زندگینامه شهید
شهناز اهل شهرستان درود از استان لرستان بود و پدرش کارگر زحمتکشی از کارخانهی سیمان. درد و سختی را از همان روزهای اول با گوشت و پوست حس کرد؛ همین هم باعث شد حس تلاطم و انقلاب در اندیشه و درونش مستمر روشن باشد. لذا سال دوم دبیرستان بود که به دلیل فعالیت های افشاگرانه و سیاسی که داشت، او را اخراج کردند. اما او که دل در گرو آزادی داشت بعد از اخراج از دبیرستان، به سایر دوستانش با همان شور و شینطت نوجوانیاش میگفت” الان تمام وقت در این مسیر کارمیکنم“. چهره صبور و آرام او به همتیمهایش امید و شور و پشتکار را تزریق میکرد. بعد از انقلاب وارد تیمهای جهاد سازندگی شد و با چند نفر از دوستان همرزمش به روستاهای محروم رفته و ضمن کمک به روستائیان محروم با بردن نشریه و اطلاعیه های سازمان، آنها را در جریان تحولات جامعه قرارمیداد. فعالیتهای چشمگیر او باعث شد تا مرتجعین به بهانه های مختلف او را از کارش اخراج کنند. از آنجا که شهناز روح پرشوری داشت بلافاصله چند تیم دانشجویی تشکیل داد و با فروش نشریه و رساندن آنها به دست مردم در خانه ها و کارگاههای قالبیبافی زنان محروم، خودش را همدرد و همصدای آنان میکرد. ”شیرزن لرستان“ لقبی بود که اهالی روی او گذاشته بودند. ۱۵ تیر ۱۳۶۰ بود که ۱۲ پاسدار اعم از مردو زن با حملهای وحشیانه، همچنین محاصره محله، شهناز را دستگیر میکنند و پدر پیر وی را مورد هتاکی و آزار قرار میدهند. شهناز به زندان بروجرد منتقل میشود. از این تاریخ سرفصل دوم زندگی اش که سراسر شکنجه و توهین است آغاز میشود این پروسه دوماهه او را بسیار آبدیده و سرحال تر از گذشته میکند. ماه اول او را ممنوع الملاقات کرده و زیر شدیدترین شکنجهها در یک سلول نمور و تاریک میبرند.شکنجههایی از قبیل کابل زدن، سوزاندن دست و صورت، گرسنگی دادن به مدت طولانی . حکم نهایی شهناز اعدام بود و خودش این را به خوبی دریافته بود. به گفته خواهران همسلولش وی را شبانه برای اعدام صدا میزنند؛ قبل از اعدام به او تجاوز کرده و در نیمه های شب همراه با سه مجاهد خلق دیگر به جوخة اعدام میبرند. دوتن از همرزمانش که بعداز شهناز در سلول او زندانی بودند می گویند در سلول تعداد زیادی شعر، جملات شهدا، گفته های برادر مسعود و... با دست روی دیوار گچی حک شده بود. از جملاتی که او روی دیوار نوشته بود: «من شهناز سعیدی امشب اعدام خواهم شد. شکنجه معنی ندارد. بچه ها مقاومت کنید. خمینی خواهد رفت وصبح پیروزی مجاهدین فرا خواهد رسید. مرگ بر خمینی زنده باد آزادی درود بر مجاهدین سرفراز و استوار به پیشواز شهادت خواهم رفت. پیش بسوی جامعه بی طبقه توحیدی» . و در زیر اسمش را که برای همیشه حک کرد. پاسداران جنایتکار درازای آزادی شهناز، پدر را تحت فشار روحی قرار داده و از وی مطالبه پول و حواله میکنند.پدرش در حالیکه پول وحواله را آماده کرده بود، وآنها در ازای آزادی شهناز به مزدوران داد، با جسد غرقه به خون دخترش مواجه شد. تاریخ ۱۵ شهریور که سالروز تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد به سالروز جاودانگی شهناز هم تبدیل شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید