زندگینامه شهید
مجاهد شهید بیژن آریان در تهران متولدشد. دانشآموز ۱۵ساله بود که راه مجاهدین را برگزید و درپراتیکهای بخش دانشآموزی سازمان در فاز سیاسی شرکت فعال داشت. بیژن سرانجام در همین رابطه دستگیر شد و در زندان به ۱۵سال حبس محکوم شد.
او مدتی در بند ۳ واحد یک قزلحصار زندانی بود. در پاییز ۶۱ بهعلت مقاومتش به بندی که قبلاً گاودانی بود منتقل شد. بندی که در آن دژخیم داوود رحمانی ضمن اعمال انواع فشار و شکنجه به زندانیان گرسنگی میداد، مدتی بعد بیژن به همراه تعداد دیگری از زندانیان به سلولهای انفرادی زندان گوهردشت تبعید شد. لاجوردی میگفت: «شما را به سلولهای انفرادی گوهردشت میبرم تا با هم ارتباط نداشته باشید و ظرف چند هفته به التماس بیافتید». اما بیژن و سایر همرزمانش با مقاومتی جانانه به مدت دو سال نیم در سلولهای انفرادی مقاومت کردند و لاجوردی و زندانبانان را به زانو درآوردند.
آخرین بندی که بیژن زندانش را قبل از شهادت در آن گذراند، فرعی مقابل۸ درگوهردشت بود.
مجاهد دلاور بیژن آریان در عنفوان ۲۲ سالگی در تابستان سوزان ۶۷ توسط دژخیمان خمینی سربهدارشد و پیکر پاکش همراه با پیکرهای دیگر همرزمان سر موضعش توسط دژخیمان در گور جمعی به خاک سپرده شد.
منصور کشاورز پسرخاله بیژن نیز جزو شهدای قتلعام میباشد.
خاطرات
مجاهد خلق مسعود ابویی که مدتی با بیژن هم بند بوده در خاطراتش از این مجاهد دلیر چنین یاد میکند:
در بند ۳ واحد یک قزلحصار با بیژن همبند بودیم. وی سپس به بند گاودانی و بعد هم به گوهردشت منتقل شد. بیژن بسیار محجوب و سر به زیر بود. همیشه در نهایت تربیت و احترام با دیگران برخورد میکرد. هیچ ادعایی نداشت و بر عکس خودش را پایینترین میدانست. در بند به همراه جمع در برابر بریدهها موضع مهاجم داشت و آنها را بایکوت کرده بود. در مراسم عاشورای حسینی سال۱۳۶۱ در بند ۳ واحد یک شرکت کرد که رژیم از آن خیلی سوخته بود. به همین دلیل دژخیم داوود رحمانی پس از بازگشت از سفر حج به تصفیه بندها روی آورد و بیژن نیز یکی از کسانی بود که آن شب با کتک فراوان به اتاق مسجد و سپس به گاودانی منتقل شد. در گاودانی یک بار یکی از بچهها که طعم تلخ فقر را بسیار چشیده بود به او گفت تو که خانواده مرفهی داشتی چرا به مبارزه روی آوردی؟ مبارزه مال ما فقیر بیچارهها است. بیژن در حالی که از شدت خجالت سرخ شده بود پاسخ داد خواستم در راه رهایی طبقه شما مبارزه کنم و آزادی حق همه مردم ما است.
وقتی به گوهردشت منتقل شد پدرش در اولین ملاقات به او گفت من رفتم تلاش کردم که در حکمت تخفیف بگیرم و آزاد شوی اما تو رفتی شلوغ کردی و به این زندان منتقل شدی. بیژن در پاسخ با لبخند رضایت آمیز از کار خودش پاسخ داد و از راه مقاومت و مسیر درست در برابر دژخیمان دفاع کرد.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید