اسلام تابه‌حال، همین جریانات ضدتکاملی بودند که به‌سر حضرت محمد خاکستر می‌ریختند، به‌علی کافر و به‌حسین نیز خارجی می‌گفتند. حال نیز باید به‌کسانی‌که راه حسین‌ها، علی‌ها، حنیف‌ها، سعیدها و رضایی‌ها را می‌روند چنین بگویند. با توجه به‌ محدود شدن فعالیت و آزادی سیاسی، میلیشیای قهرمان به‌دونکته توجه کنند.
1ـ در حفظ و بقای خود بکوشند.
2ـ در حفظ و بقای سازمان کوشیده و حداکثر توان و انرژی را بگذارند.
من آگاهانه و آزادانه به‌جریان مجاهدین پیوستم و آرمانهای توحیدی را در این سازمان یافتم و در حال سلامت و هوشیاری کافی این کلمات را تکرار می‌کنم.
امیدوارم فرد شایسته‌یی برای سازمان و خلقم و بنده مخلصی برای الله بوده باشم.


پیش به‌سوی جامعه بی‌طبقه توحیدی
آرمان تمامی مستضعفین

ساعت ۱۰/۳۰ روز دوشنبه ۵۹/۶/۳۱
امضا
از خواندن نماز و کمک به‌محرومان کوتاهی نکنید
.

متن نامه مجاهد شهید حوا برزگر به‌خانواده‌اش

این نامه را به‌امید آینده‌یی که شما خانواده‌ها اسلحه به‌دست بگیرید و بر دشمن بشورید می‌نویسم.
بسم‌الله الرحمن الرحیم


خانواده عزیزم، امیدوارم که دربرابر سختیها صبر و استقامت داشته باشید. من تا آن‌جا که امکان داشت احترامتان را به‌جای می‌آوردم و در مواردی که کوتاهی شده است امیدوارم مرا ببخشید. می‌دانم شما درد و رنج زیادی را تحمل کردید، چرا‌که از قشر محروم و بالنده جامعه‌اید. می‌دانم که این سختی کشیدن در زندگی، به‌قول برادر مجاهد مجید شریف‌واقفی، هنگامی‌که همه مردم به‌حق خودشان برسند و در آسایش زندگی کنند، تمام خواهد شد و شما نیز در آسایشید .
و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه‌‌‌‌ الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیاً واجعل لنا من لدنک نصیراً(آیه‌۷۴ سوره نساء).

چرا در راه خدا جهاد نمی‌کنید. درصورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما که در این شهر (مکه) اسیر ظلم و کفارند، آنها دائم می‌گویند بارخدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاری بفرست.
به‌قول امامان که می‌گویند: کسی (فریاد دادخواهی) مظلومی را بشنود و به‌کمکش نشتابد مسلمان نیست، من چطوری می‌توانم خود را پیرو علی(ع) بدانم درحالی‌که در تمام نقاط کشورمان چشمان خواهران و برادران را، که چیزی جز حق‌طلبی و آزادیخواهی نمی‌گویند، از حدقه درمی‌آورند ساکت بنشینم؟
اگرچه در عوض یک‌چشم، صدها چشم و عوض شکسته شدن یک‌دست هزاران رهرو پیدا می‌شود. من چطور خود را طرفدار اسلام ضداستثمار و انقلابی بدانم، وقتی می‌بینم عده‌یی با نام اسلام، آزادیها را محدود، انقلابیون را سرکوب، فئودالها را مسلح و سرمایه‌داری را حفظ می‌کنند. آیا اسلامی که حضرت محمد ارائه کرد اینها را داشت؟ یا ضدظلم و خفقان و جنایت و ضداستثمار بوده است؟ من چطور می‌توانم خودم را مسلمان بدانم ولی از مسلمانی و انسانیت دفاع نکنم؟
خانواده‌ام، شما مثل خانواده رضایی‌ها، پورعلی‌ها، نادعلی‌ها باشید.
سخنی با تو برادرم، با این‌که در بیرون فشار زیادی را تحمل می‌کردی، ولی رفتارت با من اصولی بوده است. امیدوارم که همیشه حق را بگویید و راه ‌آن‌را‌ طی کنید.
تو خواهرم، همیشه شجاع باش و مثل دیگر خواهران قهرمانم، پیام خون شهدا را به‌گوش مردم برسان.
شما خانواده، به‌فامیلهایم بگویید برایم گریه نکنند. جنایتکاران مدت زیادی دوام نمی‌آورند.

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/bbf439f0-bfdd-4510-a068-926fd3ea655c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات