زندگینامه شهید
موعود غفوری متولد خرداد ۱۳۴۸ در سال۱۳۷۰ در جریان سفر نماینده صلیبسرخ به تهران در مقابل دفتر سازمان ملل توسط وزارت اطلاعات آخوندها دستگیر و بعد از سه الی چهار ماه شهادت او را به پدرش اطلاع دادند و در مراجعه پدر به زندان با ابراز بیاطلاعی نه جسدی دادند و نه محل دفن او را گفتند.
موعود با دیدن نابرابریهای جامعهیی که در آن زندگی میکرد، نسبت به خمینی و رژیمش از همان دوران نوجوانی کینهای انقلابی به دل داشت، در فاز سیاسی که دانشآموز دوره راهنمایی بود و حدود ۱۱سال سن داشت به تشکیلات نوپایی که برای نوجوانان تشکیل شده بود و مجاهد شهید سامان دارابی مسئول آن قسمت بود سازماندهی شد و فعالیت میکرد، در سال۶۶ برای پیوستن به صفوف رزمندگان مجاهد و نبرد با رژیم جنایتکار ولایت فقیه اقدام به خروج از کشور کرد که در شهر مرزی ماکو دستگیر شد و تاسال۷۰ مدت ۴سال در زندان بود.
بعد از آزادی از زندان که همچنان رویای آزادی را در سر داشت بهدنبال وصل به سازمان بود و نهایتاً توانست در پاییز سال۷۰ از کشور خارج و در ترکیه به سازمان وصل شود، بعد از مدت کوتاهی بهعنوان پیک سازمان به داخل رفت و در جریان سفر نماینده صلیبسرخ در ۴بهمن ۱۳۷۰ در تظاهراتی که قرار بود از طرف خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی و در جلوی ساختمان صلیبسرخ در خیابان تخت طاووس (مطهری) برگزار شود در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران در تور گسترده وزارت اطلاعات دستگیر شد، خبر دستگیری او را به خانوادهاش ندادند و تا چند ماه خبری از او نبود. نهایتاً در شب عید نوروز ۱۳۷۱ تلفنی خبر دستگیری و شهادت او را به پدرش در شهرستان بروجرد دادند، بعد از مراجعه پدر به تهران در آنجا ابراز بیاطلاعی کردند و نه جسد و نه محل خاکسپاری او را نگفتند و کماکان محل خاکسپاری او نامعلوم است
موعود که همیشه آرزوی آزادی خلق و برقراری حاکمیت مردمی و دمکراسی برای مردمی را داشت که از نزدیک شاهد دست و پا زدن آنها در گرداب فقر و تنگدستی بود و دوتن از داییها، دختر عمه و تعداد زیادی از دوستانش بهدست حاکمیت جنایتکار ولایت فقیه بشهادت رسیده بودند.
اصلیترین رویای این مجاهد والا سرنگونی این نظام جنایتکار و برقراری آزادی در میهن بود و در این راستا از هیچ تلاشی برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه کوتاهی نکرد.
بعد از دستگیری، بازجوها که از او کینهای حیوانی بدل داشتند او را وحشیانه زیر شکنجه بردند و بهگفته یکی از شاهدان مجاهد شهید علیرضا طاهرلو که در ۱۹فروردین در جریان حمله ایادی مالکی به اشرف بشهادت رسید و در دادستانی تهران او را دیده بود میگفت موعود را در حالی دیدم که بهدلیل شکنجههای زیاد پاهایش پانسمان شده و روی ویلچیر بود.
هرگز فراموش نمیکنم آخرین دیداری که باهم داشتیم در حالیکه او را در آغوش کشیده بودم و اشک در چشمانش حلقه زده بود، باهم قرار گذاشتیم که بهزودی همدیگه رو میبینیم و ساعتهایمان را بهعنوان یادگار باهم عوض کردیم و قرآن کوچکی که همیشه بعد از نمازهایش میخواند را بهعنوان یادگار بمن داد.
هنوز بعد از گذشتن سالیانی بس طولانی هر موقع بهیاد موعود میافتم و یا از او حرف میزنم بغض گلویم را میفشارد و اشک در چشمانم حلقه میزند، هرجا فرصتی بوده برای دوستانم از او گفتهام. همیشه دلم میخواست همه او را بشناسند و بدانند او که ستارهای بود از هزاران ستاره در خون تپیده با آرزوی آزادی و رهایی خلقی محروم خود را ققنوسوار به آتشها سپرد و در ظلمانیترین شبهای این میهن درخشید و رسم وفاداری و پایداری را در دل من و هر که او را دید و شناخت کاشت.
موعود بعد از برگشت از ترکیه و دیدن نوارهای انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین و صحبتهای خواهر مریم و برادر مسعود به گلولهای آتشین و سراپا عشق و شور و انرژی تبدیل شده بود و شعارش این بود میتوان و باید و همه چیز یا هیچ چیز با الهام از سخنان برادر مسعود که گفته بودم مجاهد یا همه چیزش را راه رهایی خلق نثار میکند.
موعود صدای بسیار زیبا و دلنشینی داشت و بعد از آزادی از زندان همینکه خبرش به مردم کوچه و بازار و خیابان محل سکونت آنها رسید همه جلوی خانه آنها جمع شدند و به استقبال او آمدند. موعود بهمحض رسیدن به خانه در جلوی همه کسانی که آنجا آمده بودند رفت و جلوی عکس دایی شهیدش حمیدرضا معصومی که در جریان قتلعام ۶۷ سربهدار شده بود زانو زد و عکس او را بوسید و با این کارش به همه نشان داد که همچنان بر عهد و پیمانش و ادامه مسیر شهدا ثابت و پابرجاست.
خاطرات
تصاویر یادگاری
مجاهد شهید موعود غفوری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org