زندگینامه شهید
مجاهد شهید محسن کاظمیزاده نیشابوری در سال۱۳۴۱ در مشهد به دنیا آمد، در زمان انقلاب ضدسلطنتی دانشآموز بود که همراه سایر همرزمانش در تظاهرات ضدسلطنتی در مشهد فعالیت داشت.
وی پس از قیام بهمنماه ۵۷ با آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران به جرگه هواداران سازمان پیوست، و فعالیتهای تبلیغی و افشاگرانهاش را علیه ارتجاع هار خمینی شروع کرد.
او میلیشیایی پرشور بود که در تمامی فعالیتها از جمله دفاع از ستاد مجاهدین در مشهد توسط مزدوران مرتجع خمینی نقش فعال داشت.
شهید مجاهد خلق محسن کاظمیزاده نیشابوری در شهریور سال۱۳۶۰ در مشهد به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر و راهی زندان وکیلآباد شد. ابتدا در بیدادگاه رژیم خمینی به حبس ابد محکوم شد اما بعد از مدتی حکم او به ۱۵سال زندان تبدیل گشت.
مجاهد شهید جعفر بارجی همرزم و همبندی محسن در خاطراتش از این شهید در زندان مشهد گفته است: «من محسن را از سال۶۰ در زندان وکیلآباد مشهد شناختم. او از بچههای مقاوم زندان بود.
در بهار سال۶۱ رژیم سعی در جداسازی زندانیان داشت و به همین منظور اقدام به ایجاد دو قسمت جداگانه در بند سیاسی زندان وکیلآباد مشهد کرد. زندانیان مقاوم و همینطور کسانی را که بیشتر رویشان حساس بود را به طبقهٔ ۳ و سایر زندانیان را به طبقات ۱ و ۲ منتقل کردند.
محسن در طبقه۳ جداسازی شد و بعد از چند ماه که طرح جداسازی دژخیمان به جایی نرسید، مجبور شدند که درهای طبقات را به روی هم باز کندن تا شاید از طریق مزدوران و بهاصطلاح معدود توابین فضای مقاومت زندان را بشکنند.
آنموقع من از محسن پرسیدم نظرت در مورد این طرح رژیم چیست؟ محسن با آرامش خیال جواب داد «حالا ما میتونیم عکس آن کاری را که رژیم قصدش را دارد انجام بدهیم. یعنی فضای مقاومت را بیشتر از همیشه ترویج کنیم».
محسن در یکی از نامههایش از زندان نوشت «راستی که زندان باعث رشد استعدادهای نهفته انسانی میشود…»
این شهید قهرمان در زندان روحیهاش بسیار بالا بود و در کارهای جمعی و ورزش میلیشیا که صبحها در زندان اجرا میشد شرکت میکرد.
مدتی بعد که ورزش میلیشیا توسط دژخیمان ممنوع شد و اجازه تحرک به زندانیان نمیدادند، محسن از طریق مطالعه و توصیه مطالعه کتاب به سایر همرزمانش تلاش داشت که همچنان این مجاهدین سرحال و شاداب باقی بمانند.
او و همرزمانش کتابهای سازمانی مانند تکامل، اقتصاد به زبان ساده، راه حسین و دفاعیات شهدای سازمان را مخفیانه وارد زندان کردند.
محسن به در نامه دیگری که از زندان فرستاد به این موضوع اشاره کرد و نوش ت: «بقیه روز را با خواندن روزنامه، کتب شعر، قرآن، نهجالبلاغه، تلویزیون نگاهکردن و بازی و ورزش میگذرانم… به شعر… علاقه و گرایش پیدا کردهام. شعر دیگر برایم یک سرگرمی نیست بل یک نیاز روحی و تحقیق است… در کل حدود ۵ساعت مطالعه دارم…»
در سال۶۴ رژیم بهصورت اجباری در زندان اقدام به برگزاری کلاسهای بهاصطلاح ارشادی کرد، اما این کلاسها با تحریم زندانیان مقاوم روبهرو شد.
دژخیمان برای مقابله و جلوگیری از گسترش این حرکت اعتراضی بچهها و همچنین برای ایجاد وحشت در بین زندانیان، شروع به جداسازی تحریمکنندگان کلاسها کردند.
محسن هم جزو اولین دسته از این مقاومین بود که به سلولهای قرنطینه منتقل شد و در آنجا زیر شکنجه و فشار زیاد قرار گرفت، اما هرگز روحیهٔ او نشکست و تسلیم خواسته رژیم نشد.
محسن در نامهیی از زندان خطاب به برادر مجاهدش شهید غلامحسین کاظمیزاده نیشابوری که در ۲۱خرداد سال۷۲ در یک اقدام تروریستی توسط رژیم در نوار مرزی بهشهادت رسید، انتخاب این مسیر و کنار گذاشتن علائق شخصی خود در راه نبرد برای آزادی را اینطور بیان کرده است: «…چگونه میتوان باور کرد که خواهران هوادار سازمان را به جرم پخش اعلامیه حتی در سن ۱۳ سالگی شلاق میزنند. البته به اسم حد شرعی! چگونه میتوان باور کرد که هنوز دو سال از پیروزی انقلاب نگذشته نیروهای انقلابی زیر شدیدترین فشارهای رژیم قرار گیرند؟ چگونه میتوان باور کرد که هنوز دو سال از پیروزی انقلاب شکوهمند خلقمان نگذشته شکنجههای آریامهری و قرونوسطایی به شدیدترین وجه برگردد؟ چگونه؟! و خیلی چراها و چگونههای دیگر. بدین ترتیب تو خودت میبینی که دیگر در میان این همه مصائب که هر روز ارتجاع بر انقلاب و خلق ما تحمیل میکند جایی برای احساسات شخصی نمیماند و نباید بماند»
محسن شهید در سومین نامه نامهاش نوشت: «زندگی در هر قدمش تجربهای خوابیده، ما در آغاز زندگیمان هر کدام با تجربهای بزرگ روبهرو شدیم که نقاط قوت و ضعف آنرا باید بهخوبی فهمیده، از نقاط قوتش هر چه بیشتر استفاده کنیم…این ما هستیم که سازندهٔ زندگی خوشبخت … میباشیم…نامهام را با … شعری از حمید مصدق به پایان میبرم.
«بیا، بیا برویم؛ / به آستانهٔ گلهای سرخ در صحرا/ و مهربانی را، ز قطره قطرهٔ باران/ ز نو بیآموزیم!
بیا، بیا برویم/ و مهربانی خود را به باغ عرضه کنیم، / که دشت، تشنهٔ عشق است و شهر، بیگانه».
روزتان پیروز- هر روزتان پر از خوشی و سعادت باد- محسن ۲۵ آبان۶۱
مجاهد شهید محسن کاظمیزاده در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال۵۷ در برابر هیأت مرگ خمینی در مشهد قرار گرفت، اما او که مجاهدی استوار و مقاوم که قلبش مالامال از عشق به خلق محروم و وطن اسیرش، ایران بود، در برابر هیولاهای آدمخوار هیأت مرگ هویت مجاهدی خویش را انکار نکرد، و به همین جرم همراه با سی هزار گلسرخ سربدار شد.
محسن در روز ۱۱آبان سال۶۷ خون پاکش را در راه ایمان و وفا به عهد و آرمانش نثار کرد، و جزو سی هزار گل سرخ عاشق و بیقراری شد که در جریان قتلعام توسط دژخیمان خمینی به جوخه اعدام سپرده شدند.
عاشقی بیقرار که با قدم گذاشتن در مسیر پر فراز و نشیب مبارزه برای دستیابی به آزادی خلق و میهنش، هویت مجاهدی خویش را انکار نکرد و همراه با سی هزار گلسرخ، در قتلعام گلهای مجاهد و مبارز در ۱۱مرداد ۶۷ سربهدار شد.
شعری از مجاهد شهید محسن کاظمیزاده نیشابوری :
«در اینجا یک زندان است…
در این خانه هستند، چندین آدم بیچیز
که نان خود بْبًریدند و به دیگر بخشیدند
و در این خانه هستند، کسانی که نامشان را نیز، کس نمیداند
میان این کسان در زنجیر
هستند کسانی که پذیرفتند سرب داغ و حتی دم برنیاوردند
و اما در این زندان هستند کسانی که گویند
زندان را نگهبانند
…بر سر دروازهٔ چوبین و مْهرخوردهٔ این زندان
کس نوشته است ”ایران“
آری، آری
کنون گویی ایران است بدین زندان
…در این زندان بیدیوار
به هر دیوار چندی طناب دار، آری، دار!»
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org