728 x 90

با یاد مجاهد شهید سعید رحیمی

مجاهد شهید سعید رحیمی
مجاهد شهید سعید رحیمی

محل تولد: بهبهان
شغل: شغل آزاد
سن: 26
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 5-5-1367
محل زندان: -

زندگینامه شهید


سعید رحیمی

تاریخ تولد: ۱۳۴۰

محل تولد: بهبهان

تحصیلات: دیپلم

سابقه مبارزاتی:۱۰‌سال

زندانی سیاسی:۴سال

سعید رحیمی همزمان با تظاهرات و اعتراضات علیه دیکتاتوری شاه با سازمان مجاهدین آشنا شد. از سال‌۵۸ در شیراز شروع به فعالیت کرد، سپس به بهبهان منتقل شد.

پس از ۳۰خرداد‌۶۰ در ارتباط با بخش نظامی بهبهان قرار گرفت، در همین دوران که به‌خدمت اجباری رفته بود، یک تیم تدارکات‌رسانی برای تشکیلات بهبهان تشکیل داد و امکانات قابل توجهی را در اختیار واحدهای عملیاتی گذاشت.

 سال۶۰ دستگیر شد و تا اسفند ۶۴  بیش از ۴سال در شکنجه‌گاههای خمینی به‌سر‌برد ، سال۶۵ از کشور خارج شد و به صفوف مجاهدین در منطقه پیوست.

بعد‌ از اولین دیدارش با برادر مجاهد مسعود رجوی، که از شدت شوق به‌وجد آمده بود، در نامه‌یی نوشت: «…روز عید فطرسال ۶۶ مسعود و مریم به دیدن ما آمدند، وقتی در آن آفتاب داغ با همه بچه‌ها و تا آخرین نفر روبوسی کرد و عید را به همه‌مان تبریک گفت، ایستاد و رو به‌بچه‌ها و با حالت خاص خودش گفت: "خوشا به‌حالتان، خوشا به‌حالتان".

  من همان موقع به‌خود آمدم و احساس کردم که او با آن همه عظمت، آرزویش این است که در کنار ما و مثل ما در عملیات شرکت کند…».

با این عشق و انگیزه  سعید برای شرکت در عملیات روزشماری می‌کرد، و سرانجام در فروغ جاویدان  تا جاودانه‌ها به پیش رفت.

 

متن وصیت‌نامه مجاهد شهید سعید رحیمی:

بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران و به‌نام مسعود و مریم

الَّذينَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ ۚ وَأُولٰئِكَ هُمُ الفائِزونَ... .

من سعید رحیمی متولد تیرماه ۱۳۴۰شهرستان بهبهان به‌عنوان یکی از هزاران بیشماران رزمندگان رهایی خلق و کوچکترین آنها این سطور را به مصداق وصیتنامه با آگاهی و سلامت کامل و در حالی که سرشار از شور و شعف عملیات علیه خمینی دجال و عشق و امید به رهبری ایدئولوژیکم مسعود و مریم می‌باشم نوشته و امضاء می‌کنم.

خدای خود را با شکرگزاری تمامی نعمتهایی که تاکنون بمن ارزانی داشته و با نثار حمد و سپاس بیکران بدرگاهش برای این‌که این موهبت را نصیبم کرد تا به آرزوی دیرین خود یعنی شتافتن در صفوفم مجاهدین که همانا قرار گرفتن در صفوف محکم و بنیادین حق و توحید است نایل شوم، بیاد آورده و از آستان کبریایی‌اش طلب گذشت و مغفرت نموده و خواستارم که شایستگی ایستادن در مقام شهادت را به‌نحو احسن به‌من عطا بفرماید.

خدیا خودت گواهی و بهترین گواهی که خمینی چه بروز خلق ما و مجاهدین راه تو و میلیشیای قهرمان راه تو چه در زندان و چه قبل از آن آورده و می‌آورد. گواهی که خمینی تمامی هم و غم خود را بر این گذاشته که حرمت کلمات تو را بدرد و پاکی آنها را بیالاید. خدایا، شاهدی که دین تو را چگونه پوچ و بی‌محتوا به جهان معرفی کرده تا بخیال باطلش حتی برای دورانی کوتاه هم که شده فروغ انوار توحیدی تو را خاموش و ندای رهایی و کمال دینت را مسکوت گرداند. ولی دجال مرتجع کور خواند چون فریاد رهایی و کمال و فروغ رشد و مهر و وفا در آیین تو هیچگاه و در هیچ دورانی به خاموشی نگراییده و هر جا لازم بوده اسماعیلی و علی و حسینی خون سرخ و روشنایی بخش خود را فانوس راهت کرده و تا آخرین نفسهایشان را در محو ستم و استثمار مستبدین زمان کوشیدند و تا جان‌فشانی در این راه از پای ننشستند.

و اینک در این زمان جلادی سر برآورده که روی معاویه و یزید را سفید کرده و شریح قاضی باید در مکتبش اکابر بخواند. پس با این دیو آدمخوار و جانور خونخوار چه باید کرد؟ هیچ راهی جز نبرد رهائی‌بخش در مسلک رزمندگان ارتش آزادیبخش مجاهد خلق متصور نیست زیرا تنها این مجاهدین به‌رهبری مسعود و مریم همان منادیان رحمت و رهایی به‌عنوان تنها پیشتاز و نجات دهنده خلق ستمدیده خلق ستمدیده ایران است که به‌روشنی ستاره ناهید در آسمان تیره و بخون نشسته، درخشیدند و به امید خدا تمامی فلک خمینی و خمینی صفتان را جمله خواهند شکافت و طرحی نو در خواهند انداخت، طرحی توحیدی همراه با برابری و برادری و مهر و وفا و زیبایی، طرحی عاری از طبقات و استثمار و تبعیض.

خدایا ترا شکر می‌گویم که به من فرصت دادی در این برهه تاریخی ندای هل من... مسعود را که از مولایش حسین گرفته به همراه هزاران رزمنده جوان و پرشور، پاسخی زیبنده عنصر موحد مجاهد خلق گویم و در این راه هر جه در توش و توان دارم نثار نمایم.

چند کلامی هم با خانواده گرامیم سخن دارم:

پدر و مادرم، من در تمامی طول زندگی‌ام نتوانسته‌ام کمک شایسته‌ای به شما بنمایم و از وقتی بیاد دارم در این راه باعث ناراحتی و رنجش شما شده‌ام ولی امیدوارم مرا ببخشید و از خطاها و گناهانم درگذرید.

پدر گرامی فرزندانتان را خوب تربیت کردید به‌طوری‌که شایستگی مجاهدت در راه خدا را پیدا نمودند. این جای بسی سربلندی برای من است که این‌چنین پدری نصیبم شده و امیدوارم خواهر و برادرانم قدر آنرا بدانند «اگر چه من ندانستم» و شایستگی خدمت به شما و مجاهدت در راه خدا و خلق به رهبری مسعود و مریم را پیدا کنند.

مادر عزیزم شما را هم مانند پدر خیلی رنج دادم امیدوارم مرا ببخشید و از سر تقصیراتم بگذرید و در راه مجاهدین بیاری خدا تا آخرین لحظه زندگی و با تمام نیرو بکوشید.

مادر جان بدانید که هزاران مادر مانند شما وجود دارند که فرزندانشان در کنار من با عزمی راسخ به رهبری مسعود و مریم بر علیه خمینی دجال مبارزه می‌کنند، گروهی از آنها شهید شده و گروهی نیز شهادت را انتظار می‌کشند و تمامی فکر و ذکرشان آزادی ایران از دست دیکتاتور جماران است، پس تو هم با توسل به خدا در این راه حرکت کن و صبور باش.

از تمامی برادران و خواهرانم می‌خواهم که در این راه که همانا تنها راه سعادت و رستگاری و خیر و شرف و کرامت و زیبایی است قدم گذشته و هیچگاه از آن دست برندارند.

از تمامی اقوام و آشنایان علی‌الخصوص عموهایم می‌خواهم که همیشه جانب حق را بگیرند نه جانب باد را. چون دنیای دیگری هم هست و آنجا هر انسان را مسئول حرفها و اعمالشان می‌شمارند و از او می‌پرسند که به نسبت آگاهی که در جامعه و از شرایط تاریخی اجتماعی خودت کسب کرده‌ای چه عملی انجام داده‌ای؟ چه اقدامی کرده‌ای؟ یعنی او را مسئول می‌دانند و خدا در قرآنش گفته که از هر کس به اندازه وسعش و به اندازه آگاهی و رشدش کار می‌خواهیم و به‌همان اندازه هم مسئول خواهد شد و فکر می‌کنم آنها فردا جوابی نخواهند داشت که بدهند چون تا آنجا که می‌دانم آگاه هستند هم از خمینی و ظلمش و هم از وضعیت اجتماعی و تاریخی و غیره، پس اگر می‌دانید و آگاهید که جامعه‌یی پیشرفت نخواهد کرد مگر این‌که آزاد بوده و سیاستی مترقی داشته باشد پس حرکت کنید و تا می‌توانید در مسیر حق که همان مسیر و راه مجاهدین و رهبری مسعود و مریم است نیرو بگذارید و مطمئن باشید که در آینده پشیمان نخواهید شد.

پدر و مادر جان روز عید فطر سال۶۶ وقتی مسعود و مریم بر ما منت نهادند و به‌دیدن ما آمدند پس از دیده بوسی با آنها تمام بدنم می‌لرزید و زبانم بند آمده بود چون داشتم رهبرم مسعود را برای اولین بار و شاید آخرین بار در زندگیم لمس می‌کردم و عظمتش را از نزدیکترین فاصله با پوست و خون خود حس می‌کردم.

وقتی در آن آفتاب داغ با همه بچه‌ها و تا آخرین نفر روبوسی کرد و عید را به همه‌مان تبریک گفت ایستاد و رو به بچه‌ها و با حالتی خاص خودش گفت:

«خوشا بحالتان خوشا بحالتان» و من همآنموقع به خود آمدم و احساس کردم که وی با آن همه عظمت و جلال آرزویش این است که در کنار ما و مثل ما در عملیات شرکت کند و از این بابت باتمام وجودش فریاد می‌کرد: خوشا بحالتان خوشا بحالتان و رفت.

پدر و مادرجان او ایران را آزاد خواهد کرد، تنها او می‌تواند این کار را بکند پس هر جا و هر چه قدر می‌توانید او را یاری کنید و از حمایتش خسته نشوید، دیگر فرزندانتان را در صف او قرار دهید و آنها را تشویق کنید که آگاهانه به او بگروند زیرا تنها سعادت و رستگاری در سلک مجاهدین خلق به‌رهبری مسعود و مریم به‌دست می‌آید خدایا شایستگی شهادت در رکاب آنها را به ما ارزانی کن.

من چیزی ندارم تنها جانی ناقابل که آنرا همه به فرمان مسعود و مریم رهبران ایدئولوژیکم نهاده‌ام، مسعود و مریمی که تبلور شرف و آزادی و منادیان رحمت و رهایی برای خلق در زنجیر و خمینی زده ما می‌باشند.

خدایا شایستگی جهاد و شهادت در مسیر شرف و آزادی به رهبری مسعود و مریم عزیز را به من ارزانی کن. آمین.

مرگ بر خمینی – درود بر رجوی

مبارزه تا آزادی ایران

مبارزه و عملیات تا تحقق و فتح قله جنگ صد برابر

پیش بسوی جامعه بی‌طبقه توحیدی

سعید رحیمی ۶۶/۳/۱۰

وصیت‌نامه مجاهد شهید سعید رحیمی - 0

وصیت‌نامه مجاهد شهید سعید رحیمی - 1

وصیت‌نامه مجاهد شهید سعید رحیمی - 2

 

 

خاطرات

 

 


 

 

تصاویر یادگاری


 

مجاهد شهید سعید رحیمی

مجاهد شهید سعید رحیمی

 

تصویر مزار شهید


 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/3f59e66d-6b96-4e9d-b936-1fcf1088a61f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات