زندگینامه شهید
نصرالله بخشایی در سال ۱۳۴۳ در گلپایگان بهدنیا آمد. تحصیلاتش را تا مقطع متوسطه در سال ۱۳۵۹ توانست بگذراند.
وی با توجه به ملأیی که در آن قرار داشت از سال ۱۳۵۹ بهعنوان هوادار سازمان، در تهران فعالیتش را با انجمن دانشآموزان مسلمان؛ هواداران سازمان، شروع کرد. اما بهدلیل همین فعالیتها توسط مدیر مزدور مدرسه، در همین سال، از دبیرستان اخراج شد.
در سال ۱۳۶۰ بعد از سرکوب تظاهرات بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و دستگیری خواهر مجاهدش، بیشازپیش با سازمان و آرمانهای رهائیبخش آن پیوند خورد و بهدنبال پیوستن به نیروهای سازمان در منطقه مرزی بود.
در سال ۱۳۶۳ ارتباطش با سازمان وصل شد و مدتی در هستههای مقاومت و پراتیکهای داخل فعال بود، تا آن که به آرزویش رسید و در سال ۱۳۶۴ در منطقه مرزی غرب کشور به نیروهای سازمان پیوست. وی پس از آموزشهای لازم در موضع یکی از واحدهای عملیاتی مجاهد خلق سازماندهی شد.
نصرالله زمانیکه در سال ۱۳۶۴ برای اجرای مأموریتی در تهران بر سر یک قرار خیابانی، حاضر شد، توسط پاسداران رژیم دستگیر و روانه شکنجهگاه کمیته مشترک گردید.
مراحل بازجویی او در کمیتهٴ مشترک و توسط بازجویان وزارت اطلاعات همراه با شکنجههای سنگین انجام گرفت و در سال ۱۳۶۵ وی را بعد از اعمال شکنجههای وحشیانه به بند عمومی در زندان اوین منتقل کردند، اما دژخیمان بهدلیل روحیهٔ مقاوم و جنگندهاش و تأثیراتی که بر روی سایر زندانیان قدیمی داشت بهسرعت او را به سلول انفرادی برگرداندند.
این مجاهد مقاوم و استوار در سال ۱۳۶۷ همراه با دو مجاهد دیگر با بریدن میلههای پنجره سلول، اقدام به فرار از زندان مخوف اوین کردند. در این رابطه یکی از مجاهدان همبندی نصرالله اینطور نوشته است: «نصرالله از سال ۱۳۶۶، در سلولهای انفرادی ساختمان موسوم به آسایشگاه در طبقه سوم بود. او با دو نفر دیگر بهنامهای اسدالله بنی هاشمی و حسن فارسی همسلول بودند. آنها طرح فرار را ریخته بودند و نهایتاً غروب روز ۱۴ خرداد ۶۷ از پنجره خارج شده و خود را پای دیوار اصلی میرسانند. یک هفته قبل از آن آخوند دژخیم، سید حسین مرتضوی که رئیس اوین بود به سلول آنها رفته و میگوید حکم اعدامتان را گرفتهایم و همین روزها اعدامتان میکنیم. هر سه نفر به حرف آخوند خندیده بودند. از آنجا که پشت دیوار زندان، دره اوین واقع شده و ارتفاع زیاد است، وقتی از دیوار به پایین میپرند، هر دو پای نصرالله شکسته بود، او نمیتوانسته راه برود. حسن و اسدالله اصرار زیادی میکنند که او را با خودشان ببرند، اما او امتناع میکند و میگوید اینطوری شما هم گیر میافتید، نهایتاً نصرالله پای دیوار میماند و حسن و اسدالله آنجا را ترک میکنند، مزدوران که زود متوجه خالی بودن سلول شده بودند، موضوع فرار را میفهمند و بسیج میشوند، ساعتی بعد نصرالله را در همان دره پیدا میکنند، او را با پای شکسته به تخت شکنجه بسته و کابل زیادی به کف پایش زده بودند، دژخیمان بهدنبال اطلاعات بودهاند که رابط آنها کیست و چه نقشهای برای خارج شدن از کشور داشتهاند و چطور حفاظ جلوی پنجره را شکسته بودند. نصرالله تا مدتی قادر به راه رفتن نبود. هم بهخاطر شکستگی استخوان پاها و هم بهخاطر کابلی که کف پایش خورده بود»...
سرانجام دژخیمان خمینی، نصرالله این مجاهد جسور و مقاوم را در جریان قتلعام مجاهدان سر موضع، در سال ۱۳۶۷، به فتوای خمینی ملعون، سربدار کرده و بهشهادت رساندند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری