زندگینامه شهید
مجاهد قهرمان شهید رضا یوسفی در سال۱۳۳۹ در یکی از روستاهای اطراف بوئین زهرا در یک خانواده نه نفر تهیدست بدنیا آمد. در سال۴۲ در زلزلهی بوئین زهرا شش خواهر و برادرش را از دست داد و تنها خواهرش نیز فلج شد.
پس از آن خانواده چهار نفری رضا آواره شهرهای مرکزی شدند و پس از مدتی در ”یافت آباد کرج“ در یک خانه دو اتاقه ساکن شدند.
رضا دوران تحصیل خود را با مشقت زیادی پشت سرگذاشت و در حالی که درس میخواند، مجبور بود کار نیز بکند تا بتواند قسمتی از مخارج خانه را به عهده بگیرد، چرا که در کرج پدرش توانسته بود مستخدم یک کارخانه شود و حقوقش کفاف خرج خانواده را نمیداد.
در اوایل انقلاب ضدسلطنتی رضا با خشموکین انقلابی و در تلاشی پیگیر در جهت مبارزه با رژیم ضدمردمی شاه فعالیت میکرد.
بعد از انقلاب رضا به مسیری گام نهاد که شایستگی آن را داشت، چرا که قبل از انقلاب با سازمان و شهدا و بنیانگذاران والامقام آن آشنا شده بود، و دریافته بود که خون این افراد اکنون در رگ های رهروان آنها و در رأس همه برادران مجاهد مسعود و موسی میجوشد.
وی بارها میگفت که بعد از اولین سخنرانی برادر مسعود در دانشگاه دیدم که کلمات وی بیان دردها و رنجهای مردم است.
رضا که سازمان را تبلور آرمانهای انقلابی و توحیدی در یافته بود، از ابتدای تأسیس جنبش ملی مجاهدین در کرج، به آن روی آورد و تحت نظارت مجاهد شهید مرتضی امامی آشناییاش با سازمان بیشتر شد.
در اواخر سال۵۸ به توصیه مرتضی برادر به استخدام کمیته مرکزی خمینی در تهران در آمد و از این زمان به بعد زندگی جدیدی را بهعنوان پیشرزم آغاز نمود.
رضا از این تاریخ مجبور بود با اتخاذ موضعی مجازی به آنچه که برای آن عشق میورزید در ظاهر مخالفت کند و... . طوری که نزد بعضی از فامیل بهخاطر قبول شغل پاسداری مطرود شد و تمامی دوستانش بهتزده از دورش پراکنده شدند و...
علاوه بر این رضا مجبور بود که در محیط کارش علاوه بر تمام نقشی که بازی میکند، ناظر کلیه قضاوتها و جنایتها، ددمنشیها و... . کارهای ضدانقلابی و ضدمردمی و خلاق اخلاق پاسداران بهاصطلاح اسلام خمینی باشد.
پاسدارانی که در زمان شاه از لمپنها و قمهکشها و جانیها بودند و اینک تحت حمایت قانون خمینی نگهبانان اسلام معرفی میشدند!
رضا از تمامی اینها کوله باری سنگین از خشموکین نسبت به ارتجاع جمعآوری کرده بود.
زمانی که در پاییز سال۵۹ در کمیته مرکز بهوسیله میخ پای یکی از خواهرا ن میلیشیا را سوراخ کرده بودند، رضا آنچنان برآشفته بود که قصد داشت هم آنجا آن پاسدار جانی ر ا به سزای اعمالش برساند.
او بارها و بارها میگفت: ”بالاخره کی سازمان به من اجازه میدهد تا دمار از روزگار این جانیان که اینچنین با خواهران و برادرانمان هنگام دستگیری و پس از آن رفتار میکنند در بیاوریم من که دیگر طاقتم سر آمد».
اما او با خضوع و خشوع انقلابی تسلیم نظرات سازمان شد، و همواره دغدغه داشت نکند آنطور که باید و شاید وظایفش را انجام ندهد.
این را بارها و بارها مطرح میکرد و اساساً وقتی یکبار علت غمگین بودنش از وی سؤال شد جواب داد: ”آخر من نمیدانم آیا وظایفم را درست انجام میدهم یا خیر؟ یا وقتی کاری به من واگذار میکنید و من در عمل بنابه دلایلی موفق به انجام آن نمیشوم فکر میکنم، علتش ناشی از خودم است و تعللی که میکنم و... “ .
در حالی که از نظر تشکیلات، رضا نه تنها در کارها یش کوتاهی نمیکرد بلکه تا مرز جانفشانی هم میرفت که رفت.
آری این خصیصههای انقلابی و متواضعانه رضا در مقابل تشکیلات بود، چنانچه وقتی در نوروز ۵۹ عیدی خود را دریافت کرده بود.
بهرغم تمام اصرارهای سازمانی مبنی بر اینکه پول را صرف خانواده، مادر و خواهر فلجش نماید، اما او برافروخته و قاطعانه آنرا رد کرد و گفت: مگر زنان دیگر که شوهر و فرزندشان در دستگاه خمینی کار نمیکند چهکار میکنند.
آنها نیز همانند بقیه مادران و خواهرانی که تحت سلطه خمینی نه تنها وضعشان بهتر نشده بلکه بدتر گشته است، و باید اینرا حس کنند و مبادا این را به حساب خمینی دجال گذارند».
رضا بهوضوح میدید که در کنار درندهخوییها و جنایات رژیم، خمینی نیز مانند شاه که بیشترین حقوق و مزایا را به سر سپردگانش میداد، او نیز بیشترین حقوق و پاداش ر ا به پاسداران و پیروان خود میدهد.
از خصوصیات دیگر رضا عشق و علاقه و صف ناشدنیاش به برادر مسعود بود، وقتی مصاحبهها و یا مطالبی از برادر مسعود را در مجاهد میدید، اولین کارش مطالعه و بهخاطر سپردن آن بود.
رضا در طول زندگی تشکیلاتیش زیباترین ارزشهای انسانی را خلق کرد، او واقعاً احساس مسئولیت یک مجاهد را در مقابل خلق و انقلاب داشت، و با آن که سنی از عمرش نمیگذشت اما بار احساس مسئولیت شکستهاش کرده بود و قیافهاش بیشتر از سنش را نشان میداد.
رضا در یکی از روزهای شهریورماه توسط یکی از خائنین شناسایی شد و به دژخیمان خمینی معرفی گردید و از اینروز به بعد رضا قهرمانانه در زندان زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و لیکن لب از لب نگشود.
سرانجام به دستور خمینی خونآشام به جوخه اعدام سپرده شد، و به کاروان شهدای مجاهد خلق پیوست.
او با نثار خون خود چراغی فراراه مسیر تکامل و نجات خلقش بر افروخت، رضا نیز جزو هزاران شهید مجاهدی است که پس از اعدام نه تنها نامش جزء لیست اعدام شدگان نیامده بلکه محل دفن او را نیز تا مدتها نشان خانوادهاش ندادند.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org