زندگینامه شهید
عاطفه اهل کرمانشاه و متولد سال ۱۳۳۹ بود. بعد از قیام ضدسلطنتی ۲۲ بهمن وارد انجمن دانشجویان مسلمان تهران شد و فعالیتهایش را شروع کرد.
عاطفه پس از ۳۰خرداد سال ۶۰ به کرمانشاه منتقل شد و ادامه کارها و فعالیتهایش را در آنجا ادامه داد.
او که از مسئولان راهپیماییها بود بعد از ۳۰ خرداد سال ۶۰ فرمانده تیمهای نظامی شد. در یکی از شبهای شهریور ۶۰ خانه تیمی که عاطفه به همراه چند تن از هواداران در آنجا زندگی میکردند لو رفت و پاسداران به پایگاهشان حمله کردند. در این حمله بهروز اخلاقی فرمانده پایگاه، شهید و عاطفه که قصد فرار داشت دستگیر شد.
به گواه زندانیان در زندان عاطفه تمامی بازجویان را فریب داد و زندانبان و به خیال آن که منفعل شده کاری به کارش نداشتند. اما او با هوشیار و ذکاوت تمام کار اصلیاش را در زندان شروع کرد.
باید گفت که وی نبض بچههای تشکیلات بند را در دست داشت و بهرغم فشارهای که رویش بود بهعلت انگیزههای ناب ایدئولوژیکی و تشکیلاتی هرگز سرسوزنی مایوس و دلگیر نمیشد.
عاطفه در تشکیلات بند زبانزد همه بود طوری که وقتی او را جابهجا میکردند بهسرعت تحلیلها را بهصورت تیمی و تشکیلاتی به افراد منتقل میکرد.
با هوشیاری تمام خط بازجویی و شیوه برخورد با بازجوها و خائنین را به اکثر بچههای مجاهد میرساند و به آنها هوشیاری و آمادهباش میداد.
از دیگر کارهای این شیرزن مجاهد ارسال کارهای دستی زندانیان به بیرون زندان و تأمین کمک مالی برای سازمان بود این کار بقدری در بچهها اثر گذاشته بود که چند نمونه بچهها از طریق خانوادهشان طلاهای شخصی مثل انگشتر و النگو و گردنبند را گرفته و به عاطفه میدادند که برای سازمان بفرستد.
عاطفه در مورد مرز سرخها و موضوعات امنیتی خیلی دقیق و موشکاف بود. یک بار در بند متوجه شد که یک دستنوشته که که حاوی اطلاعاتی از بند بود توسط یکی از خواهران گم شده، دستنوشتهای که قرار بود از طریق ملاقات به بیرون منتقل شود. او بلافاصله به بچهها گفت اگر تا ظهر کاغذ را پیدا نکنید باید بند را به آتش کشید و هر بهایی را میدهیم تا این نوشته به دست مزدوران نرسد.
عاطفه بعد از مدتی که در بند بود، موضع مسئولیتش لو رفت. حاکم شرع او را صدا کرد و گفت چرا از اول سر ما را کلاه گذاشتی و موضع خودت را کامل روشن نکردی؟ عاطفه در جواب گفت شما سر مرا کلاه گذاشتید شهادت که اوج سعادت ماست و مدتی است که در این سعادت وقفه ایجاد شده چرا که ایدئولوژی سازمان حق است و شهادت افتخار.
بعد از مدتی که از این موضوع گذشت عاطفه با طراحی حساب شدهای توانست تعدادی نارنجک را به کمک یکی از پاسداران نفوذی به نام آیت برای به مجازات آخوند افشاری حاکم ضد شرع، دادستان و رئیس زندان و بازجویان به داخل زندان وارد کند اما بهرغم همهٔ فداکاری و تلاشش موفق به اجرای طرحش نشد.
پس از آن فرار تعدادی از خواهران را طراحی کرد و در این طرح خواهران: طاهره محمدی یکتا، مرضیه اسکندی، عاطفه خزایی، مرضیه جلیلی، گیتا دهقان، نرگس بهار دوست و یک از زندانیان وابسته به گروه پیکار توانستند از زندان فرار کنند. .
و سرانجام پس از یک سال رنج و شکنجه و تحمل سلول انفرادی با اعمال شاقه، همراه با دوست و همرزمش اعظم برازش که از کودکی با هم بزرگ شده بودند در منتهای شقاوت و بیرحمی بهشهادت رسید.
نحوهٔ شهادت این میلیشیای قهرمان بدین صورت بود که به روی دار حلقآویز در حمام تازه ساز زندان بهوسیله سیم بکسل آنقدر او و اعظم برازش را آوردند و بردند بهحالت الا کلنگی که بهقول یکی پاسداران گردن آنها زخمهای بسیار و پارگی شدید پیدا کرده بود و هر دو اینگونه به عهد خود با خدا و خلق وفا کردند.
مجاهد قهرمان عاطفه بهار دوست در وصیت نامه پرشورش به مادرش مینویسد:
«... من خیلی عمر کردم تنها آرزویم دیدن مسعود و پیروزی انقلاب است وقتی به من خبر حکم اعدام را دادند از خوشحالی در پوست نمیگنجیدم و بلافاصله به نماز ایستادم و فرصتی خواستم که وصیت نامهام را بنویسم... به همه بچهها سلام برسان و بگویید عاطفه به آرزویش رسیده از خدا برایم طلب بخشش کن و بر مرگم تأسف مخور».
و اینچنین عاطفه با سری پرشور و ایمانی راسخ به حقانیت مسیر به سوی معبودش پرکشید.
خواهر او نرگس بهار دوست هم در زمره شهدای همین مسیر میباشد
یک آسمان عاطفه و ۷ ستاره عاشق
آنها ۸ شیرزن بودند وقتی تفنگها بهصدا در آمدند آنها ۸ تن بودندکه سینه سپر کرده بودند ۸ تن که تا سرحد مرگ عاشق زندگی بودند ۸ تن که موقع بهخاک افتادن فریاد کشیدند: ”زنده باد آزادی“این یکی از بیشمار حماسههای نسل بیشماران است. حماسه مقاومت قهرمانانه عاطفه بهاردوست و ۷ شیرزن مجاهد خلق همزنجیرش که متأسفانه جز اسم و تاریخ شهادتشان اطلاع دیگری درباره آنها نداریم. عاطفه خود از میان مردمان غیور کرمانشاه برخاسته بود. او در سال ۱۳۵۷ در رشته فرهنگ و ادب دیپلم گرفت و در همان سال در رشته حقوق وارد دانشگاه تهران شد. ورودش بهدانشگاه، سرآغاز تغییر و تحولات بسیاری در احساس و اندیشه او و قبل از هر چیز در کسب شناخت کاملتر از شرایط نابسامان جامعه و فقر و بدبختی و مشکلات مردم بود. عاطفه در همان دانشکده حقوق با سازمان مجاهدین آشنا شد و بعد از انقلاب ضدسلطنتی برای ادامه مبارزه در مسیر آزادی مردم و رهایی میهنش وارد انجمن دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین خلق ایران شد و فعالیتهای حرفهیی خودش را شروع کرد. در بهار سال ۱۳۶۰ عاطفه بهانجمن کرمانشاه منتقل شد و مسئولیت اغلب راهپیماییها و فعالیتهای اجتماعی درکرمانشاه را بهعهده داشت. در شهریورماه همان سال عاطفه در یک درگیری با پاسداران خمینی دستگیر شد. این مجاهد مقاوم، با هوشیاری تمام موفق شد بازجوها را فریب دهد تا در مورد وی حساسیتی نداشته باشند. عاطفه با روحیه مقاوم و مصممی که در زندان داشت، همه زندانیان را تحت تأثیر خود قرار میداد. و آنها را بهسوی هر چه سرسختترکردن مواضعشان در برابر بازجویان و مزدوران تشویق میکرد. عاطفه بههمزنجیرانش یاد میداد که چگونه با بازجوها برخورد کنند و اجازه نمیدادکسی ذرهیی در برابر جلادان کوتاه بیاید. یکی از همزنجیران او در اینرابطه نوشت: «عاطفه مجاهدی با لیاقت و با هوش بود. همه زندانیان او را بسیار دوست داشتند و تحت تاثیر ویژگیهای برجسته او بودند. عاطفه همیشه بهمن میگفت آیا بهنظر تو یکروز ممکن است پیش بیاید که من مجدداً به مجاهدین وصل شوم و مبارزهام را با این رژیم جنایتکار از سربگیرم؟ او همه زندانیانی را که آزاد میشدند از قبل توجیه میکرد تا بعد از آزادی به مجاهدین وصل شوند و بهمبارزهشان ادامه دهند. عاطفه بههمراه خواهرش نرگس بهاردوست و ۵ تن دیگر از خواهران زندانی بهنامهای مرضیه جلیلی، اعظم برازشمژگانی، مرضیه اسکندری، طاهره محمدیکیا و عاطفه خزایی و با کمک زندانبانی بهنام علی بیات که تحت تأثیر مقاومت و حقانیت مجاهدین قرار گرفته بود، نقشه حمله بهرئیس زندان و فرار از زندان را طراحی میکنند. عاطفه طراح این طرح قهرمانانه توانست چهار تن از آن خواهران را از زندان فراری بدهد. پس از این حادثه مزدوران خمینی بهنقش عاطفه در اجرای این طرح پی برده و او را تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار میدهند. طرح حمله بهرئیس زندان با موفقیت اجرا نمیشود و نرگس بهاردوست بههنگام اجرای این طرح دستگیر و راهی شکنجهگاه میگردد. پس از مدتی چهار مجاهدی که موفق بهفرار شده بودند، بهعلت عدم دستیابی بهامکانی برای مخفی شدن، یکی پس از دیگری دستگیر و مجدداً بهزندان منتقل میشوند. این شش مجاهد قهرمان یکبار با اجرای فرارشان از زندان و یکبار هم با مقاومتشان در زیر شکنجه تمامی مزدوران و دژخیمان زندان و از جمله رئیس جنایتکار آن تقی خانی را درمانده میکنند و بهدیگر زندانیان درس استواری و مقاومت میدهند. سرانجام مجاهدین قهرمان مرضیه اسکندری، طاهره محمدکیا، نرگس بهاردوست و مرضیه جلیلی بههمراه علی بیات که او نیز در جریان اجرای طرح فرار مجاهدان دستگیر شده بود در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۶۱ بهجوخههای اعدام سپرده میشوند. شب قبل از اعدام نرگس، بهخواهر مجاهدش عاطفه بهاردوست اجازه میدهند که او را ملاقات کند تا بلکه بتوانند روحیه هر دو را درهم بشکنند. اما عاطفه، نرگس و دیگر خواهرانی را که قرار بود اعدام شوند به مقاومت تا آخرین لحظه فرامیخواند. در این میان بیش از همه عاطفه را زیر فشار شکنجه و بازجویی قرار میدهند و از او میخواهند که اطلاعات خودش را بدهد. عاطفه بر اثر شکنجههای مداوم، بهبیماریهای بسیاری مبتلا میشود، دندههایش میشکند و درد و رنج بسیاری را متحمل میگردد. یک سال بعد، یعنی در ۱۲ مرداد ۱۳۶۲، دژخیمان خمینی، مجاهد قهرمان عاطفه بهاردوست را پس از اعمال فشارها و شکنجههای طاقتفرسا در حالیکه بیش از هفت ماه در سلول انفرادی بهسر برده بود، بههمراه مجاهدان شهید اعظم برازش و افسانه جلالی بهطرز فجیعی بهدارمیآویزند و زجرکش میکنند. جلادان خونریز اعظم و عاطفه را بهصورت الاکلنگی توسط سیم بکسل حلقآویز میکنند بهطوریکه دور گردن هر دوی آنها تکهتکه میشود.
آری این است بهای گزافی که پیشتازان رهایی مردم ایران میپردازند.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید