«... ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا، ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار
پروردگارا ما همانا شنیدیم منادی ندا در داد که به پروردگار تکامل بخش خویش ایمان بیاورید. پس از روی اختیار و آگاهی ایمان آوردیم. پروردگارا در مسیر مبارزه و در راه تکامل خطاها و لغزشهای ما را ببخش و خصلتها و گرایشهای طبقاتی را از ما دور گردان و ما را تا پایان عمر در کنار نیکترین پویندگان راهت قرارده.
در حاکمیت خمینی جز مرگ و نیستی، جز تباهی و ویرانی، جز انحطاط فکر و اخلاقی و به هدر رفتن استعدادها چیزی نو متصور نیست. پس چه باید کرد؟
آیا باید نشست و شاهد تباهی خود و دیگران شد؟ یا مرعوب این فضای خمینی زده گشت؟ یا به خلق و سرنوشت او پشت کرد و به صفوف عناصر سست عنصر که برای حفظ زندگی ننگین خویش به همدستی با خمینی، این مظهر ریا و تزویر و تباهی پرداخت؟ یا باید مجاهد گونه زیست و مجاهد گونه مرگ سرخ را پذیرا گشت و زندگی خویش را در راه خلق و خالق فدا کرد و جامعه صلح و سلام را نوید داد... پس من به یاد شهیدان و به یاد شکنجهشدگان و به یاد رنج و درد خلق محروم اینک سلاح برگرفتهام و با نام خدا و خلق قهرمان ایران برسینه خصم شلیک خواهم کرد...»
آنچه ذکر شده بخشی از وصیت نامه مجاهد شهید نسرین براتی است.
نسرین اهل تهران و معلمی آگاه بود که پیش از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی با مجاهدین آشنا شد. در فاز سیاسی با انجمن محلات یاخچیآباد کار میکرد. از آذر سال ۶۰ به زندگی مخفی رویآورد و در آبان ۶۶ خودش را به منطقه مرزی رساند و به ارتش آزادیبخش پیوست.
او همانطور که به زیبایی خودش گفته بود «مجاهد گونه زیست و مجاهد گونه مرگ سرخ» را در بالابلندترین فراز زندگیاش در حماسه کبیر فروغ جاویدان پذیرا شد.
نام و یادش سرخ و جاویدان تا طلوع خجستهٔ آزادی در ایران