728 x 90

با یاد مجاهد شهید ابراهیم جهانبخش

ابراهیم جهانبخش
ابراهیم جهانبخش

محل تولد: بهبهان
شغل:
سن: 31
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: بهبهان
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: -

زندگینامه شهید


ابراهیم متولد ۱۳۳۶ در بهبهان (استان خوزستان) بود. ۷سال بیشتر نداشت که پدرش را در یک تصادف رانندگی از دست داد. وی از همان دوران کودکی درخانه و خانواده و مدرسه و شهرش با فقر و درد و رنج مردم محروم آشنا شد.

ویژگیهای بارز مردمی و خلق و خوی گرم، مهربان و صمیمی به‌خصوص نسبت به مردم فقیر و محروم او را محبوب همه دوستان و آشنایانش کرده بود. بارها وقتی در معرض فقر و محرومیت و بی‌عدالتی در محیط مدرسه و کوچه و یا در بین فامیل و آشنا، قرار می‌گرفت از مردم و حق و حقوق آنان، نترس و بی‌پروا دفاع می‌کرد و هرکجا که بی‌عدالتی بود، ابراهیم همواره در سمت مردم محروم جای داشت.

 

ابراهیم از اواسط سال۱۳۵۶ از طریق دفاعیات بنیانگذاران مجاهدین (سعید محسن و ...) در بیدادگاههای شاه در معرض آشنایی با مجاهدین قرار گرفت. به‌زودی خواسته‌هایش را که آزادی و رفع فقر و ستم از مردم محروم بود در راه و آرمان مجاهدین دید. او در همان ایام با شعف و شوق زیادی از مجاهدین زندانی دربند تعریف می‌کرد و در حالی که امیدوار به آزادی آنان از زندانهای شاه و آشنایی بیشتر با راه و آرمان آنان و برپایی یک حکومت مردمی بود، می‌گفت کسانی در زندانهای شاه هستند که خیلی مجاهد و قهرمانند و ما آنها را هنوز نمی‌شناسیم. بلافاصله چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، وی با مجاهدین بیشتر آشنا شد و شیفته راه و آرمان آنان به‌خصوص برادر مجاهد مسعود رجوی شد. او براستی به برادر مسعود عشق می‌ورزید.

او از زمانی که برادر مسعود را شناخت، براستی ساعتها و ساعتها می‌توانست از راه و آرمان و تمامی خط وخطوط سازمان دفاع کند و از اینکار خسته نمی‌شد. او براستی عاشق ”مسعود” بود، . عشقی که در تمام مدت هواداری، فعالیت، زندان و سختیهای آن و سرانجام شهادتش، با او عجین بود و البته وقتی در سال۶۴ پیام انقلاب ایدئولوژیک خواهر مریم را شنید، سریع و از راه دور در زندان به‌طرزشگفت‌انگیزی، این عشق را در ”مریم رهایی“متجلی دید و به آن ایمان آورد.

 

ابراهیم قهرمان در سیاهچالهای خمینی نیز به وقوع انقلاب ایدئولوژیک پی برده بود و به آن ایمان داشت. وی در جریان ملاقاتی که با خانواده‌اش در سال ۶۴ داشت به آنها گفت:  ”تبریک، تبریک، با تمام وجودم به مسعود و مریم تبریک میگم (و چند بار این جمله را تکرار کرد)، این مجاهد قهرمان از طریق رادیوی کوچکی که در زندان گیر آورده بودند از طریق رادیو مجاهد همه نکات انقلاب ایدئولوژیک را شنیده بود. 

 

صفا، صمیمیت، خلوص و پاکی او در بین دوستان و همسنگرانش زبان‌زد بود، هیچ وقت دوست نداشت کاری را که برای کسی کرده، به‌رخ بکشد و بیشتر دوست داشت در نهان و بدون این‌که کسی بداند به دیگران کمک کند.

ابراهیم از ویژگیهای انسانی متعالی برخوردار بود. همیشه به حرف دیگران بصورت کامل گویش می‌کرد و بعد نظر می‌داد. هیچگاه وسط حرف کسی وارد نمی‌شد و ...

 

ابراهیم در مهر ماه ۱۳۶۰ در یکی از خیابانهای تهران توسط گشتیهای مزدور سپاه دستگیر و به زندان اوین منتقل شد بعد ازحدود یک ماه به بهبهان منتقل شد و در محاکمه به ۵سال زندان محکوم شد. در سال۶۳ بعد از گذراندن ۳سال از دوران محکومیت مشمول تجدید حکم دادگاه قرار گرفت و حکمش به ۳سال زندان کاهش پیدا کرد ولی دژخیمان زندان او را آزاد نمی‌کردند تا این‌که بعد از پیگیریهای مستمرخانواده، یک‌سال بعد در آبان ۶۴ آزاد شد. وقتی از در زندان بیرون می‌آمد، رئیس دژخیم زندان به او گفت: تو دوباره به اینجا برمی گردی.

بعد از ۴ماه در اسفند۶۴ برای بار دوم دستگیر و به زیرشکنجه و بازجویی رفت. وی طی این ۴ماه به همراه سایر همرزمانش هسته مقاومتی  تشکیل داده به سازمان وصل شده و فعالیت می‌کرد. مزدوران از طریق لو رفتن ارتباط تلفنی او با سرپل سازمان وی را دوباره دستگیر کردند. 

این بار که رژیم و پاسداران جنایتکارش به یقین رسیدند که با مجاهد مقاومی طرف هستند به‌شدت او و اعضای هسته‌ مقاومت را زیرشکنجه بردند. وی  حدود ۱۱ماه در سلولهای بسیار تنگ انفرادی اسیر بود. سلولها انفرادی در گرمای بالای ۵۰درجه بهبهان بدون هیچ وسیله خنک کننده خودش یک شکنجه گاه بود. اما این مجاهد گرانقدر در تمام این مدت در برابر شکنجه‌گران مقاومت کرد.

 

از اواسط سال۶۷ اجازه ملاقات با خانواده به او داده نمی‌شد و به خانواده‌هایی که برای اطلاع از وضعیت فرزندانشان به در زندان و دادسرا و... . مراجعه می‌کردند جواب نمی‌دادند تا این‌که بعد از سه ماه مراجعه مستمر و پیگیری خانواده‌ها سرانجام در آبان ۶۷ به آنان گفته شد که او به همراه ۷ یا ۸نفر دیگر از زندانیان مجاهد اعدام شده و محل دفن او در روستایی به‌نام ”چاه بو علی“ است.

به این ترتیب ابراهیم پس از ۷سال عبور از ابتلائات و سختیهای زندان، به همراه یاران و همرزمانش ”ابراهیم وار“در آتش نمرود زمان، خمینی ضدبشر گذراند، ولی پاک و سرفراز به جاودانه‌فروغ ها پیوست.

سایرمجاهدان اسیری که در جریان قتل‌عام ۶۷ از شهر بهبهان به‌شهادت رسیده‌اند عبارتند از: مجاهدین شهید: مجید سروری، مجید آقایی، محسن محسنی، سیدمحمدفاطمی، رضا مرشد زاده (کارون اهواز)، ایرج محمدی (اوین)، اردشیر کلانتری گوهردشت)، منوچهر حسینی پور، عبدالرسول شادیان، عبدالصاحب اکبریان

این مجاهدین شهید هیچ‌یک حکم اعدام نداشته و همگی در بیدادگاههای رژیم به حبس های زیر ۱۰ یا ۱۵سال محکوم شده بودند.

پس از گذشت ۳دهه از آن جنایت هولناک همچنان دژخیمان از گذاردن سنگ مزار برای این شهیدان جلوگیری می‌کنند. اما یاد و خاطره آن شهدای مقاوم در ضمیر همه مردم ایران می‌جوشد و قیامهای جدیدی را برای برکندن ریشه ظلم و استبداد نوید می‌دهد. 

 

 

خاطرات


خاطره‌ای که توسط مجاهد صدیق محمد حسن (عطا) موذن از مقاومتهای زندان او نقل شده است:

یکی از ویژگیهای ابراهیم، امید به آینده بود و این‌که هیچگاه مقهور سختیها و شرایط طاقت‌فرسای زندان و به زبان امروز تعادل‌قوا نمی‌شد و این ویژگی در شعری که خودش در زندان سروده هم مشهود است. این ترانه سرود توسط ابراهیم به‌صورت نیمه تمام سروده شده و هنگام آزادی‌ام از زندان به من داد که انرا تکمیل کرده به سازمان برسانم. شعر بر وزن ترانه نیمه شبان... خانم مرضیه است.

خلق دلیر برخیز، در ره خلق بستیز، تا که رهایی را بازآری

...

دشمن دون بشنو، هر چه مجاهد را، بر سردارآری، در ره او صدها برخیزند

وه که شورانگیز، با طرب و شادی، ره به سرِ دار را می‌پویند

...

یک بار در سال۶۴ وقتی قرار بود ابراهیم آزاد شود یکی دو روز قبل از آن به سراغم آمد و پرسید اگر کاری داری که من بیرون می‌توانم انجام دهم یا هر موضوع دیگری بمن بگو. من گفتم کار خاصی ندارم و شعر معروف ”گون از نسیم پرسید هوس سفر نداری ز غبار این بیابان... . . را تا آخر خواندم و روی این جمله که ”چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه‌ها به باران، برسان سلام ما را“ تأکید کردم.

ابراهیم ابتدا بغض گلویش را گرفت و بعد از لحظاتی که به خودش مسلط شد گفت: مطمئن باش و البته این رژیم زیاد دوام نمی‌آورد و به‌زودی تو هم خواهی آمد.

ولی چنین مقدر بود که ابراهیم مجدداً دستگیر شود و این بار من در حال آزاد شدن بودم و چقدر سخت بود که همان سناریو تکرار شود به‌هرحال با سختی سراغ او رفتم و همان سؤالی را که بیش از دو سال قبل از من کرده بود از او پرسیدم، او با لبخند در حالی که تأکید می‌کرد از تجربه ما استفاده کن و زیاد روی آن اصرار کرد گفت:

چو از این کویر وحشت بسلامتی گذشتی

به شکوفه‌ها به باران برسان سلام ما را.

 

-خاطرات یکی از بستگان شهید در ملاقات با او: «در سال۶۴ و بعد از جریان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در ملاقاتی که در یک جمع خانوادگی با ابراهیم داشتیم، او سرشارتر از همیشه و در حالی که بهترین لباسش را پوشیده به ملاقات ما آمد.

وی در حالی که شور و شوق زیادی در چشمان و چهره داشت به‌محض دیدن ما با خوشحالی گفت: «تبریک، تبریک، باتمام وجودم به مسعود و مریم تبریک می‌گویم، هزاران بار تبریک و به‌طور خاص به تو و تو! (خطاب به من و خواهرم) من از او پرسیدم مگر شما هم می‌دانید؟ باخنده معنی‌داری گفت: ”اختیاردارید“ .

بعدمعلوم شد با سایر زندانیان رادیو کوچکی در زندان گیر آورده و تمامی صحبت‌های خواهر مریم و مباحثی که آنزمان از رادیو صدای مجاهد در مورد انقلاب ایدئولوژیک پخش می‌شد را گوش داده بودند.

من که خودم سالهای بعد در معرض انقلاب ایدئولوژیک قرار گرفتم همواره وقتی این ملاقات به یادم می‌آمد، به درک عمیق او از انقلاب آن هم در اعماق زندان خمینی که ناشی از وصل بی‌شائبه او به رهبری و آرمانش بود، غبطه می‌خوردم و در دلم او و سایر همرزمانش را تحسین می‌کردم».

یکی دیگر از بستگانش در خاطره دیگری از ملاقات با ابراهیم در سال۱۳۶۵ می‌گوید: «مدتی به ابراهیم ملاقات نمی‌دانند وقتی بعد از بارها پیگیری خانواده در بهمن‌ماه ۶۵ ملاقات به وی دادند، همراه با مادر و سایر اعضای خانواه به ملاقات او رفتیم، من از قیافه تکیده و بسیار لاغر و رنجور و صورت رنگ پریده او جا خوردم.

اما مانند همیشه در پشت این قیافه رنجور و رنگ پریده با دنیایی ازعشق و امید به حقانیت و ایمان به راه و آرمان مجاهدین و عزم جزم و مصمم برای پایداری تا به آخر دیده می‌شد.

عزمی که نشانگر عبور او از ابتلائات و آزمایشات سخت زندان بود و در فاصله کوتاه ۱۰دقیقه‌ای ملاقات با سرعت آیاتی از قرآن را از سوره روم می‌خواند و برایمان ترجمه می‌کرد. فاصبر اٍنًّ وعدالله حق ولایستخفنک الذین لایوقنون/پس صبر کن بدرستی که وعده خدا حق است و مبادا کسانی که یقین و ایمان ندارند تو را به خفت و سبکی بکشانند

او مادر و همه ما را که نگران وضعیت او بودیم با خواندن آیات قرآن روحیه می‌داد تا در برابر آزار و اذیت پاسداران و دژخیمان صبر و مقاومت پیشکه کنیم».

تصاویر یادگاری


-ابراهیم

 

تصویر مزار شهید


لینک مزار شهید در چاه بوعلی در بهبهان

 

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e0494057-7dc2-4579-98b8-89337d850465"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات