زندگینامه شهید
شاه شیخان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
«من سیاوش نظامالملکی در کمال آگاهی این راه را انتخاب میکنم و قیمت آن را هم هر چه باشد خواهم داد... بهخوبی دریافتهام که راه و رسم مجاهدت «کس نخارد» است و ما سرنوشت خودمان را غیر از خدا به هیچ قدرت دیگری نخواهیم داد. هیهات مناالذله، امیدوارم خداوند این شایستگی را به من بدهد که یکی از فدیههای برادر مسعود برای محقق کردن این هدف باشم. عسی أن یبعثک ربّک مقاماً مّحموداً ـ زود است که خداوند ترا به مقام محمود خویش برگزیند»
سیاوش نظامالملکی در دیماه۶۰ در شهر رشت بدنیا آمد. بعد از یک سال به همراه پدر و مادرمجاهدش به خارج اعزام و پس از مدتی به همراه خانوادهاش به منطقه آمد. با شروع جنگ خلیج فارس در زمستان سال ۶۹ همچون تمامی کودکان مجاهدین برای محفوظ ماندن از بمبارانهای سخت و سنگین عراق، به خارج فرستاده شدند. سیاوش نیز به سوئد منتقل شد تا تحصیلات خود را در آنجا ادامه دهد.
سیاوش در این دوران با انجمن هواداران مجاهدین در سوئد رابطه داشت و در همه آکسیونها و تظاهرات شرکت میکرد. او در همین دوران با وجود سن کم بسیاری از مشکلات کاری را شخصاً حل کرده و مسؤلیتهای محوله را پیش میبرد. این همه ناشی از یک جوشش درونی، انگیزش او از شهادت مادر مجاهدش نسرین پارسیان و برخاسته از باور یقینی او به راه و فرجام آن بود که انگیزش بالایی در او بهوجود میآورد، تا آنجا که تصمیم گرفت به هر قیمت خودش را به منطقه مرزی رسانده و به ارتش آزادیبخش بپیوندد.
بالاخره سیاوش به آروزیش رسید و وارد قرارگاه بیقراران در اشرف شد و فصل جدیدی در زندگی مبارزاتی او رقم خورد.
ارتش آزادی، اشرف و جمع پرصلابت مجاهدین، ظرفی بود برای سیاوش تا همه ظرفیت مجاهدی خود را به ظهور برساند. گرچه مسئولیت پذیری، دلسوزی و توانمندی بالای او در پیشبرد کار چشمگیر بود ولی بیش از آن، ارزشی که سیاوش خلق میکرد در پیوندها و رابطههای قلبی او با خانواده بزرگ مجاهدین بود. جایی که او در آن دیده به دنیا گشوده بود.
سیاوش در دوران پایداری پرشکوه ۷ساله نیز کیفیت متفاوتی از توان فکری و جسمی از خود بارز کرد که سقف جدیدی از آموزش پذیری و پیشبرد و اثبات تعهدات بود. بهطوریکه همزمان با شرکت در کلاسهای آموزشی بهعنوان مربی آموزش زبان عربی و مربی کامپیوتر به انتقال تجارب و آخرین دستآوردها به سایر همرزمانش پرداخت.
برای سیاوش همچنانکه برای همه یاران او بسیار روشن بود که این توانمندیها، سرچشمه و منشأیی متفاوت دارد. نوشتهها و یادداشتهای شخصی سیاوش گویای درک والای او از رمز و راز حیات مجاهدی است. بینشی از جهان که بر رابطه او را با مردمش، با سازمان و رهبریش و بالاخره با تکتک رزم آوران اشرف تأثیر تعیینکننده میگذاشت. و سیاوش اینچنین خود را در پیوند با همه هستی و سهیم در آن مییافت. او در کنار زیستنی مجاهدگونه در اشرف، خود را در کنار قیام جوانان در ایران میدید و بارها تکرار میکرد: تا اشرف هست، قیام مردم ادامه دارد و هیچکس را یارای جلو گرفتن از رویش و جوشش این خیزش نیست.
سیاوش طی حیات طیّبه و زندگانی منزّه خویش به خوبی قدر اشرف و ”مقام محمود“ آن را شناخت و سرو جان در مقام دفاع از این تنها ارزش راستین مردم ایران گذاشت.
روز سهشنبه ۶مرداد در مقابله با تهاجم مزدورانی که قصد انهدام اشرف را داشتند سیاوش نیز به مقام محمود خود رسید.
سیاوش نظامالملکی در اولین ساعتهای عصر، در حالیکه مقابل مزدوران عراقی رژیم سد استواری بسته، جانانه ایستاده بود و فریاد هیهات مناالذله سر میداد، ضربه وحشیانه نیمه انسانهای مزدور سر او را هدف گرفته خون پاکش بر زمین ریخت و ساعتهایی بعد به جاودانه فروغها پیوست.
در باور اسطورههای این مرز بوم ثبت است که خون سیاوش هرگز نخواهد خفت و از هر قطره خون او هزاران برخواهد خاست و بنیان ستم و جور را از زمین برخواهد کند. و این مظلومیت از خون سیاوش، خون یحیی و خون حسین علیهالسلام است که انتقام ناگرفته تا حشر پابرجاست.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید