زندگینامه شهید
متولد ۱۳۳۳ ـ درگز
سابقه زندان: ۲سال در رژیم خمینی
فوق دیپلم تربیت بدنی
سابقه زندان: ۲سال در رژیم خمینی
فوق دیپلم تربیت بدنی
«گاه که میخرامی
بر بلندترین قلههای فرزانگی
لبریز فخر میشوم
گاه که میرزمی
لبریز عزم میشوم
و گاه که میدرخشی
سرشار عشق
و بناگاه، ستودنت را آغاز میکنم…».
بر بلندترین قلههای فرزانگی
لبریز فخر میشوم
گاه که میرزمی
لبریز عزم میشوم
و گاه که میدرخشی
سرشار عشق
و بناگاه، ستودنت را آغاز میکنم…».
هیچ حادثهای هر چند تلخ و ناگوار نمیتوانست لبخند شیرین او را از لبهایش محو کند و در نشاط و سرشاری که سعید در پیرامونش میپراکند، تأثیر بگذارد. اما در پس این چهرهٴ خندان و پرنشاط، شیرمجاهدی لبریز از عزم و خشم و کینه نسبت به دشمن ضدبشری کمین کرده و پنجه بر دیوارهای جانش میکشید. وقتی صحبت از درد و محنت و زندگی پرنکبتی که رژیم آخوندی بر مردم ایران تحمیل کرده، ناگهان آن شیر، برافروخته از خشم پردهٴ شادی را کنار میزد و میغرید که مردم ایران آخه تا کی باید این همه بدبختی رو تحمل کنند؟! «این دشمن را باید با انقلاب خواهر مریم به سنگ کوبید».
و آنجا که پای همرزمان مجاهدش به میان میآمد، سعید یکپارچه عشق و ایثار و فدا بود. نه فقط بهخاطر مسئولیتی که بهعنوان افسر بهداری مقر داشت، بلکه عشق به همرزم و اصلاً دوست داشتن با جانش آمیخته بود. در جریان حملات 6 و 7مرداد و 19فروردین مثل پروانه به دور بچههای مجروح میگشت و شب و روز و خواب و بیداری نمیشناخت.
و آنجا که پای همرزمان مجاهدش به میان میآمد، سعید یکپارچه عشق و ایثار و فدا بود. نه فقط بهخاطر مسئولیتی که بهعنوان افسر بهداری مقر داشت، بلکه عشق به همرزم و اصلاً دوست داشتن با جانش آمیخته بود. در جریان حملات 6 و 7مرداد و 19فروردین مثل پروانه به دور بچههای مجروح میگشت و شب و روز و خواب و بیداری نمیشناخت.
گوشهای از این عشق را میتوان در نامهیی که سعید بعد از اولین حمله موشکی به تاریخ ۲۷بهمن ۹۱ از اشرف خطاب به یکی از همرزمانش نوشته، خواند:
«با سلام، خبر لیبرتی را شنیدم و تصاویر آن را دیدم خیلی دلم برایتان تنگ شده بود مجاهدین همه نوع و با همه توانشان جنگ کرده بودند اما این بار تمام قوا و ایدئولوژیک در مقابل دشمن غدار ایستادند حتماً هزار حرف نگفته برایم داری میدانم در صحنه چون شیر نعره مستانه کشیدی، و گفتی دشمن ضدبشر دیگر چه فتنه و سلاحی داری باز هم امتحان کن. راستش ما در اینجا با دیدن مجروحان و بعد هم اسامی شهدا با عزم جزم و ایمان به بند س قسم خوردیم که تا پیروز ی خلق در رکاب رهبری هستیم و دمار از روزگار خمینی دودمانش میکشیم. خیلی دلم میخواست آنجا بودم و فیض در صحنه نبرد بودن را مجاهد وار میچشیدم…».
«با سلام، خبر لیبرتی را شنیدم و تصاویر آن را دیدم خیلی دلم برایتان تنگ شده بود مجاهدین همه نوع و با همه توانشان جنگ کرده بودند اما این بار تمام قوا و ایدئولوژیک در مقابل دشمن غدار ایستادند حتماً هزار حرف نگفته برایم داری میدانم در صحنه چون شیر نعره مستانه کشیدی، و گفتی دشمن ضدبشر دیگر چه فتنه و سلاحی داری باز هم امتحان کن. راستش ما در اینجا با دیدن مجروحان و بعد هم اسامی شهدا با عزم جزم و ایمان به بند س قسم خوردیم که تا پیروز ی خلق در رکاب رهبری هستیم و دمار از روزگار خمینی دودمانش میکشیم. خیلی دلم میخواست آنجا بودم و فیض در صحنه نبرد بودن را مجاهد وار میچشیدم…».
این احساس حسرت، در حالی بود که همه و خود سعید بهتر از همه میدانست که کانون اصلی خطر در اشرف است. اشرفی تنها با یکصد مجاهد در برابر خیل گرگها و کفتارهای ولیفقیه خونخوار ارتجاع، اما سعید از آنجا که مثل هر مجاهدی تا بن استخوان ایمان داشت که تنها با فداست که بنبستهای تاریخی باز میشود و تنها با خون گرم و جوشان مجاهد است که میتوان این طاعون دوران را از جامعه و تاریخ ایران زدود. با شور و شیدایی به سرنوشت سرخ خود لبیک میگفت. این شور و این معرفت در همهٴ نوشتههای سعید موج میزند. او در سال ۹۱ نوشت:
«برای آزادی باید فدای یکتاپرستانهٴ ابراهیم خلیلالله را الگو قرار داد، زیرا سایهٴ شوم [نابودی] ارتجاع را باید درهمشکست و تباهی و فساد و انحطاط را با فدای بیشکاف یکتاپرستانه کنار زد و آزادی را برای خلق به زنجیر کشیده به ارمغان برد و این مسئولیت هر مجاهد و انسان آگاه و با اختیار است».
«برای آزادی باید فدای یکتاپرستانهٴ ابراهیم خلیلالله را الگو قرار داد، زیرا سایهٴ شوم [نابودی] ارتجاع را باید درهمشکست و تباهی و فساد و انحطاط را با فدای بیشکاف یکتاپرستانه کنار زد و آزادی را برای خلق به زنجیر کشیده به ارمغان برد و این مسئولیت هر مجاهد و انسان آگاه و با اختیار است».
این شور و معرفت به همآمیخته، از فهم عمیق جایگاه مجاهدین در تاریخ ایران نشأت میگرفت و از این ایمان که آنچه در اشرف میگذرد، بخش تعیین کننده نبردی است که برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی در جریان است.
سعید در آخرین نوشتهاش در مرداد ۹۲ نقشهٴ مسیر خود را اینگونه نوشت:
«... مجاهدین خلق، پشت ابرهای تیرهٴ اختناق و زنجیر، خورشید آزادی را میبینند و من که عضوی از آنها هستم به خود میبالم، چون با آنها بودهام و دیدهام که چگونه در هر دورهای بر علیه شرایط سخت شوریدهاند و تسلیم شرایط نشدهاند…
ما در عمل لحظه به لحظه به حقیقت دیدیم به آنچه که در لیبرتی و اشرف میگذشت ایمان آوردیم که همه از کارزار سرنگونی و تغییر دوران در جمیع جهات بود و چه آزمایشی غرور انگیز بوده و هست که عبور از آنها جزو افتخارات هر مجاهد است»....
و دشمن ضدبشری با جنایت شقاوتبار خود که بیتردید مصداق بارز جنایت علیه بشریت است، با ریختن خون جوشان سعید و یاران همرزمش در کلینیک اشرف، به این حقیقت گواهی داد که آری، این نبرد، نبرد برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی و طلوع خورشید آزادی بر آسمان میهن به آخرین مرحله خود نزدیک است.
متبرک باد خونهایی که بشارتبخش رهایی مردم ایران شدند!
سعید در آخرین نوشتهاش در مرداد ۹۲ نقشهٴ مسیر خود را اینگونه نوشت:
«... مجاهدین خلق، پشت ابرهای تیرهٴ اختناق و زنجیر، خورشید آزادی را میبینند و من که عضوی از آنها هستم به خود میبالم، چون با آنها بودهام و دیدهام که چگونه در هر دورهای بر علیه شرایط سخت شوریدهاند و تسلیم شرایط نشدهاند…
ما در عمل لحظه به لحظه به حقیقت دیدیم به آنچه که در لیبرتی و اشرف میگذشت ایمان آوردیم که همه از کارزار سرنگونی و تغییر دوران در جمیع جهات بود و چه آزمایشی غرور انگیز بوده و هست که عبور از آنها جزو افتخارات هر مجاهد است»....
و دشمن ضدبشری با جنایت شقاوتبار خود که بیتردید مصداق بارز جنایت علیه بشریت است، با ریختن خون جوشان سعید و یاران همرزمش در کلینیک اشرف، به این حقیقت گواهی داد که آری، این نبرد، نبرد برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی و طلوع خورشید آزادی بر آسمان میهن به آخرین مرحله خود نزدیک است.
متبرک باد خونهایی که بشارتبخش رهایی مردم ایران شدند!
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید